بررسی شاهنامه: پادشاهی هوشنگ و طهمورث
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حکیم ابوالقاسم فردوسی میگوید: پس از درگذشت کیومرث، پسرش هوشنگ بر تخت نشست و چهل سال پادشاهی کرد. هوشنگ، با دانشی که خداوند به او داد، آهن را از سنگ بیرون کشیده؛ تبر و تیشه ساخت و به مردم، کشاورزی آموخت. روزی هوشنگ شاه، به همراهی چند تن از بزرگان، به کوه رفت. در آنجا، ماری بزرگ و سیاه دید که گویی چشمانش پر از خون بود. هوشنگ، سنگی به دست گرفت و به سوی مار پرتاب کرد. مار گریخت اما از برخورد آن سنگ به سنگی دیگر، آتش پدید آمد. هوشنگ با دیدنِ آن فروغ، خرسند شد. مردمان را گرد آتش آورد و جشنی بر پا کرد که جشن سَده نامیده شد. هوشنگ شاه به مرگ طبیعی از دنیا رفت.
پس از مرگ او، پسرش طهمورث (تهمورس/تهمورث) تاج شاهی بر سر گذاشت. او به مردم آموخت که از پشم و موی حیوانات، نخ بریسند تا جامه و زیرانداز فراهم کنند. طهمورث مرغ و خروس را به میان مردم آورد و اهلی کردن برخی جانداران را به ایشان یاد داد. طهمورث، یارِ مهربانی به نام شَهرَسپ (یا در برخی روایات: شِیدَسپ) داشت که هر روز را روزه و هر شب را به پرستش کردگار میگذارند. شهرسپ، همواره طهمورث را به راستی و درستی راهنمایی میکرد. بدین سان، طهمورث چنان از بدیها پیراسته شد که فرّه ایزدی (نور خداوندی) از او تابید. در زمان او، دیوها، در گیتی دست به شرارت میزدند. طهمورث گرز به دست گرفت و به جنگ دیوها رفت. او با قوّت افسون، دو گروه از دیوها را با ذلت و خواری، به بند کشید و مابقی را نابود ساخت. آن دیوها که به اسارت درآمدند، به جان خود زینهار خواسته؛ به طهمورث گفتند: ما را مَکُش تا به تو، هنری نو بیاموزیم:
كه ما را مكش تا يكى نو هنر
بياموزى از ما كِت آيد بِبَر
كى نامور دادشان زينهار
بدان تا نهانى كنند آشكار
چو آزاد گشتند از بند او
بجستند ناچار پيوند او
نبشتن بخسرو بياموختند
دلش را بدانش بر افروختند
طهمورث به ایشان امان داد و آن دیوان، نوشتن (خط/ کتابت) را به طهمورث آموختند. طهمورث پس از سی سال پادشاهی از دنیا رفت.
اما نکاتی که از این داستان به ذهن اینجانب (نویسنده) میرسد از این قرار است:
- در شریعت زرتشتی، روزه گرفتن، کرداری اهریمنی شمرده شده است و روایات زرتشتی به سختی از آن نهی کردند.[1] اما حکیم فردوسی، شهرسپ را به سبب روزه گرفتن میستاید و میگوید: نماز شب و روزه گرفتن، آیین مردان خداست:
خنيده بهر جاى شهرسپ نام
نزد جز به نيكى به هر جاى گام
همه روز بسته ز خوردن دو لب
بپيش جهاندار بر پاى شب
چنان بر دل هر كسى بود دوست
نماز شب و روزه آيين اوست
- برخلاف تصورات رمانتیک بسیاری از شاهنامهدوستان، لیکن طهمورث، دیوها را با ذلت و حقارت به بند میکشد و بسیاری را به قتل میرساند. حال اینکه دیوها دقیقاً چه بودند، محل اختلاف است. برخی معتقدند که دیوها همان جنّیان هستند و برخی میگویند منظور از دیوها، اقوام بیگانه بشری هستند. به هر روی، ما اصل رفتار طهمورث را در نظر داریم که با بیرحمی تمام، مجرمین را عذاب میکند.
- حکیم ابواقاسم فردوسی میگوید: دیوها خط را به ایرانیان آموختند. به عبارتی، خط، ریشه غیر آریایی / غیر ایرانی دارد. از همین روی بوده که موبدان زرتشتی در طول تاریخ، اصرار داشتند اوستا را شفاهی (سینه به سینه) منتقل کنند. نه به صورت مکتوب. چون معتقد بودند خط ریشه اهریمنی دارد و اوستا (کلام مقدس) را نمیبایستی با خط (که اساساً خبیث و از جنس آلودگی است) نوشت.
پینوشت:
[1]. وندیدادِ اوستا، فرگرد 4، بند 50.
[2]. مری بویس، زرتشتیان باورها و آداب دینی آنها، ترجمه عسکر بهرامی، تهران: انتشارات ققنوس، 1391، ص 77
دیدگاهها
امیرحسین دهکردی
1400/01/15 - 16:50
لینک ثابت
خوب بود. موفق باشید
افزودن نظر جدید