آیا ایرانیان توسط عمر مسلمان شدهاند؟!
پایگاه جامع فرق، ادیان ومذاهب_ در پاسخ به کسانی که میگویند عمر دلیل اسلام ایرانیان است و ایرانیان، اسلام خود را مدیون عمر هستند، باید گفت که بررسی دقیق تاریخ حاکی از این است که میان اسلام آوردن ایرانیان و فتوحات عمر بن خطاب، ارتباط مستقیمی وجود ندارد؛ زیرا اساساً وقتی پدیده اسلام آوردن ایرانیها را از ابتدا بررسی میکنیم، درمی یابیم بیشتر آنان با جنگ و خونریزی مسلمان نشدند، بلکه حقجویی و حقگرایی مردمان ایران زمین، سبب گرایش آنها به دین مبین اسلام است.
جناب سلمان فارسی، زمانی تشنه حقیقت و به دنبال اسلام بود که عمر هنوز کافر بود! مسلمان شدن اولین و برترین ایرانی و صحابی ممتاز رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، یعنی جناب سلمان فارسی (رضواناللهعلیه) در زمان حیات رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) صورت گرفت. یعنی نهتنها هیچگونه ارتباطی به دوران عمر بن خطاب نداشت، بلکه دقیقاً همان زمانی که عمر بن خطاب مشرک بود و به آزار مسلمانان مکه میپرداخت، جناب سلمان فارسی در جستجوی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و تشنه دین آن حضرت بود! جناب سلمان فارسی (رضواناللهعلیه) در ضمن روایت مفصّلی، سرگذشت خود را چنین نقل میکند: «وبه صومعه آمدم و چنین گفتم: گواهی میدهم که خدایی جز خدای یکتا نیست، و عیسی روح الله و محمد (صلیاللهعلیهوآله) حبیب خداست. پس به خدمت آن راهب رسیدم. او به من گفت: آیا تو روزبه هستی؟ گفتم: آری! گفت: بیا بالا (داخل صومعه) سپس من داخل صومعه شدم و دو سال کامل در خدمت او بودم. وقتیهنگام مرگش فرا رسید، به من گفت: من (بهزودی) از دنیا میروم! به او گفتم: مرا به که میسپاری؟ گفت: در این دنیا کسی را که (در اعتقادات) همانند خودم باشد نمیشناسم، ولی ولادت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآله) نزدیک شده است. اگر نزد او رفتی، سلام مرا به او برسان و این لوح را تقدیم او کن؛ ... در این بین که پشت سر حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله) دورمیزدم ناگاه به من توجه کرده و فرمود: ای روزبه! آیا در جستجوی مُهر نبوت هستی؟ گفتم: آری! ایشان لباسشان را از شانه خود کنار زدند و چشمم به مهر نبوت در بین دو کتف آن حضرت افتاد که کمی مو بر آن روییده بود؛ خود را بر روی پاهای ایشان انداختم و بر آن بوسه میزدم؛ ... رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) مرا آزاد ساخت و نامم را سلمان نهاد.»[1]
ابن هشام میگوید: پس از اینکه وهرِز (حاکم ایرانی یمن) از دنیا رفت، کسری، پادشاه ایران، فرزند وهرز، یعنی مرزبان را حاکم یمن قرار داد و پس از مرگ مرزبان، به ترتیب تینجان، پسرش و باذان، به دستور کسری، حاکم یمن شدند. در زمان باذان رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) به نبوت مبعوث گردید؛ ... کسری به باذان نامه نوشت که به من خبر رسیده، مردی از قریش از مکه بپاخاسته و ادعای پیامبری کرده، پس به سوی او برو و از او بخواه که توبه کند و اگر توبه نکرد، سرش را برای من بفرست! باذان افرادی را همراه نامه کسری نزد پیامبر فرستاد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نیز در ضمن نامهای به او نوشت که قطعاً خدا به من وعده داده که کسری در روز و ماه مشخصی کشته خواهد شد. وقتی نامه به دست باذان رسید، دست نگه داشت و گفت: اگر واقعاً پیامبر باشد، آنچه از آینده خبر داده، اتفاق خواهد افتاد. پس از مدتی کسری در همان روزی که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرموده بود، کشته شد. وقتی باذان متوجه این مسئله شد، فرستادگانی را به سوی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرستاد و مسلمان شدن خود و دیگر ایرانیان اطرافش را اعلام کرد. فرستادگان باذان گفتند: ما به که برمیگردیم (به چه کسی پناه بریم) ای رسول خدا؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: شما از ما هستید و به ما اهل بیت برمیگردید ... و به همین دلیل آن حضرت فرمود: سلمان از ما اهل بیت است.[2]
