مغالطه ی اهمال سور و دروغ برای خدا ساختن عیسی مسیح
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مقدمه: الوهیت (خدا بودن) عیسی مسیح به شدت به کار تبیین الهیات مسیحیت تحریفشده میآید، از سویی دیگر اگر عیسی خدا باشد آموزهای بدین اندازه مهم نبایستی در کتاب مقدس مسیحیان مغفول مانده باشد؛ از این روی عالمان مسیحی تلاش سنگینی کردهاند تا از دل کتاب مقدس الوهیت عیسی را آن هم از زبان و افعال خود حضرت اثبات کنند.
آقای استوارت اولیوت کتابی به نام «راز تثلیث» را نگاشته و یکی از رسالتهای خود را حل این مشکل میداند. در سلسله نوشتارهایی کتاب را ورق زده و کمی در آن دقیق شدیم؛ اما آنچه به نظرمان آمد مغالطاتی بود متنوع که برشمردیم. در این نوشتار هم به یاری خداوند دانا به یکی دیگر از شواهد –به ادعای نویسنده ی کتاب- میپردازیم. این شاهد که از نظر اولیوت نشان از خدا بودن!!! عیسی مسیح میدهد در فصل 4 کتاب به چشم میخورد.
نویسنده در این فصل و تحت عنوان: «نام ها و عناوین» میگوید: «یحیی زود عیسی را بازشناخت»[1] و بعد سریع میگوید «او همان یهوه ی کتاب مقدس است»[2]!!! سؤالی که منطقاً در اینجا پیش میآید این است که: به چه دلیل؟ دلیل و شاهد نویسنده بر این مدعا چیست؟ اگر برای حضرت یحیی به تعبیر اولیوت تا این اندازه واضح است که عیسی خداست چرا باید عبارت «بره خدا» و «پسر خدا» را برای او به کاربرد؟
آقای اولیوت که ظاهراً خود به خوبی به این نکته آگاه است و میبیند کتاب مقدس تعبیر «پسر حبیب» (لوقا 22:3) را بهکاربرده و نمیتواند این تعبیر (پسر بودن عیسی) را نادیده بگیرد توضیح واضحات داده و میگوید: «[این که کتاب مقدس برای عیسی عبارت «پسر خدا» را بهکاربرده است تنها به این دلیل است که] پسر، پدر نیست»[3]! آقای اولیوت در ادامه و برای نیل به هدفش اما میگوید: «پسر خدا هست»[4]!!!براستی چرا نویسندهی راز تثلیث، راحت و بیدردسر همچنان که میگوید پسر پدر نیست نمیگوید خدا هم نیست؟ آیا اولیوت برای پیاده کردن طرح ذهنیاش پیرو پیشینیانش چنین ادعایی بر ساخته است؟
ظاهراً اولیوت برای پاسخ به این پرسش به یهودیان –کشندگان عیسی- ! متوسل میشود. او ادعا میکند که: «یهودیان به خوبی می دانستند که عبارت "پسر خدا" تنها میتواند به کسی اطلاق شود که کاملا خداست.»[5]. همان طور که آشکار است اولیوت استدلال خود در تفسیر تعبیر کتاب مقدس (بره و پسر خدا) به الوهیت عیسی را به فهم یهود مستند ساخته است. او که در اینجا -شاید ناخواسته- مرتکب مغالطهی اهمال سور گردیده است؛ چراکه قضیه را بدون سور بیان نموده که موهم عموم است در حالیکه در کتاب مقدس که اصلا صحبت از یهودیان نیست بل کاهن یهودیست.
