شرح حال صوفیه در قرن دوم

  • 1392/09/11 - 09:41
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مطالعه در شرح حالات و زندگی صوفیان این دوره و تامل در گفتار آنها، آشکار می کند که در این دوره عناصر واقعی عرفان در گفته های اساسی صوفیان پدیدار می شود.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مطالعه در شرح حالات و زندگی صوفیان این دوره و تامل در گفتار آنها، آشکار می کند که در این دوره عناصر واقعی عرفان در گفته های اساسی صوفیان پدیدار می شود. اندیشه هایی همچون محبت الهی و وحدت وجود به شکل روشن در سخنان بزرگان به کار گرفته می شود، به یقین به معنای پخته آن که در قرنهای بعد شکل گرفته است، نیست. زیرا در قرنهای بعد همین مفاهیم است که واژه "صوفی و تصوف" را معین کرده و شکل علمی بدان داده و اصول و فروع آن را از یکدیگر جدا ساخته است. مثلا گفته اند: «صوفی، پیرو مذهب عشق خدایی است.» باید دانست که زمینه این گونه سخنان در اواخر سده دوم در لابلای سخنان بزرگان کاربرد داشته است و بعدا به شکل بحث در میان صوفیان سده سوم مطرح می شود، چنانکه سری سقطی از جنید پرسید:« محبت چیست؟ جنید گفت: گروهی گفتند: موافقت است و گروهی گفتند: اشارت و ... . سری پوست دست خویش گرفت و کشید، اما پوست از دستش جدا نشد. گفت به عزت او که اگر گویم این پوست از دوستی او خشک شده است، راست می گویم و بی هوش شد و روی او همچون ماه گردید.[1]
از سخنان رابعه عدویه می توان حدس زد که از زمان وی مخصوصا با خود او، تحول فکری مهم برای زاهدان و مرتاضان این دوره پیدا شد و صحبت از محبت الهی و عشق و فنا و بیخودی به میان آمده است.
موضوع وحدت وجود هم با آنکه بسیار کم در حرفهای صوفیان این دوره دیده می شود، ولی باز هم باید گفت که زمینه آن در حال فراهم شدن بوده است. از برخی از واژه ها که به کار گرفته می شوند، می توان گفت که: « در این دوره غیر از زهد و تعبد و توکل خالص قرن نخست، تغییر مشرب فکری در اندیشه های بزرگان طریقت به وجود آمده است و باید گفت دگرگونی اندیشه ها و باورها همچون دیگر پدیده های طبیعی تابع قوانین و نظام های مخصوص بوده و تابع ارتباط تدریجی و یک سلسله علت و معلولها و فعل و انفعالات است. زیرا یک فکر و یا یک عقیده تحت تاثیر احوال و اوضاع و مقدمات ویژه ای به شکلی مخصوص آغاز می شود و پس از طی مراحل در هر مرحله بر آن، تحولی دیگر عارض می شود و این تحولات سالها دوام می یابد تا جایی که پس از گذشتن سالها و سده ها گمان نمی رود که این باور تازه باور همان اندیشه تحول یافته آغازین است.
همین دگرگونی و تحول را درباره «اندیشه وحدت وجودی» نیز باید در نظر گرفت. موضوع وحدت وجود یکی از مهمترین مباحث صوفیان در سده های بعدی بوده است؛ چنانکه جماعتی در این گیرو دارها به هلاکت رسیدند، اندیشه وحدت وجود در این دوره به شکل بسیار ساده در سخنان صوفیان دیده می شود.
محمد واسع از صوفیان معروف گفت:«ما رایت شیئا الا رایت الله فیه»[2]
از دیگر چیزهایی که از اواسط قرن دوم در طریقت بزرگان شایع بود، آن بود که روح و باطن احکام شریعت مهمتر از صورت و ظاهر آن است. چنانکه در تذکره الاولیاء مذکور است:« شخصی با بشر حافی مشاورت کرد که دو هزار درم دارم حلال، می خواهم به حج شوم. گفت: تو به تماشا می روی. اگر برای رضای خدا می روی، برو وام کس بگزار یا بده به یتیم و یا به مردی مقل حال، که آن راحت که به دل مسلمانی رسد، از صد حج اسلام پسندیده تر. گفت: رغبت حج بیشتر دارم. گفت: از آنکه این مالها نه از وجه نیکو به دست آورده ای، تا به ناوجوه خرج نکنی قرار نگیری.»
با این همه تحولات باز هم صوفیان در این عهد معتدل بوده و رعایت احکام شرعی می نمودند و به طور کلی متشرع محسوب می شدند و سایر مسلمانان آنها را اهل بدعت نمی شمردند. اما همین تفکرات بعد ها موجبات انحراف عده ای را از صراط حق فراهم نمود.

منابع:
1-تذکره الاولیاء، ج 1، ص 277
2-کشف المحجوب، ص 111 و 112

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.