جواز تقیه نزد بزرگان اهل سنت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در پاسخ به کارشناس شبکه وهابی وصال که شیعه را بهخاطر تقیه دروغگو خوانده باید گفت که آنچه از کلمات علمای اهلسنت استفاده میشود، این است که ایشان هم بر مشروعیت تقیه اذعان دارند و در هنگام ضرورت از آن استفاده کردهاند؛ این نکته از کلمات علمای اهل سنت در تعریف تقیه به روشنی قابل رویت است:
شمسالدین سرخسی، فقیه مشهور احناف (متوفای۴۸۳ هـ) تقیه را اینگونه تعریف میکند:
تقیه آن است که شخص خود را با تظاهر به چیزی از عقوبت حفظ کند، اگر چه در باطن مخالف آن را اعتقاد دارد. عدهای از مردم اینروش را قبول نداشته و آن را نفاق میدانند، و صحیح آن است که این کار جایز است؛ زیرا خداوند میفرماید: «الا ان تتقوا منهم تقاة» یکی از موارد تقیه جاری ساختن کلمات شرکآلود از روی اجبار بر زبان است؛ در حالیکه اعتقاد قلبی چیز دیگری است که بر آن ثابت و استوار باقی مانده باشد.[1]
ابوحامد غزالی (متوفای۵۰۵هـ)، نظر خود در باره تقیه را اینگونه بیان میدارد:
حفظ کردن جان مسلمان واجب است؛ پس اگر به سبب راستگویی خون مسلمانی حفظ نشود و ریخته شود دروغ گفتن واجب است این نوع دروغ گفتن همان تقیه و در حقیقت بارزترین مصداق تقیه است.[2]
نکته: به ویژه در این عصر که دشمنان اسلام به واسطه ایجاد اختلافات و تأسیس فرقههای ضاله سعی در از بین بردن عقاِید ناب اسلام و وحدت بین مسلمانان هستند. لذا باید مسلمان با وحدت در کنار هم زندگی کنند، چون در صورت دامن زدن به اختلافات باعث میشود که خون مسلمانان زیادی ریخته شود.
خطیب بغدادی مینویسد: «عمر بن حماد بن ابیحنیفه نزد ما آمد و گفت: از پدرم شنیدم که میگفت: ابن ابیلیلی شخصی را نزد ابوحنیفه فرستاد و از وی در مورد قرآن سؤال کرد؛ وی پاسخ داد: قرآن مخلوق است. ابن ابیلیلی گفت: یا توبه میکنی و یا علیه تو اقدام میکنم.
به همین سبب ابوحنیفه از وی اطاعت کرده و گفت: قرآن کلام خداست؛ وی را در شهر میگرداندند و این مطلب را به مردم میگفت که وی از اعتقاد به مخلوق بودن قرآن دست برداشته است. پدرم گفت: از ابوحنیفه پرسیدم چرا این کار را کردی و از او تبعیت کردی؟ پاسخ داد: ای فرزند ترسیدم که علیه من اقدامی انجام دهند، به همین جهت به وی از روی تقیه پاسخ گفتم.»[3]
خطیب بغدادی مینویسد:
حمزه بن عبدالله خزاعی روایت کرده است که ابوحنیفه گروهی از فقها را از بیعت با منصور فراری داد. سپس گفت: آنان برای من اسوه هستند و با آن فقیهان همراه شد و چون نزد منصور رفتند، وی رو به ابوحنیفه کرد و گفت: تو هستی که همه این حیلهها را کردهای. خداوند شاهد بر تو باشد که از درون قلبت با من بیعت کنی. ابوحنیفه گفت: خداوند شاهد باشد تا روزی که قیامت شود؛ منصور نیز قبول کرد، وقتی که ابوحنیفه بیرون رفت همراهان وی گفتند: تو بر خودت بیعت با منصور را تا روز قیامت لازم کردی. پاسخ داد: مقصود من از «تقوم الساعة» آن بود که تا زمانی که او از برای قضای حاجت و رفتن به دستشویی و یا برای کار دیگر از جایش برخیزد.[4]
پی نوشت:
[1]. سرخسی، شمسالدین، المبسوط، ج۲۴، ص۴۵، دار المعرفة – بیروت.
[2]. غزالی، محمد بن محمد، احیاء علوم الدین، ج۳، ص۱۳۷، دار االمعرفة – بیروت.
[3]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۸۷، رقم۷۴۶۷، دار الکتب العلمیة – بیروت. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[4]. نمری قرطبی، یوسف بن عبدالله، الانتقاء فی فضائل الثلاثة الائمة الفقهاء مالک والشافعی وابی حنیفة رضی الله عنهم، ج۱، ص۱۵۹، دار الکتب العلمیة – بیروت. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
افزودن نظر جدید