کسانی که داعیه خلافت بعد از رسول خدا را داشتند
رحلت پیامبر اکرم در سال یازده هجری، ضایعه بزرگی بود که بر امت اسلام وارد گردید؛ با رحلت ایشان، منافقین دست به کار شدند و با روی کار آوردن برخی صحابه، به بهانه جلوگیری از اختلاف و ...، مسیر دین اسلام را منحرف کردند و اهل بیت پیامبر را بالاجبار منزوی کرده و آنان را از حق مسلّم خود که خداوند مقرر کرده بود، محروم کردند. این افراد، که اصطلاحا صحابه نامیده میشوند، از جمله کسانی بودند که خصوصیاتشان را همگان میدانستند؛ چه قبل و چه بعد از اسلام، دارای تخلفات فراوانی بودند که عالمان اهل سنت به مناسبتهای مختلف در کتب خود به آن اشاره کردهاند.
در سقیفه بنیساعده، انصار تجمع کردند و بعد از اختلافات زیادی که بهخاطر حضور مهاجرین بینشان رخ داد، پذیرفتند که: «منّا امیر و منکم امیر.[1] از ما یک امیر و از شما یک امیر.» هر گروه از مهاجران و انصار کسی را انتخاب کنند، و نهایتاً مقرر شد که امیر از مهاجرین و وزیر از انصار باشد که مقرر شد ابوبکر خلیفه و رئیس مسلمانان گردد.
آنچه حائز اهمیت است این است که عدهای از صحابه، خود را از عمر بن خطاب شایستهتر به خلافت میدانستند، مثل سعد بن عباده و ...، و اخبار دیگری نسبت به افراد دیگر نقل شده که حاکی از این موضوع است. عبدالرحمان بن عوف نقل کرده که ابوبکر به او گفته است در مورد عمر بن خطاب برایم بگو؟ گفتم هر چه بخواهم بگویم، خودت بهتر میدانی. گفت با این حال، خودت بگو. گفتم به خدا سوگند بهتر از آن است که تو دربارهی او میاندیشی. عثمان بن عفان نیز میگوید در مورد عمر بن خطاب به ابوبکر گفتم، خدایا آنچه من دربارهی او میدانم این است که نهانش از آشکارش بهتر است و کسی بهتر از او در بین ما نیست؛ ابوبکر نیز گفت: خدایت بیامرزد، به خدا سوگند اگر عمر بن خطاب را ترک کردم، به جز تو به کسی دیگر نمیدهم.[2] از این روایت میتوان فهمید که ابوبکر دربارهی عمر بن خطاب به بدی میاندیشد و به همین خاطر عبدالرحمان بن عوف میگوید: عمر بهتر از آن است که تو میاندیشی، و نیز در روایت عثمان درمییابیم که عثمان بن عفان دو هدف را دنبال میکرده، زیرا ابتدا جانشینی عمر بن خطاب را برای ابوبکر ثابت کرده و سپس خلافت را برای خود از زبان ابوبکر نقل کرده است.
پینوشت:
[1]. تاریخ طبری، طبری، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، ج1 ص838.
تاریخ یعقوبی، یعقوبی، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، ج2 ص103.
صحیح بخاری، بخاری، دارالقلم، ج8، حدیث 817، ج4 ص127.
[2]. مختصر تاریخ دمشق، ابن عساکر، دارالفکر، بیروت، لبنان، ج13 ص119. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
افزودن نظر جدید