شطحیات، موافقان و مخالفان از صوفیه

  • 1393/02/25 - 11:44
ابوالمفاخر یحیی باخرزی صوفی قرن هشتم، با عدم درک فعل پیامبر معصوم و اولوالاعظم، اولاً به وی نسبت ظلم می‌دهد و او را ظالم در حق هارون می‌داند که چرا بدون دلیل موی سر هارون را کشید و او را که بی‌گناه بود توبیخ نمود. وی با این نسبت، عصمت انبیاء را خدشه‌دار کرده است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از انحرافات صوفیه مسئله‌ی شطحیات ایشان است که در تعریف آن و حول محور آن صحبت‌های زیادی رفته است. ابونصر سراج در تعریف آن مى‌نویسد: شطح گفته‌اى است پیچیده، در توصیف وجد درونى که نیرومند و استوار بر صاحب وجد چیره مى‌شود و از گرمى جوشش روح بیرون مى‌تراود... شطح مانند آب سرشارى است که در جویى تنگ ریخته مى‌شود و از دو سوى جوى فرا مى‌ریزد به این عمل عرب ها شَطَحَ الماء فى النهر مى‌گویند و مرید نیز آنگاه که وجد در جانش نیرو مى‌گیرد و توان کشیدن آن را ندارد آب معنا را بر زبان مى‌ریزد... این سرریزهاى روح را در زبان تصوف شَطْح گویند.[1]

در میان اهل تصوف نیز برخی از ایشان استاد شطح بوده و ناقوس کفرشان به صدا در آمده و برخی دیگر به شدت با شطحیات و صوفیان شطح‌گو به مخالفت برخواسته‌اند و لازمه شطح را نوعى فخرفروشى، ترک ادب و گستاخى مى‌دانستند که نشأت گرفته از نقص کمال و فقدان مقام ثابت روح و وجود هیجانات روحى است که در حال وجد از سالک به کمال نرسیده بروز پیدا مى‌کند.

ابن عربی یکی مخالفان شطحیات است. وی در فتوحات به شدت از شطح انتقاد کرده و شطح‌گویی را ناشی از غفلت می‌داند و می‌گوید شطح از ولی خدا صادر نمی‌شود.[2] خواجه عبدالله انصاری نیز از مخالفان شطح است و با تعصبی که نسبت به بایزید بسطامی نشان می‌دهد، شطحیات وی را از نظر شریعت کفر می‌داند و ساحت او را از شطح‌گویی پاک دانسته و می‌گوید به او منتسب کرده‌اند.

برخی از صوفیان نیز موضعی منفعل برگرفته‌اند و سعی کرده‌اند آن را به شکلی توجیه کنند. یحیی باخرزی از ایشان است که شطحیات را ناشی از غلبه‌ی حال و قوّت سُکر و افزونی وجد می‌داند.[3] وی در ادامه برای توجیه این انحراف در تصوف نقل‌های مشکوکی را از پیامبر (صلی الله علیه وآله) و سایر انبیاء می‌آورد که برای برخی متوسل به توجیهات زشتی می‌شود. وی می‌نویسد: خدای تعالی در قصه‌ی موسی و هارون می‌گوید: (وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ[4] و سرِ برادرش (هارون) را گرفته به سوی خود می‌کشید)، هیچ مسلمان را روا نباشد که کسی را بی‌گناهی بگیرد و در حق او مثل این صنع کند که موسی کرد، علی الخصوص پیغامبر را و ازین جبر که موسی در حق هارون کرد بر وی هیچ عتاب نیامد جهت آن‌که در حالت مستی حمیّت بود، لامرالله تعالی![5]

ابوالمفاخر یحیی باخرزی صوفی قرن هشتم، با عدم درک فعل پیامبر معصوم و اولوالاعظم، اولاً به وی نسبت ظلم می‌دهد و او را ظالم در حق هارون می‌داند که چرا بدون دلیل موی سر هارون را کشید و او را که بی‌گناه بود توبیخ نمود. وی با این نسبت، عصمت انبیاء را خدشه‌دار کرده است. در ثانی عتابی که در مورد هارون (علیه السلام) صورت گرفت به این دلیل بود که هدایت قوم را بر عهده داشت و نسبت به رفتار و اعمال ایشان مسئول بود.

باخرزی به خیال خود رفتار موسی علیه السلام را توجیه می‌کند و وی را در حال مستی و بی‌خودی در ذات خدا می‌پندارد که دچار این عمل شطح‌گونه شده است. وی در داستانی دیگر نقل می‌کند: عمر (خلیفه‌ی دوم اهل سنت) ردای رسول الله (صلی الله علیه وآله) گرفته بود و می‌کشید و رسول الله را مانع می‌شد از نماز بر عبدالله اُبی که از منافقان بود. رسول الله این فعل عمر را هیچ انکار نکرد جهت آن‌که فعل عمر در مستی حمیّت بود للواحدالقهّار![6]

این فعل وی نشان از عدم اطلاع از مقام نبوی (صلی الله علیه وآله) است که اگر جایگاه پیامبر را می‌شناخت، نباید مانع از کار پیامبر معصوم می‌شد! که البته در کارنامه‌ی او از این گونه رفتار، زیاد نقل شده است. این‌گونه توجیهات از روی تعصب و جاهلیت است و الا هر عاقلی تشخیص می‌دهد که با هیچ بهانه‌ای از جمله شطح، نباید در مقابل نماینده‌ی معصوم خدا قد علم شود.

منابع:

1- اللّمع، ص403
2- فتوحات، ج3، ص56 / ج1، ص276
3- اورادالاحباب ص 59
4- اعراف آیه 150
5- اورادالاحباب ص 90
6- همان ص 60

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.