تناسخ نظریهای باطل
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تناسخ از ماده «نسخ» است که در معانی چون زدودن، از بین بردن، از میان برداشتن، باطل کردن، تحول و انتقال به کار رفته است.[1] ولی در دینوارهها تناسخ دارای معانی و اصطلاحات گوناگونی است. به صورت اجمالی میتوان آنرا با بازتنیابی یا زندگی دوباره دنیوی مترادف دانست. معتقدین به تناسخ بر این باورند که پس از مرگ، بار دیگر روح در تن دیگری حلول کرده، به زندگی دنیوی ادامه خواهد داد. اما این نظریه دارای اشکالاتی است که اندیشمندان اسلام از قرنها پیش تا کنون موارد نقضی در رد آن وارد آوردهاند:
- بدن انسان بنا به حدوث جسمانی نفس، پس از رسیدن به حدّ تکامل نهایی و کسب معتدلترین مزاج ممکن، مستعدّ دریافت درجهای از تکامل میشود که جسمانی نیست. این درجه همان روحانی شدن و دریافت روح است. درواقع دریافت روح نیز یکی از صورتهای تکامل بدن انسانی است و باید بین دو صورتی که پیدرپی حاصل میشود سنخیّت و تلازم ذاتی وجود داشته باشد. تولّد انسان در واقع با دوجنبه از حیات شکل میگیرد که ترکیب بین آنها، ترکیب طبیعی اتحادی است و از همین روی همواره تناسب از نظر قوّه و فعل میان آنها محفوظ است. طیّ مسیرِ حرکتِ جوهری است که نفس و بدن با هم از قوّه خارج شده، به فعلیتهای خود دست مییابند. این حرکت تا زمان انفکاک روح از بدن ادامه دارد. پرسش این است که چگونه روحی که تا این اندازه از فعلیت را بهدست آورده، میتواند دوباره در تنی داخل شود که قوّة محض است و هیچگونه فعلیّتی نداشته است. روی دادن چنین اتفاقی یا باید خارج از دایره مسانخت و هماهنگی باشد که خلاف فرض است و یا اینکه روح در یک عقبگرد، به قوّة محض بدل شود که این نیز محال است. حالت دیگری نیز قابل تصور است و آن اینکه بدن بتواند فعلیتهای جسم سابق را به همراه داشته باشد. این فرض نیز ممکن نیست چون بدن بدون روح نمیتواند به این قابلیتها دست یابد.
- بین زمان جدا شدن روح از بدنِ نخست و وارد شدن در بدن دوم، تطابق وجود ندارد؛ چه اینکه زمان انفصال و زمان اتصال از هم متفاوتند و در بین این دو زمان، نفس از تدبیر بدن که ذاتی اوست باز میماند و این محال است.
- اگر تناسخ بدین شکل که گفته شد صحیح باشد، باید در همه تاریخ تعداد نفوس و متولّدان از موجودات برابر باشند.
- نفس ناطقه، هم در حال تعلّق به بدن و هم پس از مرگ و جدایی از تن، ادراک معقولات میکند. ملکات اخلاقی انسان اگرچه از راه تکرار به وسیله اعضای بدن در نفس حاصل میشود، این ادراکات و ملکات مربوط به ذات نفس و واقع در خود او هستند، بهطوریکه با فقدان بدن و بروز مرگ از بین نمیروند. از این روی اگر تناسخ درست باشد حیواناتی که روح افراد مرده را دریافت میکنند، باید معلومات ملکات و ادراکات گذشته فرد را که در بدن دیگری به دست آورده، دارا باشند. در این صورت حیواناتی هنرمند، عالم و دانشمند خواهیم داشت که این نیز به بداهت باطل است.
- هرگاه در بدن، مزاج معتدلی شکل گیرد، نفسِ تدبیرکنندهای بدان تعلق میگیرد. وانگهی نفوس تعطیل شده از بدن نیز میخواهند تا به بدنِ تولّد یافته وارد شوند. در دعوای بین دو روح، اولویت با کدام یک است؟ آیا هر دو در یک بدن وارد میشوند؟ یا اینکه یکی ترجیحاً صاحب بدن میشود؟ وجود دو روح در بدن به بداهت عقلی و وجدانی باطل است و هیچ انسانی پیدا نشده است که ادعای داشتن دو روح بنماید. وانگهی در نزاع بین دو روح و گزینش یکی از آنها، چه ترجیح و نظامی باید حاکم باشد که ترجیح بلامرجّح پیش نیاید؟
- در صورتی که نزول و یا صعود نفس به کالبد دیگری، برای اعتلا بخشیدن و یا مجازات وی از اعمال گذشته باشد، و در صورتی که کالبد جدید، هیچ درکی از گذشته خود نداشته باشد، نمیتواند لذت و یا المی را که به خاطر آن تناسخ یافته درک کند.
- چنانکه میدانیم نفوس حیوانی، قادر به درک مفاهیم کلی و تعقّل نیستند؛ پس چگونه میتوان از حیوانات انتظار داشت با طیّ مراحل تکامل، به درجهای از انسانیت برسند تا شایستگی حلول در کالبد انسانی را داشته باشد؟[2]
پینوشت:
[1]. کتاب العین، فراهیدی، خلیل بن احمد، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرايی، قم، 1409، ص 1784.
[2]. تناسخ نفس و نظریات ملاصدرا، آموزش معارف اسلامی، ادیبی، فرزانه،شماره 2، 1385، ص 22.
بنگرید به: فرجام من و تو، عبدالحسین مشکانی سبزواری، نشر صهبای یقین، قم، ص 155.
افزودن نظر جدید