ظهور، اوج رسالت رسولان الهی و موجب امید آفرینی
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از آیاتی که میتوان از آن برای اثبات ظهور حضرت مهدی (عجلاللهفرجه) و یاری حضرت عیسی (علیهالسلام) به ایشان استفاده کرد، این آیه است که خداوند در قرآن مىفرماید: «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکتابِ إِلاَّ لَیؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ [ نساء/159] هیچیك از اهل كتاب نیست، مگر اینكه پیش از مرگش به او ایمان میآورد.»
روایتی ذیل این آیه شریفه وجود دارد که به خوبی آن را روشن میسازد؛ در این روایت آمده است: «حجاج بن یوسف ثقفی، تأویل این آیه و محل ارجاع ضمیر (قَبْلَ مَوْتِهِ) را نمیدانست، لذا دستور داد تا عدهای از یهود را گردن بزنند، تا او به چشم خود ببیند که آیا آنها قبل از مرگشان لب به اظهار ایمان به عیسی (علیهالسلام) باز میکنند یا خیر؟ ولی پس از اینکه یهودیان زیادى را کشت، متوجه این مسئله نشد، در نتیجه از یکى از دانشمندان به نام شهر بن حوشب، درباره معنای آیه، سؤال کرد و به او گفت: این آیه مرا عاجز کرده است؛ زیرا دستور کشتن هر یهودى را که مىدهم، دقت مىکنم که قبل از مردنش آیا ایمان مىآورد یا نه، ولی مىبینم که ایمان نمیآورد و حرفى نمیزنند، مشکل کجاست؟
شهر بن حوشب در پاسخ حجاج گفت: معنای آیه آن نیست که تو فهمیدی! برخلاف گمان تو، ضمیر (قَبْلَ مَوْتِهِ) به عیسی (علیهالسلام) برمیگردد، نه به اهل کتاب و این آیه مربوط به آخرالزمان و زمانى است که عیسی (علیهالسلام) از آسمان نازل مىشود. حضرت عیسی (علیهالسلام) قبل از مرگش به زمین آمده و یهود و نصارا به او ایمان آورده و به اتفاق، پشت سر حضرت مهدی (عجلاللهفرجه) نماز میخوانند.
حجاج به او گفت: ای وای! این تأویل را از چه کسی آموختهای؟ شهر بن حوشب در پاسخ گفت: این روایت را از یکی از فرزندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به نام محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (علیهمالسلام) شنیدم. در این هنگام حجاج گفت: به خدا قسم که آن را از چشمه زلالی گرفتهای.»[1]
سؤال مهم در این رابطه این است که چه ارتباطى بین نزول حضرت عیسى (علیهالسلام) و ظهور حضرت مهدی (عجلاللهفرجه) وجود دارد؟
پاسخ این است که تکامل رسالت حضرت عیسى (علیهالسلام) به ظهور بقیة الله الاعظم امام زمان (عجلاللهفرجه) است. به عبارت دیگر، هنگامیکه عده زیادى از انسانها، تحت تأثیر تبلیغات مسیحیت تبشیری قرار گرفته و به مسیحیت تحریف شده و باطل میگروند، حضرت عیسى (علیهالسلام) از آسمان رجعت کرده و به عنوان یکى از یاران و فرماندهان امام زمان (عجلاللهفرجه) قرار میگیرد و چهل سال زندگى مىکند[2] و زمانی که از دنیا مىرود، حضرت مهدی (عجلاللهفرجه) تجهیز او را با کفنى که دستباف حضرت مریم (علیهاالسلام) است، به عهده مىگیرد؛ حتى در روایات آمده است که حضرت مهدی (عجلاللهفرجه) آن کفن را در اختیار دارد و پس از ارتحال حضرت عیسى (علیهالسلام)، ایشان را در آن تکفین مىکند و در بیت المقدس کنار حضرت مریم (علیهاالسلام) دفن مىکند؛ مسئولیت چهارمین پیامبر اولوالعزم الهی در زمان ظهور، تکمیل مىشود.
در روایات، از چند پیامبر دیگر که رجعت خواهند کرد و همراه حضرت مهدی (عجلاللهفرجه) خواهند بود، نام برده شده، ازجمله حضرت الیاس (علیهالسلام) (که برخی گفتهاند جدّ حضرت نوح) است. میگویند همه ساله در روز عرفه، او و خضر(علیهماالسلام) در صحرای عرفات حضور پیدا میکنند.[3] از گفتگوی امام صادق (علیهالسلام) با الیاس (علیهالسلام) در کنار کعبه، معلوم میشود که وی از جمله پیامبرانی است که همراه حضرت مهدی (عجلاللهفرجه) خواهد بود، چون او در ضمن گفتگو شمشیر خود را به امام نشان داد، سپس نقاب از چهره کنار زد و اظهار داشت: من الیاس هستم.[4] در برخی روایات نیز از بازگشت دانیال و یونس (علیهماالسلام) هم سخن به میان آمده است.
در نتیجه، رسالت رسولان و انبیاء الهی (علیهمالسلام)، با ظهور حضرت مهدی (عجلاللهفرجه) به نقطه تکامل و اوج خود مىرسد. آیا این مطلب براى انسان ایجاد نشاط نمىکند؟ آیا وقتى انسان به این مطلب توجه میکند که خداوند که 124 هزار پیامبر الهی (علیهمالسلام) را با برنامه فرستاده، نقطه اوج و نهایى برنامهاش زمان ظهور حضرت مهدی (عجلاللهفرجه) است، به امید حقیقی و نشاط واقعی دست نمییابد؟ آیا در این صورت که سخن از آرمانهای متعالی و نقش ویژه امام زمان (عجلاللهفرجه) در عالمگیر ساختنِ حاكمیّت توحید و برقراری عدالت جهانی و گسترش امید حقیقی است، نباید امام صادق (علیهالسلام) بفرمایند: «اگر دوران او را درك كنم، همه روزهای زندگیم را در خدمت به او میگذرانم.»[5]
بنابراین ظهور امام زمان (عجلاللهفرجه)، نقطه اوج و تکامل رسالت رسولان و انبیاء عظام الهی (علیهمالسلام) است و همان نقطهای است که خداوند تبارک و تعالى توسط انبیاء الهی به پیروانشان وعده دادهاند.
پینوشت:
[1]. تفسير نور الثقلين، حويزی، ج1، ص571.
[2]. سنن أبی داود، ابوداود سجستانی، ج6، ص378.
[3]. مجمع البحرين، طريحی ج4، ص159. «قيل هو إدريس النبي عليه السلام جد نوح وقيل هو من بني إسرائيل من ولد هارون بن عمران ابن عم اليسع وقيل انه استخلف اليسع على بني اسرائيل ورفعه الله وكساه الريش فصار أنسيا ملكيا وارضيا سماويا، وقيل إلياس صاحب البراري والخضر صاحب الجزائر ويجتمعان كل يوم عرفة بعرفات.»
[4]. الکافی، کلینی، ج1، ص242- 244.
[5]. كتاب الغيبة، نعمانی، ص246. «لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیامَ حَیاتِی.»
افزودن نظر جدید