الهی بودن منصب امامت

  • 1400/07/20 - 13:03
باید توجه داشت که موضوع امامت با قضیه حکومت جدا است؛ چون امامت یک منصب خداوندی است؛ ولی حکومت یکی از شئونات امامت است؛ پس هر کسی را که خداوند او را به این مقام والا نصب کند، امام است؛ چه مردم بخواهند و یا نخواهند، اراده مردم در تعین امام هیچ‌گونه نقشی ندارد؛ همان‌گونه که در تعیین پیامبر نیز نقشی ندارد.

پایگاه جامع فرق، ادیان ومذاهب_ نسبت به شبهه‌ای که توسط خیلی از شبکه‌های وهابی مطرح می‌شود که چرا حضرت علی (علیه‌السلام) خلافتی را که یک امر و منصب الهی است، نپذیرفتند و برای آن اقدام نکردند؟ چرا که امر خداوند بر هر مصلحتی برتری دارد!
در جواب باید گفت: امامت و خلافت منصبی است که از سوی خدا و به وسیله پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تعیین می‌شود، ولی ظهور و بروز آن و تدبیر و تصرّف در امور مسلمین و جامعه اسلامی، منوط به این است که در مردم آمادگی وجود داشته باشد و یار و یاورانی برای حمایت از آن به پا خیزند و این جز با بیعت و پذیرش مردم امکان پذیر نیست. به همین دلیل، علی (علیه‌السلام) در دوران خلفای سه گانه (یعنی حدود ۲۵ سال) خانه نشین بود و در امر خلافت دخالتی نمی‌کرد؛ در عین این‌که مقام امامت او از سوی خدا بود و هیچ‌گونه کمبودی نداشت.[۱]
باید توجه داشت که موضوع امامت با قضیه حکومت جدا است؛ چون امامت یک منصب خداوندی است، و حکومت یکی از شئونات امامت است؛ پس هر کسی را که خداوند او را به این مقام والا نصب کند، امام است؛ چه مردم بخواهند و یا نخواهند، اراده مردم در تعین امامت هیچ‌گونه نقشی ندارد؛ همان‌گونه که در تعیین پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز نقشی ندارد.
اما این‌که آن حضرت خواهان بیعت نبوده‌اند منافاتی با حق امامت آن حضرت ندارد؛ چون بیعت با مردم (حکومت)، نیاز به اقبال و آمادگی مردم دارد؛ اما امامت منصوب از طرف خداوند تبارک و تعالی نیازی به اقبال و آمادگی مردم ندارد و مثل نبوت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است. همچنان‌که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، در شهر مکه سیزده سال قبل از هجرت، حکومت اسلامی را تشکیل ندادند؛ چون زمینه تشکیل حکومت در مکه فراهم نبود.
نکتۀ دیگری که نظر شیعه امامیه را تأیید می‌کند، سخنانی است که از علی (علیه‌السلام) در نهج البلاغه نقل شده است. حضرت در این سخنان تصریح کرده‌اند که خلافت حق ایشان است؛ نمونه‌هایی از سخنان مورد نظر چنین است: کسی را با خاندان رسالت نمی‌شود مقایسه کرد و آنان که پروردۀ نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند، با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌واله) اساس دین، و ستون‌های استوار یقین هستند. شتاب کننده، باید به آنان بازگردد و عقب‌مانده باید به آنان بپیوندند؛ زیرا ویژگی‌های حق ولایت به آن‌ها اختصاص دارد، و وصیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نسبت به خلافت مسلمانان و میراث رسالت، به آن‌ها تعلق دارد، هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، بازگردانده شد. امر امامت در دست خدا است (نه در اختیار من) و هر جا که بخواهد آن را قرار خواهد داد.[2] امام (علیه‌السلام) در سخن فوق تصریح کرده است که خلافت حق ایشان بود؛ اما تاکنون در غیر جایگاه خود قرار داشت، و اکنون که خلافت را به ایشان سپرده‌اند، حق به جایگاه خویش بازگشت.
در جای دیگری از نهج البلاغه آمده است:
در روز شورا یکی گفت: فرزند ابوطالب! تو بر خلافت حریص هستی، در پاسخ او گفتم: به خدا سوگند! شما با این‌که از پیامبر اسلام دورترید، حریص‌تر هستید، همانا من تنها حق خود را مطالبه می‌کنم که شما بین من و آن حائل شدید، و دست رد بر سینه‌ام زدید.[3]
مورخان و سیره‌نگاران مسلمان نوشته‌اند: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هنگامی‌که به سراغ قبیلۀ «بنی‌عامر بن صعصعه» رفت تا آنان را به دین خدا فراخواند، و از آنان بخواهد تا ایشان را در اجرای رسالت‌شان یاری دهند؛ یکی از افراد آن قبیله به نام «بیحرة بن فراس» در پاسخ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: «اگر ما از تو پیروی کنیم و خدا تو را بر مخالفانت پیروز گرداند، آیا امر خلافت را پس از خود به ما واگذار می‌کنی؟پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در پاسخ او فرمود: «الأمر لله یضعه حیث یشاء»؛ این سخن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به صراحت نشان می‌دهد که جانشینی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) منصبی الهی و از حقوق خدا و رسول است، نه از حقوق مردم.
بنابراین، شخص پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز نقش استقلالی در تعیین جانشین خود نداشت، بلکه آن‌را به امر الهی انجام داده است، و در واقع حکمت ختم نبوت با نصب امام معصوم ارتباط دارد و با وجود چنین امامی است که مصالح جامعه‌ی اسلامی بعد از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تأمین می‌شود.[4]

پی‌نوشت:

[1]. پیام امام، مکارم شیرازی، ج۱، ص۳۴۲.
[2]. لَا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ ص مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا یُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الْیَقِینِ إِلَیْهِمْ یَفِی‏ءُ الْغَالِی وَ بِهِمْ یُلْحَقُ التَّالِی وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَایَةِ وَ فِیهِمُ الْوَصِیَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ الآْنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِهِ؛ نهج البلاغه، ص47، خطبه 2.
[3]. وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّاً لِی وَ أَنْتُمْ تَحُولُونَ بَیْنِی وَ بَیْنَه‏؛ نهج البلاغه، ص246، خطبه 172.
[4]. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج1، ص424 و425، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول.
قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۹، ص۲۹۷، دار الشعب - القاهرة. «عن ابن عباس رضی الله عنهما قال اقبل عامر بن الطفیل واربد بن ربیعة وهما عامریان یریدان رسول الله وهو جالس فی المسجد فی نفر من اصحابه فدخلا المسجد فاستشرف الناس لجمال عامر وکان اعور وکان من اجل الناس فقال رجل یا رسول الله هذا عامر بن الطفیل قد اقبل نحوک فقال: دعه فان یرد الله به خیرا یهده فاقبل حتی قام علیه فقال یا محمد مالی ان اسلمت قال لک ما للمسلمین وعلیک ما علی المسلمین قال تجعل لی الامر بعدک قال لیس ذلک الی انما ذلک الی الله (عزّوجلّ) یجعله حیث یشاء.»

تنظیم و تدوین

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.