آثار شیوه سلوکی ملامتیه از منظر استاد مطهری
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ روش ملامتی یکی از شیوههای سلوکی است که از زمان قدیم در بین متصوفه رایج بوده و امروزه نیز در بعضی از شیوههای سلوکی میتوان ردپایی از این شیوه سلوکی را مشاهده کرد. استاد مطهری در تعریف این شیوه سلوکی مینویسد: «روش ملامتی نقطه مقابل روش ریاکاری است. آدم ریاکار باطنش بد است؛ ولی تظاهر به خوبی میکند، ولی آدم ملامتی یک آدم خوب است که برای اینکه مردم به او عقیده پیدا نکنند تظاهر به بدی میکند؛ مثلًا شراب نمیخورد؛ ولی تظاهر به شرابخواری میکند، زنا نمیکند؛ ولی بهگونهای رفتار میکند که مردم او را یک آدم فاسد زناکار بدانند». [1]
استفاده از الفاظ خلاف شرع:
استاد مطهری یکی از علّتهای استفاده از الفاظی همچون «می»، «زلف»، «خال لب» و... را در اشعار صوفیانه، روش و شیوه سلوک ملامتی آنها دانسته و در این رابطه مینویسد: «یکی از علل اینکه در ادبیات عرفانی، معانی بلند مقدس معنوی را در لباس الفاظ فسق و فجوری بیان کردهاند و از زبان شاهد و معشوق و می و نی سخن گفتهاند، این است که میخواستهاند به چیزی که خودشان اهل آن نبودهاند تظاهر کنند.» [2]
استاد مطهری قائل است که حافظ یکی از افرادی است که در بین اشعارش رگههایی از شیوه سلوکی میتوان یافت، لذا در این رابطه میگوید:
«از جاه عشق و دولت رندان پاکباز پیوسته صدر مصطبهها بود مسکنم
در شأن من به دُردکشی ظنّ بد مبر کآلوده گشت جامه ولی پاکدامنم
این «آلوده گشت جامه ولی پاکدامنم» همان مسئله بدنامی است؛ یعنی شکستن نام و ننگ، یک روشی است اندکی شبیه ملامتی که شاید در حافظ هم بوده، یعنی تظاهرکردن به یک چیزهایی برخلاف آنچه که هست، یعنی خوب باشد و به بدی در میان عوام تظاهر کند. این یک روشی بوده که اینها داشتهاند، حالا این روش خوب است یا بد، من کار ندارم، ولی چنین روشی بوده. تا آنجا که میگوید:
شهباز دست پادشهم این چه حالت است کز یاد بردهاند هوای نشیمنم» [3]
البته باید دانست که استفاده از این الفاظ، مختص به حافظ شیرازی بوده و در اشعار صوفیانه و عارفانه بسیار زیاد مورد استفاده قرار گرفته و برای استعمال این گونه الفاظ، علتهای متعددی ذکر کردهاند از قبیل خوار کردن افراطی نفس.
روش ملامتی یک نوع مجاهده با نفس صوفیانه است که اسلام آن را نمیپذیرد. گاهی در مکتب تصوف در همین جهاد با نفس، تن به دنائت و پستی میدهند برای اینکه نفس را رام و ذلیل کرده، از فرماندادن باز دارند، چطور؟ مثلًا شخصی در جایی میتواند از حیثیت خودش دفاع کند، ولی دفاع نمیکند. چیزی که ما اسمش را «عزت مؤمن» میگذاریم، در بعضی از مکتبهای تصوف معنی ندارد.
در میان بسیاری از این مکاتب، در مراسمی که سالک باید به شیخ و استاد خود خدمت کند، آن استاد به سالک فرمان میدهد که کارهایی را که خیلی پست و دنی است انجام دهد. مثلًا این سالک حتماً باید مدتی سرگینهای حیوانات را جمع کند، کنّاسی (تخلیه چاه فاضلاب) کند و یا کارهایی بدتر از اینها را انجام دهد، برای اینکه نفسش کشته شود که اسلام اینها را اجازه نمیدهد. [4]
اینگونه شیوه سلوکی با سیره و سلوک عرفانی معصومین علیهمالسلام ناسازگار است؛ زیرا روایات متعدی از معصومین علیهمالسلام در مورد لزوم حفظ عزّت نفس وارد شده و به ما اجازه داده نشده که بهخاطر سیروسلوک، نفس خودمان را جلوی دیگران خوار کرده و آبروی خویش را در معرض خطر قرار دهیم. «وَ لَا تَجْعَلْ عِرْضَکَ غَرَضاً لِنِبَالِ [الْقَوْمِ] الْقَوْل؛ [5] «آبرو و اعتبار خودت را آماج تیرهای حرف مردم قرار مده».
پینوشت:
[1]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری؛ ج ۲۳؛ ص ۲۳۶
[2]. همان، ص ۲۳۶.
[3].همان؛ ص ۴۲۴.
[4]. همان، ص ۲۳۷
[5]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، هجرت، قم، اول، ۱۴۱۴ ق، ص ۴۵۹.
افزودن نظر جدید