رهایی از اعتقاد، محصول معنویتهای اومانیستی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ آزادی و بیاعتنایی به اعتقادات، از جمله ویژگیهایی است که در مبانی معنویتهای نوظهور خود نمایی میکند. بزرگان عرفانهای نوظهور، اعتقادات انسانی را نوعی شرطیسازی ذهن تلقی کرده و شرطیسازی ذهن را محدود کننده انسان دانسته و و آن را مانعی در برابر آزادی انسان معرفی میکنند.
اعتقادات انسانی که بیشتر در قالب دین خودنمایی میکند، جزو استوارترین ستون حیات مادی و معنوی انسان به شمار میرود، که به او عزت و شرافت بخشیده و از اسارتها، تعلقات، وابستگیهای نفسانی و حیوانی آزادش کرده است. اعتقادات هر انسانی برنامه سعادت و رستگاری او را رقم زده و نوش دارویی است که سبب آرامش بوده و رسیدن به حقیقت را که همان قرب الهی است، برای انسان به ارمغان میآورد. اعتقاد صحیح یعنی همان نهادینه کردن تعالیم و ارزشهای انسانی و دینی، در همه ابعاد زندگی انسان، که ثمرات بینظیری برای فرد و اجتماع دارد. پایبندی به اعتقادات صحیح دینی، انسان را از افتادن در وادی انحراف و دامهای شیاطین حفظ کرده و به زندگی و شخصیت او معنا و طراوت خاصی میبخشد.
کریشنا مورتی از جمله معنویتگرایان نوینی است که تمامی مشکلات انسانی از جمله استرس، ترس، اختلالات روحی و روانی، پریشانی و... را به شرطی بودن ذهن نسبت میدهد. در دیدگاه این فرد، تمامی چیزهایی که انسان از طریق تعلیم و تربیت فرا گرفته است، شرطی بوده و هیچ کدام محصول مستقلی که برخواسته از فکر و ذهن او باشد، نیست. او تنها راه رسیدن به معنویت و عرفان را رهایی از شرطی شدن ذهن دانسته و درباره آزادی میگوید: «آزادی کیفیتی است فی نفسه کامل و غیر وابسته... آزادی یعنی سکوت، خلوص و خلوت کامل ذهن.»[1]
کریشنا مورتی آزادی را آنچنان وسیع میگیرد که، اعتقادات یک فرد مومن و دیندار را جزو شرطی بودن ذهن به شمار آورده و ایمان را منافی آزادی فرد مومن محسوب میکند.
این فرد طی یک پرسش و پاسخی که با یکی از مریدان خود انجام داده است، فرد مومن و کافر را مساوی فرض کرده است: «پرسش: میخواستم بدانم آیا خدا وجود دارد یا نه؟ اگر خدا نباشد، به راستی زندگی معنای چندانی نخواهد داشت. آیا من میتوانم خدا را بشناسم؟ من این پرسش را از بسیاری از روحانیان هندوستان و اینجا پرسیدهام و همه آنها روی اعتقاد تاکید داشتند و میگفتند(ایمان داشته باش، آنگاه خواهی شناخت، بدون ایمان به خدا او را نخواهی شناخت.) شما چه فکر میکنید؟ پاسخ: آموختن اعتقادی پایان آن اعتقاد است. هنگامی که ذهن از اعتقاد آزاد باشد، آنگاه میتوانید ببینید. اعتقاد و بیاعتقادی ما را اسیر میکند؛ زیرا اعتقاد و بیاعتقادی ما را اسیر میکنند و دو روی یک سکه هستند... معتقد و کافر همانند یکدیگرند و باهم فرقی ندارند... .»[2]
همچنین کریشنا مورتی به صراحت دین را موجب نفرت و خشونت معرفی کرده و می گوید: «مذهب هرگز به انسان فضیلت و حقیقت نمیدهد و به جای آن رنجها، پریشانیها، نفرتها و خشونتها را به ارمغان میآورد.»[3]
یا اینکه اوشو میگوید:«بیشتر مذاهب دست به دست هم دادهاند تا جایی که میتوانند انسان را به فقر بکشانند. آنها شدیداً پول را محکوم و فقر را ستایش کردهاند و تا آنجا که به من مربوط است، آنها بزرگترین جنایتکارانی هستند که دنیا به خود دیده است.»[4]
درحالی که در دین اسلام که به عنوان دومین آئین پرجمعیّت در هندوستان مطرح است، در آموزههای پیامبر این آئین وحیانی، فقر و نداری مورد نکوهش قرار گرفته است، در فرمایشات حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) آمده است: «كاد الفقر أن يكون كفرا[5]؛ نزدیک است که فقر به کفر بینجامد.»
بنابراین یکی از دلایل مهمی که مدعیان عرفانهای کاذب، مخاطبان خود را به بیاعتقادی و رهایی از بایدها و نبایدهای دینی توصیه میکنند، میتوان به این نکته اشاره کرد که اعتقادات صحیح از گرفتار شدن افراد در دام معنویتهای بیریشه و انحرافی نقش بسیار مهمی ایفا میکند.
پینوشت
[1]. کریشنا مورتی، نگاه در سکوت، نشر قطره، ص65.
[2]. گریوانی مسلم، عرفانوارهها، نشر موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ص 172.
[3]. همان، ص 173
[4]. اشو، خلاقیت: آزادسازی نیروهای درون، ترجمه مرجان فرجی، ص223.
[5]. محمدیری شهری، ميزان الحكمة، کتابخانه فقاهت، جلد3، ص2438.
افزودن نظر جدید