آیا امیرالمومنین، خلفا را برتر از خود میدانستند؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ به زعم و ادعای جاهلان و معاندان، سه خلیفهی اهل سنت بر مولی الموالی، علی (علیهالسلام) برتری دارند و در کلمات و تالیفات خود، به این ادعای باطل اذعان کردهاند. جوینی مشهور به امام الحرمین، در کتابش با گمان باطل خود، به نقل برتری ابوبکر و عمر از زبان امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میپردازد و به این شبهه دامن میزند. او با نقل روایت از حضرت علی (علیهالسلام) سعی بر آن دارد که برتری آنان را منسوب به حضرت کند و مینویسد: «غالب ظن و گمان مردم بر آن است که برترین مردم بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) ابوبکر است و سپس عمر بعد از ابوبکر برترین مردم است؛ اما نسبت به برتری عثمان بر علی یا متقابل آن، تعارض وجود دارد و از حضرت علی (علیهالسلام) نقل شده است که ایشان فرمودند: بهترین مردم بعد از پیامبرشان، ابوبکر و بعد از آن عمر است.»[1]
این ادعا در حالی بیان میشود که علمای مشهور اهل سنت در کتابهایشان به برتری حضرت مولا علی (علیهالسلام) اقرار کردهاند و این امر همانند خورشید، درخشان و روشن است؛ اما باید گفت که در مکانهای مختلف، با موضوعات متفاوت، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) به شایستگیها و برتری خود بر دیگران اشاره کرده و از خود دفاع کردهاند.
ابن مَردوِيه، با توجه به شورای شش نفره که از طرف عمر برای انتخاب خلیفه تشکیل شد، اشاره میکند و با نقل احتجاجات بیان شده از زبان حضرت، به برتری ایشان بر خلفای اهل سنت، اذعان میکند؛ او به نقل از عامر بن واثلة مینویسد: «من در ابتدای درب ایستاده بودم و حضرت علی (علیهالسلام) در داخل خانه بود. پس از او شنیدم که میگفت، ابوبکر خلیفه شد و من میدانم که در امر خلافت برتر از او هستم. اما [برای حفظ دین خدا] شنیدم و تبعیت کردم. شما میخواهید که عثمان خلیفه شود، اما امروز نمیشنوم و تبعیت نمیکنم. عمر مرا در یک گروه قرار داده که من ششمین نفر از آنان هستم. در وجود این شش نفر، افضل و برتری نسبت به خود نمیبینم، اما مرا با این افراد مساوی قرار دادهاند. اما به خداوند رحمان سوگند! با خصال و ویژگیهایی که در من است، بر آنان احتجاج خواهم کرد، که نه هیچ عربی و نه هیچ عجمی و نه هیچ معاهدی با آنان و نه هیچ مشرکی، نمیتواند حتی یکی از ویژگیهای مرا انکار کند.»[2]
محمد بن ابوبکر، یکی از یاران با وفای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بوده و حتی در راه ولایت و دفاع از حق به شهادت میرسد، همواره به دفاع از حضرت و کیان امامت اهتمام داشته است. او در جریان جنگ صفین به خاطرظلمهای مکرر خاندان ابوسفیان به خاندان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، متعرض به معاویه میشود و در نامهای خطاب به او، از زیاده خواهی و عدم تبعیت معاویه، اظهار شکایت میکند.
اما جالب آن است که معاویه، به برتری امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) اقرار میکند. بلاذری با ذکر این نامه در کتاب خود، اقرارهای عجیب و غریب معاویه را بیان میکند و علاوه بر ثبت متن نامه محمد، پاسخ معاویه به این نامه را نیز در کتاب خود میآورد و مینویسد: «از معاویه به محمد بن ابیبکر! ... من و پدرت در زمان حیات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، حق علی را بر خود لازم میدانستیم و فضیلت و از برتری و فضیلت علی بر خودمان کاملاً آگاه بودیم. هنگامیکه خداوند، وعدهی خود درباره رسولش را تمام کرد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از دنیا رفت، پدرت ابوبکر و عمر، اولین کسانی بودند که جای علی نشستند و ابوبکر و عمر با یکدیگر پیمان بستند که علی را در امر خلافت با خود شریک نکنند.» معاویه در ادامه مینویسد: «پس بدان ای محمد! همانا پدر تو زمینهچینی کرد و پادشاهی خود را محقق کرد. پس اگر آنچه که ما در آن هستیم درست باشد، پدرت ابوبکر، شروع کننده و آغازگر است و اگر خطا و اشتباه هست، پدرت آغازگر این کار بوده و ما با او شریک هستیم. ما به رأی و فعل پدر تو اقتدا کردیم و اگر آنچه بر پدرت گذشت و آن کارها [غصب خلافت] را انجام نمیداد، ما هیچگاه با علی مخالفت نمیکردیم و همه تسلیم او میشدیم، ولیکن، ما عمل پدرت را دیدیم و از او تبعیت کردیم، پس تو بر آنچه گذشت، ابتدا پدرت را سرزنش کن؛ در غیر اینصورت از نظر خود باز گرد.»[3]
اما باید گفت که امیرالمؤمنین، علی (علیهالسلام) همواره در مکانها و زمانهای مختلف، حتی در زمان حیات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) خود را طبق فرمان الهی، به عنوان خلیفهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) معرفی میکردند و این امر الهی را مکرر به مردم یادآوری میکردند.
احمد بن حنبل مینویسد: «ابن عباس نقل میکند: حضرت علی (علیهالسلام) در زمان حیات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) میفرمودند: ... قسم به خدای رحمان! من برادر و ولی و پسر عمو و وارث پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) هستم. آیا کسی برتر از من برای امر خلافت پیدا میشود؟»[4]
شایعه و شبهه برتری خلفای اهل سنت بر مولا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و رضایت ایشان از این مطلب، بیشتر شبیه خواب کودکی میماند که اگر بیدار شود و واقعیت را نظاره کند، تفاوت از زمین تا آسمان دارد و هیچکسی در امر خلافت به پای برادر و وصی بلافصل رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نمیرسد.
پینوشت:
[1]. جوينی، الإرشاد الى قواطع الادلة، چاپ السعادة - مصر 1369 هـ، ص449. «ولكن الغالب على الظن أن أبابكر ... بعد نبيهم أبوبكر، ثم عمر.»
[2]. مناقب علی بن ابیطالب علیهالسلام، ابن مردويه اصفهانی، تحقيق: عبدالرزاق محمد حسين حرزالدين، چاپ دوم، 1424، دار الحديث- قم، ج1، ص130. «استخلف أبوبكر وأنا في نفسي أحق بها منه ... أن ينكر منها خصلة واحدة.
[3]. بلاذری، أنساب الأشراف، دار الفكر – بيروت، چاپ اول 1417 هـ، ج2، ص396و397. «من مُعَاوِيَة بْن أَبِي سُفْيَانَ ... ولكنا رأينا أباك فعل أمرًا اتبعناه واقتفونا أثره فعب أباك ما بدا لك أودع»
[4]. احمد بن حنبل، فضائل الصحابة، محقق: د. وصی الله محمد عباس، مؤسسة الرسالة – بيروت، چاپ اول، 1403هـ، ج2، ص652. « عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّ عَلِيًّا كَانَ يَقُولُ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ... وَاللَّهِ إِنِّي لَأَخُوهُ، وَوَلِيُّهُ، وَابْنُ عَمِّهِ، وَوَارِثُهُ، وَمَنْ أَحَقُّ بِهِ مِنِّي؟»
محمدجواد مهریار
افزودن نظر جدید