تابنده: فتوا نمیدهم، چون میترسم دراویش انجام ندهند!
.
شریعت اسلامی با اصول و قوانین کلی، در عین حال محدود و ثابت که برگرفته از متون معین و ثابتی مانند قرآن کریم و سنت پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) است، چگونه و با چه روش و سازوکاری میتواند جوامع پیشرفته بشری را با هزاران عنصر و پدیده پیچیده با موضوعات و حوادث فراوان نوظهور، رهبری و مدیریت کند؟ و قوانین ثابت شریعت چگونه میتواند پاسخگوی نیازها و مطالبات بیشمار بشری باشد، بی آنکه قالب و قانونی درهم شکسته و یا نیازی بیجواب بماند؟ چگونه میتوان پیوندی میان گذشته و حال، کهنه و جدید، سنت و مدرنیته و ربط بین متغیرها و ثابتها برقرار کرد؟
در شریعت اسلام، تداوم حضور جدی و همه جانبه دین و احکام آن با حاکمیت و مدیریت همه شئون زندگی، بر عهده امام معصوم(علیه السلام) نهاده شده و در دورهی غیبت، آن رسالت سنگین بر دوش صاحبان فقاهت راستین گذاشته شده است. در روایتی که به توقیع شریف معروف است، از ولی عصر (عجل الله فرجه الشریف) نقل شده که فرمودند: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم»[1] در رخدادهایی که پیش می آید به راویان حدیث ما مراجعه کنید ؛ زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم»
از این روی در متن شریعت برای ضمانت بر حفاظت از حاکمیت احکام الهی ، اصلی تعبیه و طراحی شده است به نام تفقه و تفریع که همان اجتهاد به معنای صحیح کلمه است. به مقتضای آیات و روایات متعدد که سند مشروعیت فقاهت و فتح باب اجتهاد است، حوزه فقاهت و اجتهاد به وسعت حوزهی دین است که دربرگیرنده تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی از بدو تولد تا گاه مرگ است و فقه مصطلح با همهی عظمت و ابوابش، بخشی از زیرمجموعه دین و حوزهی کاری فقیه و مجتهد است.
اصل تفقه و اجتهاد که به تعبیر امیرالمومنین علی (علیه السلام) ارفع امور است، در متن دین تعبیه و طراحی شده و راز بزرگ حل معضل پیوند میان سنت و مدرنیته و چگونگی پاسخگویی به نیازهای بینهایت بر اساس اصول ثابت، در حقیقتی به نام فقاهت و اجتهاد نهفته است که خود دین به اقتضای جامع بودنش آن را در متن احکامش تعبیه کرده است.
اما شخص فتوادهنده باید دارای ویژگیهای باشد که؛ بلوغ، عقل، عدالت، شیعه دوازده امامی بودن، اعلم بودن و حلالزادگی از جمله آنها است. همچنین چنین فردی بايد به راههاى دستيابى به احكام شرعى و چگونگى استنباط احكام از آنها و نيز تمامى علومى كه در بهدست آوردن احكام نقش دارند، عالِم باشد و بتواند بر احکام استدلال و مبانى آنها را تبيين كند.[2] از این رو فتوا دهنده باید عالم به قرآن و سنت باشد. همچنین ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقید و حقيقت و مجاز آنها را بداند.[3]
اقطاب تصوف و مشخصاً نورعلی تابنده قطب پیشین فرقه ضاله نعمتاللهی گنابادیه که هم اکنون در جهان قبر در حال پاسخگویی بابت سالها گمراه کردن بندگان بیچاره خداوند است که به اشتباه جهت یافتن حقیقت به او متوسل شده بودند! باتوجه به ویژگیهای عنوان شده واضح است که نورعلی تابنده یا همان مجذوبعلیشاه، اهلیّت فتوا دادن را نداشت و فتوا دادن بر کسی که اهلیت آن را ندارد حرام است!
وی گرچه دارای مدرک دکتری حقوق از دانشگاههای خارج از کشور بود، اما متاسفانه نه تنها تحصیلات حوزوی و دینی نداشت بلکه از ابتداییترین اصول دینی و عرفانی بیخبر بود. وی ادعا میکرد مطالعاتی در زمینه معارف اسلامی داشته !! و در خانواده و از برادرش در این زمینه مطالبی را آموخته است.
تابنده در حالی به عالیترین مقام مادی و معنوی فرقه رسید که خود در فهم سادهترین مسایل شرعی و احکام دینی عاجز بود. با این حال فتوا میداد در حالیکه فتوا دادن و اظهار نظر كردن در مسائل شرعى براى كسى كه مجتهد نيست (يعنى قادر به استنباط احكام از مدارك و دلايل آن نمیباشد) حرام است و هرگاه بدون اطّلاع اظهار نظر كند، مسؤول اعمال تمام كسانى است كه به گفته او عمل میكنند.
با این حال این شخص عنوان کرده که بدلیل ترس از عدم اجرای احکام توسط دراویش فتوا نمیدهد! بااینکه بارها با دادن فتواهای مضحک و دور از عقل حتی موجب انبساط خاطر مردم کوچه و بازار شده است و بفرض داشتن اهلیّت چگونه به بهانهی ترس از عدم التزام اتباع فرقه، از دادن فتوا سر باز میزند؟!!
پینوشت:
[1]. الحر العاملی محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، تهران، مکتبه الاسلامیه، ج18، ص 101
[2]. محقق حلی، معارج الاصول، ۱۴۲۳ق، ص۲۰۰-۲۰۱.
[3]. مؤسسه دایره المعارف الفقه الاسلامی، فرهنگ فقه فارسی، ۱۳۸۷ش، ج۵، ص۶۴۴
افزودن نظر جدید