مسلمان شدن ایرانیان نتیجه فتح ایران در زمان عمر بن خطاب نیست؛ بلکه عده بسیاری از ایرانیان در زمان حیات پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) بدون هیچ جنگی، و دیگر ایرانیان پس از دوران پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و ابوبکر و عمر و عثمان، بدون جنگ بهتدریج به دین اسلام گرویدهاند. بنابراین مسلمان شدن ایرانیان و تشیع آنان مرهون تعالیم ناب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، تلاش ائمه اطهار (علیهمالسّلام)، حضور با برکت امامزادگان (علیهمالسّلام)، انتشار روایات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) درباره جایگاه اهل بیت (علیهمالسّلام) و تبلیغ علمای شیعه است. علاوه بر این، در جنگهایی که در زمان خلفا انجام شد، یا بههیچ عنوان سخن از دعوت مردم به دین نبود! و یا اسلامی که به ایرانیان و دیگر کشورهای جنگزده عرضه میشد، اسلام آمیخته با بدعتهای فراوان بود. همچنین شیعه شدن ایرانیها در زمان صفویه انجام نشده است، بلکه روندی تدریجی داشته که از قرن اول هجری آغاز شد و در قرون بعدی به اوج خود رسید.
اما این نکته را باید گفت که آخرین پادشاه سلسله ساسانی، جوان نورسی بود که با بیتدبیری خود، باعث ضعف ایران گردید و به همین دلیل دشمنان از همهسو (و اعراب از جنوب غرب) به ایران حملهور گردیدند.[3] در حمله مسلمانان نیز با اینکه پایتخت ایران در تیسفون (مدائن فعلی عراق) بود، او ابتدا به شهر ری گریخته، ولی فرماندارش در ری از پناه دادن به او خودداری کرد، سپس به اصفهان رفته، ولی در آنجا نیز احساس امنیت نکرده و عازم کرمان شد، بعد از اندکی توقف در کرمان، به شهر مرو گریخت و در دو فرسخی آن شهر، آتشکدهای ساخت و در آنجا از سویی با فرماندهان خود در تماس بوده و از سوی دیگر از پادشاهان سایر کشورها، همانند چین کمک میخواست. او زمانی قصد پناهنده شدن به چین را نیز داشت که با مخالفت جدی بزرگان ایرانی مواجه شد. آنان او را ملامت کرده و چنین استدلال میکردند که اگر ما با مسلمانانی که دیندارند، با توجه به وفای عهدی که از آنان سراغ داریم، صلح کنیم و در کشور خودمان باشیم، بهتر از آن است که به کشوری پناهنده شویم که نه دیندارند و نه مشخص است که بر پیمان خود استوار بمانند. این جدال و درگیری بین ایرانیان و پادشاه آنان همچنان ادامه داشت، تا اینکه یزدگرد توسط آسیابانی در مرو کشته شد و بدین ترتیب طومار ساسانیان برچیده شد. مسلمانان قدرت را در ایران به دست گرفتند. این روند تبدیل قدرت، جز موارد معدودی، بدون خونریزی گسترده و با تنظیم قراردادهایی با حکام محلی انجام شد. از آن به بعد، این ایرانیان بودند که با اشتیاق در گسترش اسلام نقش مهمی را ایفا کردند.[4] پس اینگونه نیست که ایرانیان اسلامشان را مدیون عمر باشند.
پینوشت:
[1]. شیخ صدوق، محمد بن علی، متوفای ۳۸۱ق، کمال الدین و تمام النعمه، ص۱۶۱- ۱۶۵، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، انتشارات اسلامی، ۱۴۰۵ق.
[2]. حمیری، عبدالملک بن هشام (متوفای۲۱۳ه)، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۵، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، مکتبة محمد علی صبیح واولاده، مصر- ۱۳۸۳ق.
[3]. طبری، ابن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج1، ص632، مؤسسه الاعلمی، بیروت.
[4]. تاریخ طبری، ج3، ص244- 249 (با تلخیص) .همانند نبردهای قادسیه و نهاوند.
افزودن نظر جدید