مهربانی با قاتل
ابن اثیر میگوید: خلیفه دوم نخستین کسی بود که با تازیانه زنان را میزد که به سبب تکرار این عمل مطابق نقل کتب تاریخی، کودکان نیز هر گاه او را میدیدند وحشت زده فرار میکردند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ برخی بر این عقیده هستند که خلیفه دوم فردی خوشرو و خوش اخلاق بوده است، به نحوی که حتی رفتار وی با قاتل خود یعنی ابولؤلؤ نیز به لطافت و نرمی بوده است.
اما با بررسی متون تاریخی و روایی، خلاف این عقیده روشن میشود، زیرا که یکی از خصلتهای معروف خلیفه دوم که تمامی مسلمین بر آن اتفاق و اجماع دارند، اخلاق تند و رفتار خشن او با مردم و به خصوص با خانوادهاش است.
موارد بسیاری درباره ترشرویی و اخلاق ناسازگار خلیفه دوم با مردم نقل شده است که به چند مورد اشاره میکنیم:
ابن تیمیه حرانی مینویسد: «وقد تکلموا مع الصدیق فی ولایة عمر وقالوا ماذا تقول لربک وقد ولیت علینا فظا غلیظا.[1] صحابه درباره جانشینی خلیفه دوم با ابوبکر صحبت کردند و گفتند: چرا یک فرد خشن و غیر صالح را بر خلافت گزیدهاى و بر مردم تحمیل کردى؟ فردا جواب خدا را چه خواهى داد؟»
همچنین آورده است: «لما استخلفه أبو بکر کره خلافته طائفة حتى قال طلحة ماذا تقول لربک إذا ولیت علینا فظا غلیظا.[2] زمانی که ابوبکر عمر را به جانشینی انتخاب کرد، برخی از این انتخاب ناراحت شدند. طلحه گفت: جواب خدا را چه خواهى داد، هنگامی که به ملاقات او بروی از بابت اینکه فردی خشن و بد اخلاق را بر ما مسلط کردی.»
ابن اثیر مورخ معروف اهل سنت، هنگامی که از شکنجه شدگان برای اسلام سخن میگوید و آنها را معرفی میکند، از «لبیبه» که کنیز عمر بود، مینویسد: «أسلمت قبل اسلام عمر بن الخطاب و کان یعذّبها حتی ثفتن، ثم یدعها و یقول: انّی لم أدعک الا سآمه.[3] قبل از عمر بن خطاب اسلام آورده بود؛ عمر او را شکنجه میداد که از دینش برگردد، سپس او را رها میکرد و به او می گفت: من تو را رها نکردم، مگر به دلیل خسته شدنم.»
شاید این جسارتهای او ناشی از تندخویی او باشد، چرا که ابن سعد دانشمند معروف اهل سنت در کتاب «الطبقات» قول عمر را آورده که پس از رسیدن به خلافت بر فراز منبر گفت: «اللهم اِنّی شدید غلیظ فلیّنی.[4] خدایا من تند خویم، پس مرا نرم و ملایم قرار ده.»
پینوشت:
[1]. منهاج السنة، ابن تیمیه، مؤسسة قرطبة، چاپ اول، 1406، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج6، ص155.
[2]. همان، ج7، ص461.
[3]. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج1، ص666.
[4]. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج3، ص208.
افزودن نظر جدید