نقدی بر کلام مولوی عبد الحمید
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مولوی عبد الحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان درباره فضیلت ابوبکر،عمر و عثمان در یکی از خطبه های نماز جمعه، سخنانی گفته است که بسی جای تامل ،نقد و بررسی دارد
ایشان در قسمتی از سخنان خود چنین اظهار داشته که:
رسول مکرم اسلام به ابوبکر،عمر و عثمان توجه خاصی داشت و دیگر صحابه نیز به فضیلت، مقام و جایگاه این سه معترف بودند،این سه دارای کمالات برجسته و منزلت معنوی بودند. آنها در دوران خلافتشان تمام هم و غمشان را در جهت گسترش اسلام صرف کردند، آنان می کوشیدند تا عدالت گسترش یابد.
ابوبکر اولین شخصی بود که رسالت پیامبر را تصدیق نمود و دست در دست پیامبر گذاشت
نقد سخنان مولوی عبد الحمید :
در پاسخ به مولوی عبد الحمید باید گفت که:
در کتب مورد تایید اهل سنت،مدارکی وجود دارد که بر خلاف گفته های مولوی عبد الحمید است
در ادامه به برخی از این مدارک و شواهد اشاره می نماییم
1-صحابه نه تنها به جایگاه خلفای ثلاثه معترف نبودند بلکه مخالف با اصل خلافت آنها نیز بودند :
دخل على أبي بكر طلحة و الزبير و عثمان وسعد و عبد الرحمن و على بن أبي طالب فقالوا: ماذا تقول لربّك و قد استخلفت علينا عمر
(وقتي ابوبکر عمر را به خلافت منصوب کرد) طلحة و زبير و عثمان و سعد و عبد الرحمن و على بن أبي طالب (عليه السلام) بر او وارد شدند و به او گفتند : به خداوند چه جوابي خواهي داد در حالي که عمر را به عنوان خليفه بر ما منصوب کرده اي ؟(1)
2- پیرامون اخلاق عمر:
ابن أثیر ،تاریخ نویس معروف اهل سنت درباره اخلاق عمر می نویسند:
و خطب أم كلثوم ابنة أبی بكر الصدیق إلى عائشة فقالت أم كلثوم : لا حاجة لی فیه إنه خشن العیش شدید على النساء
عمر بن خطاب ابتدا به خواستگارى ام كلثوم دختر ابوبكر رفت ، عایشه این پیشنهاد را با خواهرش مطرح كرد . در پاسخ گفت : مرا با او كارى نیست . عایشه گفت : آیا امیرالمؤمنین را نمى خواهى؟ گفت:آرى نمى خواهم ، او در زندگى سخت و خشن و با زنان تندخو و بد رفتار است.(2)
ابن عبد البر نيز مىنويسد:
خطب عمر بن الخطاب أم كلثوم بنت أبي بكر إلى عائشة فأطمعته و قالت أين المذهب بها عنك فلما ذهبت قالت الجارية تزوجيني عمر وقد عرفت غيرته و خشونة عيشه و الله لئن فعلت لأخرجن إلى قبر رسول الله صلى الله عليه وسلم و لأصيحن به.
عمر، امّكلثوم دختر ابوبكر را از عايشه خواستگارى كرد، عايشه او را اميدوار كرد و به امّكلثوم گفت، رأى تو در اين باره چيست؟ امّكلثوم گفت: تو مرا به ازدواج عمر در مى آوري؛ در حالى كه مى دانى او در زندگى چه قدر سختگير و خشن است؛ به خدا اگر اين كار را انجام دهي، من كنار قبر رسول خدا خواهم رفت و فرياد خواهم زد.(3)
همچنين مقريزى و ابوالفرج اصفهانى درباره اخلاق عمر می نویسند
مغيرة بن شعبة به عمر گفت:
إلا إنك يا أمير المؤمنين رجل شديد الخلق على أهلك، و هذه صبية حديثة السن، فلا تزال تنكر عليها الشئ فتضربها، فتصيح، فيغمك ذلك، و تتألم له عائشة...
تو اى اميرمؤمنان، مردى سختگير و بد اخلاق نسبت به خانوادهات هستى و امّكلثوم دختر خردسالى است، مىترسم به زور چيزى از او بخواهى و او اطاعت نكند و تو او را كتك بزني، داد و فرياد بزند و تو را ناراحت كند و عايشه نيز از اين عمل غمگين شود(4)
3- پیرامون اخلاق ابوبکر:
ابن عساکر شافعی در " تاریخ مدینه دمشق " به سند خود از قول مقدام چنین می گوید :
" استب عقيل بن أبي طالب و أبوبكر قال و كان أبوبكر سبابا أو نشابا "
عقیل بن ابی طالب و ابی بکر به دشنام گویی به یکدیگر پرداختند و ابی بکر فردی بسیار دشنام گو بود (5)
4- ابوبکر اولین مسلمان نیست :
ابوجعفر اسكافى مى گويد:
«و اذا تأمّلنا الروايات الصحيحة و الأسانيد القوية الوثيقة وجدناها كلّها ناطقة بانّ علياً (عليه السلام) اوّل من اسلم»
و هر گاه در روايات صحيحه و سندهاى قوى و مورد اطمينان تأمل كنيم مى يابيم كه همگى متّفق القولند كه على (عليه السلام) اوّلين مسلمان است (6)
ذهبى مى گويد: «ثبت عن ابن عباس قال: اوّل من اسلم علىّ»
«از ابن عباس ثابت شده كه اولين مسلمان على است(7)
محمد بن سعد نیز می گوید :
قلت لابی اکان ابوبکر اولکم اسلاما؟
فقال لا و لقد اسلم قبله اکثر من خمسین.(8)
محمد بن سعد می گوید به پدرم گفتم آیا ابوبکر اولین مسلمان بود،گفت نه،50 نفر قبل از او اسلام آوردند.
