آداب صوفیانه، پوششی برای فریب عوام

  • 1393/03/18 - 12:53
این مباحث، امروزه در تصوف فرقه ای رنگ باخته و جایگاهی ندارد. شاید دلیل عمده و اصلی آن این مهم باشد که سردمداران و مشایخ صوفی معاصر، نه ادعای گذشتگان را در تشخیص حالات مریدان دارند که گذشته و حال و آینده‌شان را ببینند و نه توان حفظ ظاهری زاهدانه که حداقل خود را شبیه قدما کنند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ راه و مسیر تصوف گرچه به دلیل جدایی از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) از ریشه ناصواب و منحرف بوده، اما صوفیان قرون گذشته دارای آداب و رسوم خاصی در مسلک تصوف بوده‌اند که میراث‌خواران تصوف در عصر حاضر، آن آداب را یا به طور کلی نادیده گرفته و منسوخ کرده‌اند و یا به روش‌های ابداعی و جدیدی تبدیل نموده‌اند که همین امر نیز یکی از وجوه تمایز و افتراق بین تصوف قدیم با مدعیان صوفیه در زمان ما گردیده است.

  صوفیان در قرون گذشته برای هر مقامی که در قاموس خود تعریف کرده بودند، یک نوع لباس خاصی می‌پوشیدند و آن نوع پوشش نمایش‌گر و گویای مقام و مرتبه‌ی آن صوفی به حساب می‌آمد. مریدانی که تازه به مسلک تصوف قدم می‌گذاشتند، به سبک مخصوصی لباس می‌پوشیدند و کسانی که راهی را در تصوف طی کرده‌اند سبک دیگر و مشایخ و اقطاب نیز به گونه‌ای متفاوت، که همین تفاوت‌ها جایگاه و منزلت صاحب لباس را برای اهل تصوف نشان می‌داد. آیین پوشیدن در تصوف هم برای پوشنده و هم برای کسی که می‌پوشد، قانون خاصی دارد و رعایت آن به همان اندازه مهم است که دقت در پوشیدن نوع لباس، آن اهمیت را دارد.

یکی از این آداب پوشیدن مُرقّعه[1] بوده که نوعی لباس پشمین و دارای وصله‌های متعدد است. شخصی که در مرام تصوف لایق پوشیدن این لباس می‌شده، بایستی سه شرط مهم را کسب کرده باشد. اولین شرط، خدمت کردن بی چون و چرا به خلائق هر که باشد و هر کجا باشد و هر مذهبی داشته باشد! و شرط دیگر این بوده که خدمت حق را بکند و از تمامی لذات دنیوی و اخروی دل بکند و تنها خدا را پرستش کند و شرط سوم و آخر این که مراعات هوا و هوس دل را بکند و دل را از مواقع و مواضع غفلت از خدا نگه دارد.

وقتی این سه شرط حاصل شد و به وجود آمد، مرید این آمادگی را دارد که مرقّعه بپوشد، اما شیخ و استادی که باید وی را ملبس به این لباس کند هم می‌بایست مطلبی را رعایت کند که هُجویری در کشف المحجوب آن را ذکر کرده است. وی می‌نویسد: اما آن پوشنده که مرید را مرقّعه پوشد باید که مستقیم الحال بوَد که از جمله فراز و نشیب طریقت گذشته باشد و ذوق احوال چشیده و مشرب اعمال یافته و قهر جلال و لطف جمال دیده و باید که بر حال مرید خود مشرف باشد که اندر نهایت به کجا خواهد رسید؛ از راجعان[2] باشد یا واقفان یا از بالغان؟! اگر داند که روزی از این طریقت باز خواهد گشت، بگوید تا ابتدا نکند...[3]

شخصی که این لباس را به تن مرید می‌کند، خود باید از عارفان کامل بهره‌مند شده و به قول عوام، چشم بصیرت داشته باشد تا به احوال مرید آگاه باشد که آیا او شروط لازم برای پوشیدن لباس را کسب کرده یا نه و اگر کسب کرده، آیا در آینده نیز همین حالات فعلی را حفظ می‌کند یا از مسلک تصوف خارج می‌شود؟

این مباحث، امروزه در تصوف فرقه ای رنگ باخته و جایگاهی ندارد. شاید دلیل عمده و اصلی آن این مهم باشد که سردمداران و مشایخ صوفی معاصر، نه ادعای گذشتگان را در تشخیص حالات مریدان دارند که گذشته و حال و آینده‌شان را ببینند و نه توان حفظ ظاهری زاهدانه که حداقل خود را شبیه قدما کنند. گرچه صحبت‌های قدما نیز صرف یک ادعا بوده و در همین بحث پوشیدن مرقّعه، در جریان کیوان قزوینی، صوفی بلند پایه که بعداً از تصوف بازگشت و توبه نمود و دست به افشاگری‌ها زد، می‌بینیم شیخی که به کیوان قزوینی خرقه پوشاند، نتوانست آینده و بازگشت او را از مسیر منحرف تصوف پیش‌بینی کند و از پوشاندن خرقه و مرقّعه به او جلوگیری نماید. به نظر می‌رسد این آداب و حرکات نوعی بازی است که مریدان را در سلک تصوف نگه‌داشته و عامیان را جذب  قوانین ابداعی ایشان کرده و مقام و منزلت برای اقطاب و شیوخ ایشان حفظ گردد.

منابع:

1- لباس چهل تکه، نوعی خرقه‌ی صوفیانه
2- کسانی‌که مسیر حق را یافته و دست از سلوک انحرافی تصوف کشیدند.
3- کشف المحجوب هجویری، تصحیح عابدی ص 74

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.