ابوحنیفه و ادعای رابطه او با خضر نبیّ (علیه السلام)
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ افرادی که در حیطه جرح و تعدیل رجال مذهبی تحقیق و نظریه پردازی میکنند به فراخور نوع تحقیقشان چون با آراء متناقض و گوناگونی در رابطه با یک شخص روبه روی میشوند، در مقایسه با انواع دیگر تحقیق، متحمّل کار سختتری میشوند و این سختی در رسیدن به یک نظر صحیح و متقن در رابطه با افرادی مثل ابوحنیفه مضاعف میشود؛ چون از یک سو با تعابیری مواجه میشوند که در مدح و ثنای او کار را تا سر حدّ غلو پیش بردهاند و از سویی دیگر افرادی که در بین آنها از معاصرین و شاگردان ابوحنیفه نیز وجود دارند، وارد حیطه ذمّ و نکوهش او شدهاند و بعضاً تا تکفیر و تفسیق او نیز پیش رفتهاند و از تعابیری استفاده کردهاند که به هیچ عنوان در شأن یک عالم دینی نیست تا چه برسد به پیشوای یک مذهب.
ما در این مقاله قصد داریم، یکی از تعابیری که در رابطه با ابوحنیفه از سوی متعصّبین به شخصیت او مطرح شده و در آن غلو و افراط در مدح او وجود دارد بیان کنیم.
احمد طاش کبری زاده در کتابش با نام مفتاح السعاده روایتی را از السغناقی (که دو کتاب الوافی و الکافی از مصنفات مشهور او هستند) نقل میکند: «أن رجلا جاء إلیه و قال: به واو أم بواوین، قال الإمام: بواوین، قال الرجل: بارک اللّه تعالی فیک کما بورک فی لا و لا، فلم یعلم الحاضرون ما قالا، قال الإمام: سألنی عن التشهد بواوین أم به واو، فقلت: به هما، فقال: بارک اللّه فیک کما بورک فی لا شرقیة و لا غربیة.[1] مردی نزد ابوحنیفه آمد و از او پرسید، به یک واو یا دو واو؟ آنگاه ابوحنیفه جواب داد به دو واو. سپس مرد گفت: خداوند تعالی به تو برکت دهد کما اینکه برکت داد در لا و لا، حاضرین در جلسه متوجه نشدند که بین ابوحنیفه و آن مرد چه چیزی سؤال و جواب شد، ابوحنیفه (که متوجه مات و مبهوت شدن حاضرین شده بود) گفت او از تشهد سؤال پرسید که آیا با یک واو است یا با دو واو؟ پس من هم گفتم به دو واو، آنگاه به من گفت خداوند به تو برکت دهد کما اینکه برکت داد در لاشرقیه و لاغربیه (منظور از برکت در لا و لا، برکتی است که خداوند نسبت به شجره مبارکه زیتونه در آیه شریفه 35 سوره نوح به آن اشاره کرده است).»
