روح اسلام ، قرآن یا تصوف ؟
تا قبل از این که روش تجزیه و تحلیل در تاریخ معمول شود معمولاً قضاوتها درباره هر تفکر از جمله اساس و ریشه تصوف بسیار ساده و سطحی بود و اغلب به تصوف چون سایر فرق اسلامی می نگریستند طرفداران و سران صوفیه بدون کوچکترین توجه و اعتناء به حقایق تاریخی، مسلک تصوف را به عنوان هسته مرکزی و باطن اسلامی معرفی می نمودند و مدعی بودند که حقیقت و روح اسلام همان مذهب تصوف و صوفی گری است و ما بقی همه پوست و قشر و ظاهر، و به قول مولوی دلخوش کرده و با بی پروائی می خواندند:
ما ز قرآن مغز را برداشتیم
پوست را بهر خران بگذاشتیم
ولی پس از آنکه شیوه تحقیقی تجزیه و تحلیل (یعنی آنالیز) در تاریخ عمومی و تاریخ علوم و ادیان و مذاهب معمول گردید ، به مسلک تصوف نیز کشیده شد، کم کم تاریخ تصوف نیز مانند سایر نمودهای اجتماعی و مذهبی مورد بررسی و تحقیق قرار گرفت و در اثر یک سلسله تحقیقات و بررسی های دقیق تاریخی روشن گردید که این مسلک نه تنها مولود فکر و پایه صد درصد اسلامی نبوده بلکه عوامل غیر اسلامی دیگری نیز در تکوین و نمو و سیر تحولی آن سهیم بوده ، بلکه محققان اسلامی به این نتیجه رسیده اند که در خیلی موارد تصوف با اسلام مغایر است.
چنان که آقای مهدی توحیدی پور مصحح مهمترین کتاب رجالی تصوف «نفحات فی حضرات القدس» می نویسد: «اصول طریقت تصوف در بسیاری موارد با قوانین دین مبین اسلام معارض است»(1).
این تعارض را به دو زمان تقسیم بندی کردن، هم مطالب پیشینیان را به خوبی آشکار می سازد و هم در بررسی عقائد و آراء، آداب و سنن متأخرین دچار درهم ریختگی دیروز و امروز نمی شویم که بگوئیم « گنه کرد در بلخ آهنگری » آن وقت به « به شوشتر زدندگردن مسگری » و صوفیان معاصر بگویند: آنچه گذشتگان این طایفه گفته اند یا عمل کرده اند آنها هستند و امروز تصوف از اینهمه مغایرت با اسلام داشتن بی نصیب بلکه همه از صوفیان، وارسته به شمار می روند زیرا تصوف اسلام می باشد. در صورتی که روح اسلام، قرآن است و روح قرآن محمد و آل او هستند.
خداوند همگان را در راه راست قرار دهد.
پی نوشت :
1- تفحات الانس ، ص 141
افزودن نظر جدید