سؤالات عمر بن خطاب و جوابهای حضرت علی(ع)
خلاصه مقاله
بعد از رحلت پیامبر بزرگ اسلام (صلیاللهعلیهوآله)، علیرغم اوامر رسول خدا مبنی بر وصایت و جانشینی حضرت علی (علیهالسلام)، برخی از اصحاب پیامبر کودتا کرده و علی (علیهالسلام) را با آن همه ویژگیهای منحصر به فرد کنار زدند، در حالیکه میدانستند شایستگی و لیاقت آن را دارا نیستند و امیرالمؤمنین است که در همه حال و در تمام مشکلات آنان را یاری میکند؛ یکی از آن وقایع، سؤال عمر از حذیفه بن یمان بود و جواب حذیفه ظاهر باطلی داشت، اما مطالب صحیحی بود؛ (صبح کردم در حالیکه از حق کراهت دارم، فتنه را دوست دارم، به آنچه ندیدهام شهادت میدهم، موجود خلق نشده را حفظ میکنم، بدون وضو صلات به جا میآورم و برای من در زمین چیزی است که برای خدا در آسمان نباشد) عمر از جوابهای حذیفه خشمگین بود که توضیحات امیرالمؤمنین او را به مطلب حق رساند.
متن مقاله
در منابع و مصادر تاریخی و روایی اهل سنت بیش از هفتاد بار به نقل از عمر بن خطاب وارد شده است که در مناسبتهای مختلف و در انظار دیگران، حضور حضرت علی (علیهالسلام) در کنار خود را مایه آرامش و آسودگی خاطر بیان میکرد و بدون اینکه سرخورده و مورد کنایه دیگران قرار گیرند و نگرانی از جایگاه خلافت خود داشته باشد، که البته آن را به ناحق به همراه رفیقش ابوبکر تصاحب کرده بودند؛ وی نبودن حضرت علی (علیهالسلام) را موجب هلاکت خود و ضعف و شکست دین اسلام از طرف مخالفینی که با سؤالات خود سعی در به چالش کشیدن آن را داشتند، میدانست. لذا طی یکی از این جریاناتی که برای او اتفاق افتاد، اقرار صریح به هلاکت خود میکند که با سؤالاتی از حضرت علی (علیهالسلام) و دریافت جواب خود را از آن رهایی میبخشد.
گنجی شافعی با ذکر سند نقل میکند که حذیفه بن یمان، عمر بن خطاب را دید و عمر به او گفت چگونه صبح کردی؟ حذیفه در جواب گفت، صبح کردم در حالیکه به خدا قسم از حق کراهت دارم. فتنه را دوست دارم. به آنچه ندیدهام شهادت میدهم. موجود خلق نشده را حفظ میکنم. بدون وضو صلوات به جا میآورم. برای من در زمین چیزی باشد، که برای خدا در آسمان نباشد. عمر خشمگین شد، اما به خاطر عجلهای که داشت به راه خود ادامه داد تا بعداً به خاطر حرفهای نامربوطی که حذیفه زده بود از او باز خواست و او را تنبیه کند. عمر بن خطاب در بین راه با حضرت علی (علیهالسلام) برخورد کرد و چون حضرت او را عصبانی دید، علت را جویا شد. عمر گفت حذیفه را دیدم، چون از او پرسیدم چگونه صبح کردی؟ پاسخ داد: صبح کردم در حالیکه از حق کراهت دارم، حضرت فرمود: راست گفته چرا که او از مرگ نفرت دارد و مرگ حق است. عمر گفت، او فتنه را دوست دارد، حضرت فرمود راست گفته چرا که مال و فرزندان به تعبیر قرآن فتنه هستند، خداوند میفرماید: «إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ.[انفال/28] همانا مالهای شما و فرزندانتان فتنه هستند.» عمر گفت او میگوید به آنچه ندیده است گواهی میدهد، حضرت فرمود: راست گفته چرا که به یکتایی خدا و مرگ، حشر و نشر بعد از مرگ قیامت و بهشت و جهنم و پل صراط که هیچکدام را ندیده شهادت میدهد. عمر گفت یا علی او میگفت، آنچه را غیر مخلوق است را حفظ میکند، حضرت فرمود راست گفته چرا که او کتاب خدا قرآن را حفظ میکند و آن مخلوق نباشد. عمر گفت او میگوید بدون وضو -صلات- بجا میآورد، حضرت فرمود: راست میگوید چرا که مقصود او از کلمه -اصلّی- نماز خواندن نیست، بلکه درود و صلوات بر پیامبر و اهل بیت اوست. عمر گفت یا علی! حذیفه حرف بزرگتر از این حرفها میگوید، حضرت فرمود او چه میگوید: عمر گفت: او میگوید برای من در زمین چیزی باشد که برای خدا در آسمان نباشد، حضرت فرمود: باز راست میگوید چرا که حذیفه دارای زن و فزند است و خداوند از آن منزه است. عمر بن خطاب که با شنیدن جوابهای امام علی (علیهالسلام) و پی بردن به درستی آنچه که حذیفه گفته بود به شگفتی در آمد گفت: «کاد یهلک ابن الخطاب لولا علی بن ابیطالب[1] نزدیک است پسر خطاب هلاک شود، اگر علی نبود.» البته در برخی منابع دیگر اهل سنت با کمی اختلاف در متن و معنا و بدون ذکر نام حذیفه، این واقعه بیان گردیده است.[2]
پینوشت:
[1]. کفایه الطالب، گنجی شافعی، دار احیاء التراث اهل البیت، تهران، ایران، باب 57 ص218 حدیث 2.
[2]. الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، المجمع العالمی لاهل البیت، بیروت، لبنان، ص18.
نور الابصار، شبلنجی، الشریف الرضی، ص171.
فرائد السمطین، حموینی، موسسه المحمودی، بیروت، لبنان، ج1 ص337 حدیث259.
افزودن نظر جدید