5- چطور کسی که نسبت هذیان به پیامبر اکرم می دهد می تواند عادل باشد؟
حدیث دوات و قلم در کتب مشهور اهل سنت وارد شده است:
فقال : ( ائتوني بِكتفٍ أكتبْ لكم كتاباً لا تضلُّوا بعده أبداً ) . فتنازعوا و لا ينبغي عِنْدَ نبيٍ تنازعٌ . فقالوا : ما شأنُه ؟ أهجَر ؟ استفهموه ، فذهبوا يَرُدُّونَ عليه
پیامبر اکرم فرمود :کتابی بیاورید تا برای شما ینویسم کتابی که بعد از آن هرگز گمراه نشوید . پس – کسانی که ( عمر ) در آنجا بودند – تنازع کردند و شایسته نیست که در نزد پیامبر تنازع شود . پس گفتند : او را چه شان است ( چه شده او را ) ؟ آیا هذیان می گوید(9)
6- چگونه کسانی که خانه حضرت زهرا را آتش زدند می توانند عادل باشند ؟
ان ابابكر بعد ما اخذ البيعة لنفسه من الناس بالارحاب و السيف و القوة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الى دار على و فاطمه(عليهما السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمة(عليها السلام) و احرق باب الدار
هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (عليها السلام) فرستاد ، و عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد (10)
آیا مولوی عبد الحمید که به عنوان امام جمعه اهل سنت زاهدان و مفتی اهل سنت مطرح است از منابع روایی و تاریخی اهل سنت بی اطلاع و ناآگاه است یا حقایق را به عمد کتمان نموده و تحریف می نماید که چنین سخنان بی پایه و اساسی را بر زبان می راند ؟
پی نوشت ها:
[1 ] تاريخ مدينة دمشق, أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي ج44 ص248؛ تاريخ المدينة لابن شبة النميري: ج 2 ص 666
[2 ] الكامل فی التاریخ ، ابن الأثیر ، ج 3 ، ص 54 – 55 و تاریخ الطبری ، ابن الأثیر ج 4 ، ص 200. العقد الفريد، احمد بن محمدبن عبد ربه الأندلسي، ج 6، ص 98،
[3 ] القرطبي، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفاي463 هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 4، ص 1807، تحقيق: علي محمد البجاوي
[4 ] الأصبهاني، أبو الفرج (متوفاي356هـ)، الأغاني، ج 16، ص 103،
المقريزي، تقي الدين أحمد بن علي بن عبد القادر بن محمد متوفاى845 هـ) إمتاع الأسماع بما للنبي صلى الله عليه وسلم من الأحوال والأموال والحفدة والمتاع، ج6، ص207،
[5 ] تاريخ مدينة دمشق،: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي، ج 30 ص 110 ،
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، ابن حجر الهيثمي، ج 1 ص 206 ،
[6 ] شرح ابن ابى الحديد، ج 13، ص 224، خطبه 238.
[7 ] تاريخ الاسلام، عهد الخلفاء الراشدين، ص 624
[8 ] تاریخ طبری جلد1 ص 540
[9 ] صحیح بخاری، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، ج 4 ، ص31 ح 3053 ، كتاب الجهاد والسير ، باب 776 - ج5 ، ص137 ، ح4431 - ج 4 ، ص66 ، ح3168 - ج 1 ، ص36 ، ح114 - ج7 ، ص9 ، ح5669 - ج8 ، ص61 ، ح7366
صحیح مسلم،ج، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري 3، ص:1259
[10 ] الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطيه ، ص۱۶۰ و ۱۶۱-- العقد الفريد، ج ۵، ص ۱۲،السقیفة و الخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود، ص ۱۴--انساب الاشراف، البلاذری، ج ۱، ص ۲۵۲
دیدگاهها
مجيد
1392/10/16 - 20:08
لینک ثابت
اوهم ازسركردگان شيطان بزرگ
ناشناس
1392/10/22 - 23:14
لینک ثابت
این حرفها و اسناد ضعیف و دروغ
memar
1392/10/23 - 19:44
لینک ثابت
ای کاش به جای حرف زدن و متهم
شهیده گمنام
1394/09/06 - 23:53
لینک ثابت
جواب شمارا خدا در قران داده
ناشناس
1397/11/08 - 16:46
لینک ثابت
منافق و فاسقین را حذیفه بن
افزودن نظر جدید