انقطاع در سلسله اقطاب نعمت اللهیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ قطب در فرقههای صوفیه از جایگاه رفیعی برخوردار است تا جایی که صوفیه معتقدند تعیین قطب باید یدا بید و بوسیله قطب قبلی و نیز با اجازه کتبی وی صورت گیرد. اما برخی مواقع این اصل مهم و انکار ناشدنی نزد صوفیه به بوته فراموشی سپرده میشود؛ چرا که با زیر پا گذاشتن این اصل، اعتبار سلسلههای صوفیه زیر سوال میرود و مورد طعن واقع میشوند.
از مواردی که این اصل نادیده شده و زیر پا گذاشته شده است، محققان تصوف شناس مطرح کرده اند. ایشان که به دور از هر تعصب خشک و غرض به مسائل صوفیه میپردازند، به ادامه آنچه نسبت به این مقطع تصوف نعمت اللهی مطرح بود اشاره داشتهاند و از گزارشهای موجود که با تحریف و تحذیف در دسترس است استنباط کرده اند ارتباط نعمت اللهیه ایران با شاخه اصلی آن در هندوستان بر اثر اقدام خودسرانه معصوم علیشاه به واسطه تعیین قطب در ایران قطع شده است.
چنانچه دکتر مسعود همایونی در این باره که معصوم علیشاه دکنی و همراه او طاهر علیشاه دکنی ماموریت نیابتی(شیخ ماذون) خود را از ناحیه شاه علی رضا دکنی (قطب وقت) نعمت اللهیه نادیده می گیرند، توجه داده مینویسد:«هر کدام (از معصوم علیشاه و طاهر علیشاه فرستادگان شاه علی رضا دکنی) بالاستقلال در ایران دستگیری می کردند.»[1] و به همین اعتبار معتقد است:«نعمت اللهیه در زمان معصوم علیشاه ظاهرا وابستگی و رابطه خود را با سلسله اصلی نعمت اللهیه دکن قطع کرد.»[2] خصوص اینکه توجه میدهند که دو فرستاده شاه علیرضا در زمان حیات او از دنیا رفته میروند.[3] در حقیقت اختیاراتی که داشتهاند باطل میشود؛ زیرا به اصطلاح صوفیه، قطب وقت که شاه علیرضا دکنی باشد زنده بوده است.
علاوه بر آنچه باید مورد دقت نظر قرار گیرد، این است که چون «معصوم علیشاه شیخ(مجاز) بوده، نه قطب» نمیتوانسته برای فرقه نعمت اللهیه در حالی که قطب وقت زنده بوده، قطب تعیین کند «و با این همه تعیین خلیفه کرده است... از این معنی استشمام انقطاع می شود.»[4] در معنا همانطور که اشاره کردهاند، «اساسا ربط فقر ایران با شاه علیرضا دکنی هم به روزگار حیات حیات او قطع شده است و این معنی عاری از شاهدی تاریخی هم نیست.»[5] مهمتر اینکه پیرامون موضوع فوق از رسالهای نزد حاج محمدخان، عم مجذوبعلیشاه نقل کردهاند: «گاهی که معصومعلی از پی سفر ایران به هند افتاده بود، از سر آنکه به سمع شاه علیرضا رسیده بود که برخی از فقراء ایران از اموری که بو آنان را از ارتکاب آن ممنوع گردانیده بوده است، روی برنمیگردانند، از سر شرمندگی این معنی بلاملاقات وی (شاه علیرضا) به ایران بازگشت.»[6]
البته ناگفته نماند در مقابل اين استدلالها، فرقه داران و اصحاب آنها ساکت نبوده، مطالبي در رد بي اعتبار کردن اين اظهارات آوردهاند؛ براي نمونه آنچه سلطان حسين تابنده نقل کرده، مينويسد: «حسينعليشاه اصفهاني تربيت يافته از شيخ المشايخ نورعليشاه اصفهاني و آن جناب کسوت پوشيده (لباس درويشي و کلاه نمدي که تاج مينامند) توسط شيخ المشايخ سيد معصوم عليشاه» و اضافه دارد «ولي سيد معصوم عليشاه و نورعليشاه شيخ المشايخ بودهاند»، «حسين عليشاه اصفهاني(جانشين نورعليشاه اصفهاني) خليفه شاه علي رضا بوده است.»[7] محققان غير صوفي، در حقيقت بي تعصب و بدون غرض اين ادعا را به صورت زير جواب دادهاند:
الف: اينکه معصوم عليشاه و نورعليشاه در تمامي کرسي نامههاي موجود انشعابات فرقه نعمت اللهيه داخل در تومار به اصطلاح شجره صوفيه اقطاب هستند.[8]
ب: به فرض اينکه بپذيريم شيخ المشايخ بودهاند نه قطب، اين سوال پيش ميآيد، پس به چه اختياري معصوم عليشاه دکني، نور عليشاه اصفهاني را به قطبيت منصوب کرد؟ چرا او را مانند خود به مقام شيخ المشايخي نصب نکرده است؟ و اين ادعا را از نوشته محمد باقر سلطاني گنابادي مولف رهبران طريقت و عرفان[9] گنابادي مورد توجه قرار دهيد: نامبرده هم در جايي نورعليشاه را قطب قلمداد نموده که «از طرف شاه علي رضا به تعيين شيخ و جانشيني براي خود در صورت لزوم مجاز بود»ه است.[10] که براي اين ادعا به وسيله هر کسي شده است، دليلي در دست نداريم و نمي توانيم بپذيريم معصوم عليشاه با چنين اجازه اي که بر خلاف سنت جاريه در فرقه نعمت اللهيه است، وارد ايران شده باشد.
ج: اساسا دليل ادعاي خلافت بلافصل حسين عليشاه از شاه علي رضا دکني چيست؟
د: اگر حسين عليشاه، خليفه شاه علي رضا دکني ميباشد، اسامي معصوم عليشاه و نور عليشاه به چه مناسبتي بايد در طومار روساي فرقه نعمت اللهيه که عنوان قطبيت به آنها داده اند آورده شود؟ بايد شجره به صورت شاه علي رضا دکني، حسين علي شاه اصفهاني ... ادامه يابد.
به هر روي با در نظر داشتن دلايل و شواهدي که به استناد آثار روساي فرقه گناباديه ارائه داده شد، «نص صريح» در اجازات موجود فرقه مزبور رعايت نشده است و از اين جهت سلسله اقطاب اين فرقه گسسته شده است و بنا بر قوانين موجود در فرقه نعمت اللهيه - همانند کلام صالح عليشاه است که اجازه کتبي اقطاب را سند برتري سلسله خود مي داند و کلام ايشان اينچنين است«همه سلاسل معتقدند که دستور سابقین از دیگران به ما رسیده، ولی آنها دارای اجازه کتبی نیستند و ماییم که داری اجازه کتبی از سابق هستیم.[11]- هر سلسله اي که گسستي در سلسله اجازه اقطابش واقع شود، از اعتبار خارج ميشود، بنابراين بر خلاف ادعاي بزرگان سلسله نعمت اللهيه اين سلسله از اين جهت خارج از اعتباري است که خود قانون آن را وضع کردهاند و بنا بر قاعده فوق عملا بعد از رضا عليشاه دکني، بقيه اقطاب بصورت غير قانوني تعيين شدهاند.
منابع:
1-تاریخ سلسله های طریقه نعمت اللهیه در ایران، ص 21
2-همان، 22
3-همان؛ دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران، صص 39 و 40
4-جُنگ زمانی، صص 19 الی 111
5-دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران، ص 40
6-دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران، ص 41
7-نابغه علم و عرفان، صص 67 و 68
8-تاريخ سلسله نعمت اللهيه در ايران، ص 25
9- رهبران طريقت و عرفان، ص 205
10-همان، ص 207
11-يادنامه صالح، ص 510
افزودن نظر جدید