حدیث منزلت، نص صریح در امامت امیرالمومنین
یکی از احادیث مسلّم و متفق بین مذاهب اسلامی، حدیث منزلت است به صورتی که بخاری و مسلم، این حدیث را نقل کردهاند.
سعد میگوید: همانا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) راهی تبوک شدند و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را جانشین خود قرار دادند؛ امیرالمومنین (علیهالسلام) فرمود: آیا مرا بین بچهها و زنان رها میکنید؟ رسول الله فرمودند: آیا راضی نمیشوی که از من باشی، آنگونه که هارون از موسی بوده است؛ جز اینکه بعد از من پیامبری نیست.[1]
این حدیث، از وجوه متعددی، امامت و خلافت امیرالمومنین (علیهالسلام) را به اثبات میرساند؛ به این بیان که: این حدیث عمومیت دارد و تمام منزلتهای هارون، به جز نبوت را برای امیرالمومنین (علیهالسلام) از دو طریق به اثبات میرساند.
راه اول) وجود استثناء در حدیث، دال بر عمومیت است؛ یعنی عموم منزلتهای حضرت هارون، برای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ثابت میشود. شمس الدین فناری که یکی از عالمان اهل تسنن است، میگوید: ... معیار شناخت عموم، صحت استثناء است؛ ... چون اعتبار به عموم لفظ است، نه خصوص سبب.[2]
حاجینی، یکی دیگر از عالمان اهل تسنن نیز، این قاعده را پذیرفته است.[3]
برخی این اشکال را مطرح میکنند که حدیث منزلت، مربوط به غزوه تبوک است؛ پس نمیتواند عام باشد. در پاسخ گفته میشود که ماجرای تبوک، سبب صدور حدیث است و معیار، خصوصِ سبب نیست، بلکه عموم لفظ است و بیان شد که استثناء، دال بر عموم است. پس با توجه به اینکه در حدیث منزلت، استثناء وجود دارد؛ (الا انه لا نبی بعدی) یعنی کل منزلتها و مناقب حضرت هارون، به جز نبوت برای امیرالمؤمنین ثابت میشود.
راه دوم) اسم جنس مضاف به معرفه، دال بر عموم است.
شهاب الدین حموی حنفی مینویسد: «مفرد وقتی به معرفه اضافه شود» برای عموم است، یعنی اسم جنس مفرد، مضاف به معرفه، دلالت بر عموم دارد.[4]
همچنین خداوند متعال میفرماید: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها.[نحل/18] و اگر بخواهيد نعمتهاى خدا را شماره كنيد، قادر بر احصاى آن نيستيد.» (نعمة الله)، اسم جنس مفرد و مضاف به معرفه است، یعنی کل نعمتهای خداوند متعال؛ همینگونه نیز در حدیث منزلت، عموم وجود دارد، آنجا که میفرماید: (بمنزلة هارون)، یعنی کل منزلتهای حضرت هارون، به جز نبوت برای امیرالمؤمنین است.
اینک لازم است به اختصار، به برخی از منزلتها و مناقب حضرت هارون اشاره شود:
1- خلافت:
خدای متعال میفرماید: «...وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ.[اعراف/142] موسى به برادرش هارون گفت: در ميان قوم من، جانشين من باش و در راه اصلاح آنها بكوش و هيچگاه از طريق مفسدان پيروى مكن.»
کلمه (اخلفنی فی قومی) یعنی خلافت برای حضرت هارون بر قوم حضرت موسی است؛ در برخی از روایات عامه، در خود حدیث منزلت نیز تصریح به خلافت شده است.
حاکم نیشابوری نقل کرده که: پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: آیا راضی نمیشوی که از من باشی، آنگونه که هارون از موسی بوده است، جز اینکه بعد از من پیامبری نیست، همانا که روا نیست من بروم، مگر اینکه تو خلیفه من باشی![5]
حاکم نیشابوری و ذهبی، هر دو به صحت این حدیث اذعان کردهاند؛ پس بعد از این تصریح، جای هیچ شک و شبههای نمیماند.
2- عصمت:
خداوند متعال میفرماید: «...وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ.[اعراف/142] موسى به برادرش هارون گفت: در ميان قوم من، جانشين من باش و در راه اصلاح آنها بكوش و هيچگاه از طريق مفسدان پيروى مكن.»
