از نفوذ اسلام تا تسخیر دل ایرانیان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ايران آن زمان درست فاقد چيزهايي بود كه مزاياي مسلمين محسوب ميشد زيرا آنچه در ايران آن زمان ديده ميشد چیزی نبود جز، هرج و مرج عقايد و تشتتهاي مذهبي، فرسودگي و خرابي سپاهيان از جنگهاي بيهوده خسرو پرويز،[1] فقر و پريشاني مردم از دادن مالياتهاي سنگين، كثرت ظلم و جور، انحطاط زراعت و تجارت صنايع، هرج و مرج سياسي و نفوذ فوق العاده نجبا و موبدان زرتشتي و آشفتگي اوضاع سلطنت و جانشيني،[2] ظرف ۴ سال از قتل خسرو پرویز تا به تخت نشستن یزدگرد سوم، ۱۲ پادشاه به روی کار آمدند و کناررفتندو... [3]
بر همین اساس هر چه روزگار ميگذشت بر علاقه و ارادت ايرانيان نسبت به اسلام و ترك كيشها و آيينهای قبلی و آداب و رسوم پيشين افزوده میشد. بهترين مثال، ادبيات فارسی است. هر چه زمان گذشته است تأثير اسلام و قرآن و حديث در ادبيات فارسی بيشتر شده است نفوذ اسلام در آثار ادبا و شعرا و حتی حكمای قرون ششم و هفتم به بعد بيشتر و مشهودتر است تا شعرا و ادبا و حكمای قرون سوم و چهارم .
اين حقيقت از مقايسه آثار رودكی و فردوسی با آثار مولوی و سعدی و نظامی و حافظ و جامی كاملا هويدا است، مرحوم بديع الزمان فروزانفر پس از آنكه می گويد :«از قديم ترين عهد، تأثير مضامين احاديث در شعر پارسی محسوس است.» و به اشعاری از رودكی استشهاد كرده و میگويد: «از اواخر قرن چهارم كه فرهنگ اسلامی انتشار تمام يافت و مدارس در نقاط مختلف تأسيس شد و ديانت اسلام بر ساير اديان غالب آمد و مقاومت زرتشتيان در همه بلاد ايران با شكست قطعی و نهايی مواجه گرديد و فرهنگ ايران به صبغه اسلامی جلوهگری آغاز نهاد و پايه تعليمات بر اساس ادبيات عربی و مبانی دين اسلام قرار گرفت، بالطبع توجه شعرا و نويسندگان به نقل الفاظ و مضامين عربی فزونی گرفت و كلمات و امثال و حكم پيشينيان (قبل از اسلام ) در نظم و نثر كمتر میآمد.» [4]
چنانكه به حسب مقايسه در سخن دقيقی و فردوسی و ديگر شعرای عهد سامانی و اوائل عهد غزنوی نام زرتشت و اوستا و بوذرجمهر و حكم وی بيشتر ديده میشود، تا در اشعار عنصری و فرخی و منوچهری كه در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم میزيستهاند، نيز تاريخ نشان میدهد كه هر چه استقلال سياسی ايرانيان بيشتر شده اقبال آنها به معنويات و واقعيات اسلام فزونی يافته است. طاهريان و آل بويه و ديگران كه نسبتا استقلال سياسی كاملی داشتند، هرگز به فكر اين نيفتادند كه اوستا را دوباره زنده كنند و دستورات آن را سرمشق زندگی خود قرار دهند، بلكه بر عكس با تلاشهای پيگير برای نشر حقايق اسلامی كوشش میكردند.
مستر فرای در كتاب خود مینویسد: هر چه بر دامنه اندیشه های اسلامی افزوده میشد جنبشهای گوناگون مانند صوفیگری و شیعیگری رونق مییافت و در نتیجه پناهگاهی برای ایرانیان كه نمیتوانستند از اندیشههای كوتاه و توسعه نیافته زرتشتی پیروی كنند پدید میآمد. هنگامی كه فرمانروایان دیلمی ایران، به تشیع گرویدند و بخش های غربی ایران را از دست خلیفه به در بردند و سرانجام در سال 945 میلادی (334 هجری) بر بغداد دست یافتند، آیین زرتشت رو به زوال نهاد. دیگر آل بویه اسلام و زبان عربی را برگزیدند، زیرا كه این هر دو جنبه بین المللی گرفته بود و حال آنكه زرتشتیان به محلات مخصوص زرتشتی نشین رانده شده بودند.[5] ايرانيان پس از صد سال كه از فتح ايران به دست مسلمانان گذشت، نيروی نظامی عظيمی به وجود آوردند دستگاه خلافت اموی در اثر اجحافات و انحرافات از تعليمات اسلامی مورد بيعلاقگی عموم مسلمانان بجز اعرابی كه روی تعصب عربی گام بر می داشتند واقع شد ايرانيان با قدرت و نيروی خود توانستند خلافت را ازخاندان اموی به خاندان عباسی منتقل كنند.[6]
قطعا در آن زمان اگر میخواستند حكومت مستقل سياسی تشكيل دهند و يا آيين كهن خويشتن را تجديد كنند، برای آنان كاملا مقدور بود. ولی در آن وقت نه به فكر تاسيس حكومت مستقل در برابر دستگاه خلافت افتادند و نه به فكر تجديد آيين كهن و دور افكندن آيين جديد بلکه تا آن وقت تصور ميكردند با تغيير خلافت از دودمانی به دودمان ديگر میتوانند به آرزوی خود كه زندگی در ظل يك حكومت دينی اسلامی در پرتو قرآن كريم بود نايل گردند. تا آنكه دوره بنی العباس پيش آمد و از دودمان عباسی نيز ناراضی شدند در دوره بنی عباس جنگ ميان طاهر بن الحسين و سپاه ايرانی به طرفداری از " مامون " از يك طرف و علی بن عيسی و سپاهيان عرب به طرفداری " امين " از طرف ديگر واقع شد . غلبه طاهر بن الحسين بر سپاهيان طرفدار " امين " بار ديگر نشان داد كه قدرت نظامی در اختيار ايرانيان است، در عين حال در اين موقع نيز ايرانيان نه به فكر استقلال سياسی افتادند و نه به فكر اينكه دين اسلام را كنار بگذارند. ايرانيان هنگامی به فكر استقلال سياسی افتادند كه از حكومت های عربی و اينكه آنها يك حكومت واقعا اسلامی باشند صد در صد مايوس شدند. اما در عين حال تنها به استقلال سياسی قناعت كردند و نسبت به آيين مقدس اسلام سخت وفادار ماندند، اغلب ايرانيان در دوره استقلال سياسی ايران مسلمان شدهاند [7].
پی نوشت:
[1]. مریم نژاد اکبری مهربان،شاهنشاهی ساسانیان، ص115
[2]. طبري: تاريخ طبري. ترجمه ابوالقاسم پاينده. مجلدات 4،6،7 بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1343 تهران
[3]. یعقوب آژند، ایران باستانص ۱۷۵
[4]. مرحوم بديع الزمان فروزانفر، مقدمه كتاب احاديث مثنوی تاليف
[5]مستر فرای ،كتاب میراث باستانی ایران ،ص399
[6]. مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران،جلد14،ص104
[7]. همان، ص105
افزودن نظر جدید