از سویی برای این ادعا (فهمِ یهودیان) مستندی به دست نمیدهد که نشان دهد یهودیان اینگونه میفهمیدند؛ در نتیجه وی هر چند متوجه نباشد دچار مغالطهی دروغ هم گردیده است. ای کاش آقای اولیوت توضیح می داد که فهم یهود از عبارت «پسر خدا » در فرض قبول ادعای اولیوت از بعد معرفتشناختی چه ارزشی دارد؟ منطقاً چه نسبتی بین واقع و فهم یهودی میتواند باشد؟ گیریم یهود از این تعبیر این را میفهمید ثم ماذا؟ و آیا قائلین به این حجیت همه جا به این مبنا و لوازمش تن در میدهند؟
آقای اولیوت در کتاب و برای اثبات مدعایش مبنی بر ادعای الوهیت در گفتار و کردار حضرت عیسی (علیه السلام) به رفتار کاهن استشهاد میکند. ما با صرفنظر از واقعیت های برشمرده در بالا و این نکتهی مهم که کاهن یک یهودی است و نه یهودیان ابتداء به متن کتاب «راز تثلیث» و سپس متن کتاب مقدس نگاهی میاندازیم تا ببینیم حقیقت از چه قرار است. اولیوت مینویسد: «... کاهن اعظم با سوگند از او پرسید: "به خدای زنده سوگندت می دهم که به ما بگوئی، آیا تو مسیح، پسر خدای زنده هستی؟" (متی63:26) و عیسی سخنان او را تأیید نمود. متی بقییه ماجرا را اینطور مینویسد: "آنگاه کاهن اعظم گریبان خود را چاک زد و گفت: کفر گفت! دیگر چه نیازی به شاهد است؟ حال که کفر او را شنیدید" (متی 65:26)[6].
به گمانم باز آقای استوارت اولیوت مغالطه کرده است. در اینجا و در آغاز خوب است تأیید حضرت عیسی را از خود کتاب مقدس به عینه جویا شویم. عیسی در پاسخ کاهن طبق گزارش کتاب مقدس میگوید: «تو گفتی! و نیز شما را میگویم بعد از این پسر انسان را خواهید دید که بر دست راست قوت نشسته، بر ابرهای آسمان میآید!"[7]. براستی اگر کسی بدون پیشفرض و با ذهنی ساذج و بیآلایش به این کلام حضرت عیسی توجهی کند آیا تائیدی را از سوی آن حضرت فهم میکند؟! آیا اینگونه پاسخ دادن حضرت عیسی به معنای ادعای خدا بودن از سوی حضرت است؟
ثانیاً از کجای این متن و چگونه آقای اولیوت نشان میدهد که کاهن حضرت عیسی را مدعی الوهیت یافت؟ این که کاهن میگوید کفر گفت؟! آیا واژهی «کفر» فقط بر مدعی الوهیت اطلاق میشود؟! شاید وی به دلیلی دیگر حکم به کفر عیسی کرده؛ مثلاً بدعت (باسابقهای که از شریعت گرایی متراکم یهود در دست است هر گونه اسم یا صفت دادن به خدا و یا منتسب ساختن خود به خدا از پیش خود هم، میتواند مجاز نباشد) و یا ...
نیز در فرض بهکارگیری این تعبیر (پسر خدا) از سوی حضرت عیسی لزوماً و منطقاً ادعای الوهیت فهمیده نمیشود بلکه میتواند یک رابطه عاطفی –احساسی و یا نگاهی عارفانه مدنظر باشد (در نگاه عرفانی عوالمی خارج از عالم ماده و اعیان خارجی هم وجود دارد که در آنجا حقایق و نسبتشان با خداوند عالم به گونهای دیگر تحلیل میگردد). و همچنین لزوماً و منطقاً حتی اگر تمام! یهود چنین برداشتی (کفر عیسی) داشته باشند به دلیل ادعای الوهیت عیسی نیست. این که کافرش خوانده و سنگش زدند باز میتواند به دلیل بدعتگذار خواندن حضرت عیسی یا هرجومرج و یا نوع برخورد حضرت با عبادتکنندگان –فریسیان ریاکار و ...- باشد.
در انتها شاهدی را از کتاب مقدس به عنوان نمونه به دست میدهیم تا روشن شود که خود حضرت عیسی علیهالسلام حتی در فضای کتاب مقدس به وضوح و صراحت خود را جز بندهای مطیع معرفی نکرده و به هیچ روی ادعای الوهیت نداشته است.
در انجیل متی تحت عنوان تجربه عیسی در بیابان حضرت عیسی در پاسخ به درخواست شیطان که از وی میخواهد تا «افتاده» و شیطان را سجده کند میفرماید: «دور شو ای شیطان، زیرا مکتوب است که خداوند خدای خود را سجده کن و او را فقط عبادت نما»[8]
[1]- اولیوت، استوارت، راز تثلیث (نسخهی پی دی اف)، ص 34.
[2]- همان.
[3]- همان.
[4]- همان.
[5]- همان.
[6]- همان.
[7]- متی 64:26.
[8]- متی 10:4.
افزودن نظر جدید