فخر رازی پیرامون کلمه (واصلح) مینویسد: اگر گفته شود: آن هنگامیکه هارون پیامبر بوده، و نبی جز اصلاح، عملی انجام نمیدهد؛ پس چگونه به اصلاح، او را توصیه کرده است؟ میگوییم: مقصود از این امر، تأکید است، همانند قول حضرت ابراهیم: (تا اینکه دلم اطمینان بگیرد.)[6]
همچنین نیشابوری مینویسد: و این است و جز این نیست؛ به جهت تأکید و اطمینان به اصلاح توصیه کرد و گرنه پیامبر، جز عمل صالح، عمل دیگری انجام نمیدهد.[7]
جالب اینکه برخی از اهل سنت، روایتی نقل کردهاند که مؤید این نکته است؛ سیوطی در تفسیر خود آورده است: پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: همانا خداوند متعال، به حضرت موسی و حضرت هارون امر فرمود که برای قوم خود، خانههایی آماده کنند و به آنها امر کرد فرد جنب در مسجد نخوابد و در آن با زنان خود نزدیکی نکنند، مگر حضرت هارون و ذریه ایشان، و برای هیچ کسی جایز نیست در مسجد من، با زن خود همبستر شود و با حالت جنب در آن بخوابد، مگر علی (علیهالسلام) و ذریه ایشان.[8]
پینوشت:
[1]. «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ إِلَى تَبُوكَ وَاسْتَخْلَفَ عَلِيًّا فَقَالَ أَتُخَلِّفُنِي فِي الصِّبْيَانِ وَالنِّسَاءِ قَالَ أَلَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَ نَبِيٌّ بَعْدِي.» بخاری، صحیح بخاری، ج4، ص 1602، دار ابن كثير ، اليمامة – بيروت، 1407ق. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[2]. «... إذ معيار العموم صحة الاستثناء فلا يختص بالارتداد الذي هو سبب النزول لأن العبرة لعموم اللفظ لا لخصوص السبب.» فصول البدائع فی اصول الشرائع، ج2 ص 288، دار الكتب العلمية، بيروت – لبنان، 1427ق.
[3]. «(قوله انه استثنى الخ) أى والاستثناء معيار العموم لأن شرطه دخول المستثنى فى المستثنى منه لو لم يذكر، فكل ما صح الإستثناء منه مما لاحصر فيه فهو عام.» حاجینی، البيان الملمع عن ألفاظ اللمع للشيخ أبى إسحاق الشيرازى، ج1 ص48، بینا، بیتا.
[4]. «قَوْلُهُ: الْمُفْرَدُ الْمُضَافُ إلَى مَعْرِفَةٍ لِلْعُمُومِ إلَخْ يَعْنِي: اسْمُ الْجِنْسِ الْمُفْرَدُ الْمُضَافُ إلَى مَعْرِفَةٍ.» حموي حنفي، غمز عيون البصائر في شرح الأشباه والنظائر، ج4، ص128، دار الكتب العلمية، 1405ق.
[5]. «فَقَالَ لَهُ: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَ بَعْدِي نَبِيٌّ، إِنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلَّا وَأَنْتَ خَلِيفَتِي»...» حاکم نیشابوری، مستدرک علی الصحیحین، ج3، ص143، دار الكتب العلمية – بيروت، چاپ اول، 1411ق.
[6]. «فَإِنْ قِيلَ: لَمَّا كَانَ هَارُونُ نَبِيًّا وَالنَّبِيُّ لَا يَفْعَلُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ فَكَيْفَ وَصَّاهُ بِالْإِصْلَاحِ. قُلْنَا: الْمَقْصُودُ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ التَّأْكِيدُ كَقَوْلِهِ: وَلكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي [الْبَقَرَةِ: 260] والله اعلم.» فخر رازی، تفسیر الکبیر، ج14، ص 353، دار إحياء التراث العربي – بيروت، چاپ سوم، 1420ق.
[7]. «وإنما وصاه بالإصلاح تأكيداً واطمئناناً وإلا فالنبي لا يفعل إلا الإصلاح.» نظام الدین نیشابوری، تفسیر النیسابوری، ج3، ص314، دار الكتب العلميه – بيروت، 1416ق.
[8]. «وأخرج ابن عساكر عن أبي رافع رضي الله عنه " أن النبي صلى الله عليه و سلم خطب فقال: إن الله أمر موسى وهرون أن يتبوآ لقومهما بيوتا وأمرهما أن لا يبيت في مسجدهما جنب ولا يقربوا فيه النساء إلا هرون وذريته ولا يحل لأحد أن يقرب النساء في مسجدي هذا ولا يبيت فيه جنب إلا علي وذريته"» سیوطی، الدر المنثور، ج4 ص383، دار الفکر، بیروت، 1993ق. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
افزودن نظر جدید