شبهه سپاه یمن
پیامبر (ص) فرمود: «هر كه از علی (ع) بدگويی كند از من بدگويی كرده است و هر كه از علی (ع) جدا شود از من جدا شده، همانا علی از من است و من از علی هستم، او از طينت من آفريده شده و من از طينت ابراهيم (ع) خلق شدم و من از ابراهيم برترم.»
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ برخی از جریانهای افراطی اهل سنت و ضد شیعی مانند قرآنیون و وهابیت وقتی از حیث سند نتوانستند ماجرای غدیر را زیر سؤال ببرند، سعی کرده اند محتوای آن را انکار و ماجرا را طوری بیان کنند که ارتباطی به انتخاب امام علی (علیهالسلام) به عنوان جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نداشته باشد.
یکی از این توجیهات و شبهاتی که برای این ماجرا بیان می کنند بحث رفع کدورت سپاه یمن از امام علی (علیهالسلام) است. توجیهی که برای این ماجرا بیان میکنند این است که قبل از مراسم حج، امام علی (علیهالسلام) که سرپرست کاروان جمع آوری صدقات و خراج اهل یمن بود، در نزدیکی مکه سرپرستی کاروان را به یکی از همراهان خود سپرد و تنها خود را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) رساند. پس از ملاقات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) وقتی به سوی کاروان بازگشت، دید آنان لباس هایی که در اموال به صورت بسته شده بود را باز کرده و بر تن کردهاند. امیرالمؤمنین با ناراحتی لباسها را پس گرفت. این کار حضرت موجب نارضایتی و خشم عدهای شد؛ به صورتی که وقتی به محضر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) رسیدند، شروع به بدگویی و شکایت از علی (علیهالسلام) کردند. اما پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آنان را از بدگویی درباره علی (علیهالسلام) به شدت نهی کرد و به آنها گفت: علی (علیهالسلام) در کار خدا سختگیر است، پس او را سرزنش نکنید.(1)
در مقابل این توجیه و توضیح ابن کثیر و سایر کسانی که منکر امامت و خلافت بلافصل حضرت علی (علیهالسلام) هستند باید گفت: قضيه مذکور، مربوط به جریان دیگری است و ابن کثیر و سایر مخالفین بین دو واقعه، خلط کردهاند.
زیرا بخاری به سندش از براء نقل میكند كه گفت: «رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) ما را همراه خالد بن وليد به يمن فرستاد، سپس علی (عليهالسلام) را به جای او فرستاد و فرمود: به ياران خالد دستور بده، هر كدام از آنها بخواهد با تو برگردد و هر كه بخواهد خودش برگردد. پس من جزء كسانی بودم كه با علی (عليهالسلام) برگشتم. پس مقدار زيادی غنيمت گرفتم.»(2)
ابن حجر عسقلانی و عينی از شارحان مهم صحيح بخاری در شرح این حدیث آوردهاند: «اين قضيه بعد از بازگشت پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) از طائف و تقسيم غنائم در جعرانه بود»(3) و مسلماً بازگشت از طائف در سال هشتم هجرت بود که روشن میشود اعتراض بريده در سال هشتم هجری بوده است و هيچ ربطی به حجة الوداع و سال دهم ندارد. پس اصولاً جایی برای استناد به روایت بریده برای بیان مقصود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در خطبه غدیر نیست.
طبرانی نیز این روایت را کاملتر از بخاری نقل می كند؛ او از قول پسر بريده از پدرش نقل می کند: «رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) علی (عليهالسلام) را به عنوان فرمانده لشكر به يمن فرستاد و خالد بن وليد را به جبل فرستاد و فرمود: اگر به هم رسيديد، علی (عليهالسلام) فرمانده لشكر است. پس به هم رسيدند و غنائمی به دست آوردند و علی (عليهالسلام) كنيزی از سهم خمس برداشت. سپس خالد بن وليد، بريده را خواست و گفت: اين كار علی (عليهالسلام) را غنيمت بگير و به پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) خبر بده. پس به مدينه رسيدم و داخل مسجد شدم و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در منزلش بود و عدهای از صحابه بيرون خانه ايستاده بودند. پس گفتند: چه خبر بريده؟ گفتم: كنيزی را علی (عليهالسلام) از خمس برداشت، پس آمدم كه اين خبر را به پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) برسانم. گفتند: آن را به پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) خبر بده كه سبب میشود علی (عليهالسلام) از چشم پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) بيفتد. اين گفتوگوها به گونهای بود كه پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) میشنيد. پس پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) خارج شد، در حالی كه غضبناك بود و فرمود: چه سبب شده كه اقوامی از علی (عليهالسلام) بدگویی میكنند، هر كه از علی (عليهالسلام) بدگويی كند، از من بدگويی كرده است و هر كه از علی (عليهالسلام) جدا شود از من جدا شده، همانا علی از من است و من از علی هستم، او از طينت من آفريده شده و من از طينت ابراهيم (عليهالسلام) خلق شدم و من از ابراهيم برترم، ... . ای بريده! آيا نمیدانی كه حق علی (عليهالسلام) بيش از يك كنيزی است كه گرفت و او ولی شما بعد از من است.»(4)
در نتیجه باید گفت: اعتراض برخی صحابه به تقسیم غنائم یمن که نشانه حسد و نفاق آنها نیز هست، مربوط به سال 8 هجری و قبل از حجة الوداع است و در آنجا نیز پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فضائل امام علی (عليهالسلام) و امامت ایشان بعد از خود را مطرح کردند. اما ماجرای غدیر بعد از حجة الوداع بود و ربطی به آن ماجرا ندارد.
پینوشت:
1. ابن کثیر الدمشقی، البدایة و النهایة، دار الفکر، بیروت، ج5، ص 122.
2. بخاری، صحيح بخاری، استانبول، ج3، ص98، ح4256.
3. عینی، عمدة القاری، بیروت، دارالفکر، ج18، ص6.
ابنحجرعسقلانی، فتح الباری، دار المعرفة، ج8، ص52.
4. طبرانی، المعجم الاوسط، رياض، مكتبه المعارف، ج6، ص163.
افزودن نظر جدید