در توضیح این روایت بعضی گفتهاند: «اصحاب از شنیدن این سؤال و جواب عجیب متحیر شدند و از ابوحنیفه جریان را جویا شدند و او در پاسخ گفت این شخص از من پرسید آیا تشهد را به روایت ابوموسی بخوانیم که با یک واو است و به این صورت است «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله» یا به روایت ابن مسعود بخوانیم که به دو واو است و به این صورت است «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً عبده و رسوله» و ابوحنیفه هم به او جواب میدهد قرائت صحیح با دو واو است و روایت ابن مسعود صحیح است.»[2]
احمد طاش بعد از ذکر این روایت در مفتاح السعادة، مطلبی به مراتب اغراق آمیزتر از محتوای روایت بیان کرده است، مبنی بر اینکه آن سائلی که در این نقل از او تعبیر به «رجل» شده است و از ابوحنیفه سؤال پرسیده، حضرت خضر (علیهالسلام) بوده است. در باب ارتباط ابوحنیفه با حضرت خضر (علیهالسلام) نقلی دیگر هم در کتب حنفیان و طرفداران ابوحنیفه ذکر شده است، آنها در کرامات او آوردهاند: «خضر (علیه السلام) تا پنج سال هر روز صبح نزد ابوحنیفه میآمد و احکام شریعتش را از او میآموخت، زمانیکه ابوحنیفه فوت نمود حضرت خضر (علیهالسلام) در پیشگاه خدا مناجات کرد: خدایا اگر من پیشگاه تو منزلت و جایگاهی دارم به ابوحنیفه اذن بده تا حسب عادتش از قبرش مرا آموزش بدهد تا اینکه شریعت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به طور کامل یاد بگیرم، خداوند ابوحنیفه را زنده نمود و حضرت خضر (علیهالسلام) تا 25 سال از او علم آموخت.»[3]
اینها دو نمونه از نقلهایی بود که متعصبین از طرفداران ابوحنیفه، بدون هیچ شرم و حیایی وارد مناقب او کردهاند، و کار را تا جایی پیش بردهاند که مقام او را از حضرت خضر (علیه السلام) هم بالاتر میدانند، کسی که طبق گفته بعضی مفسرین از شیعه و سنی همان عبدِ عالمی است که خداوند موسی را دستور به تعلیم از او کرده بود، با این اوصاف و مناقبی که برای ابوحنیفه آوردهاند مقام او از پیامبر خدا هم بالاتر میرود، چون حضرت موسی (علیه السلام) با اینکه پیامبر خدا بود مأمور بود در محضر حضرت خضر (علیه السلام) زانوی تعلیم و تعلّم بزند اما همین حضرت خضر (علیه السلام) از خدا میخواهد تا ابوحنیفه را زنده کند تا در درگاه او تلمّذ کند و از محضر او کسب علم نماید.
متأسفانه به علت روایاتی که در رابطه با طول عمر حضرت خضر (علیهالسلام) نقل شده و در آنها بیان شده کهاین بنده خالص خدا تا به امروز زنده است، مطالب زیادی در باب ملاقات افراد با ایشان در کتب شیعه و سنی مطرح شده است و هرگاه خواستهاند برای کسی منقبتی بتراشند یا او را فوق انسانهای عادی و معمولی جلوه دهند، ادعای ملاقات و رابطه او با حضرت خضر را دستمایه این کار قرار دادهاند؛ لذا افرادی مثل علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در نقد این نوع حکایات بیان داشتهاند: «به طوری که در روایات آمد خضر یکی از انبیاء معاصر موسی بوده است. و در بعضی دیگر آمده که خدا خضر را طول عمر داده و تا امروز هم زنده است. و این مقدار از مطالب درباره خضر عیبی ندارد، و قابل قبول هم هست، زیرا عقل و یا دلیل نقل قطعی بر خلافش نیست، و لیکن به این مقال اکتفاء نکردهاند، و در باره شخصیت او در میان مردم حرفهایی طولانی در تفاسیر مطول آمده و قصهها و حکایاتی درباره اشخاصی که او را دیدهاند نقل شده که روایات راجع به آن خالی از اساطیر قبل از اسلام و مطالب جعلی و دروغی نیست.»[4]
پینوشت:
[1]. احمد طاش کبریزاده، مفتاح السعاده و مصباح السیاده فی موضوعات العلوم، بیروت: دار الکتب العلمیه، ج 2 ص 184.
[2]. ابی محمد القسم بن محمد بن علی بن عثمان الحریری، المقامات، باریز المحروسه: دارالطباعة الملکیة المعمورة، ص 534.
[3]. حیدر اسد، الامام الصّادق و المذاهب الاربعه، بیروت: دار التعارف للمطبوعات، ج 1، ص 299.
[4]. محمد حسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، سید محمد باقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعهی مدرسین، ج 13 ص 471.
افزودن نظر جدید