محمد بن عبدالوهاب و تقیه
خلاصه مقاله
محمد بن عبدالوهاب با اشاره به روایتی، اصل تقیه را زیر سوال برده و جایگاه عامل به تقیه را آتش و او را مستحق عذاب میخواند. وی معنی تقیه که پنهان کردن حق در برابر مخالفان به منظور اجتناب از ضرر دینی و یا دنیایی است را دقیقاً شبیه روایت مورد استنادش میداند، در حالیکه طبق آیه 106 سوره نحل، خداوند و پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) بر مساله تقیه عمار، مهر صحت زدهاند و هم زمان با او بلال و بانویی دیگر در حال شکنجه شدن توسط مشرکان بودند.
متن مقاله
محمد بن عبدالوهاب (سرکرده وهابیت) با اشاره به روایتی، اصل تقیه را زیر سوال برده و جایگاه عامل به تقیه را آتش و او را مستحق عذاب میخواند. روایت مورد استناد ابن عبدالوهاب اینچنین است: «شخصی به خاطر مگسی وارد بهشت و دیگری به خاطر مگسی، وارد جهنم شد. از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) سوال شد چگونه این امر امکانپذیر است؟ فرمودند: دو نفر از کنار قومی که دارای بت بودند، عبور میکردند. آن قوم به این دو شخص گفتند که برای بت ما چیزی قربانی کنید. اولی گفت که چیزی برای قربانی نیست؛ گفتند قربانی کن، حتی اگر مگسی باشد و وی این کار را انجام داد و مستحق آتش شد. دیگری در پاسخ به دستور قربانی آن قوم گفت که من چیزی برای غیر خداوند قربانی نمیکنم. آن قوم گردن وی را زدند و او به بهشت وارد گشت.»
محمد بن عبدالوهاب در ادامه این روایت بیان میکند شخصی که قربانی را انجام داد، به جهت دفع شر آن قوم بود و به بت ایمان نداشت، اما با این حال نیز وارد آتش جهنم شد.[1] این کلام دقیقاً آموزه تقیه مکتب تشیع را زیر سوال برده است. چرا که در تعریف تقیه آمده است: «تقیه پنهان کردن حق در برابر مخالفان، به منظور اجتناب از ضرر دینی و یا دنیایی است.»[2]
این در حالی است که طبق اعتراف عالمان اهلسنت ذیل آیه «مَن كَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنُِّ بِالْايمَانِ وَ لَاكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيم.[نحل/106] كسانىكه بعد از ايمان كافر شوند- بهجز آنها كه تحت فشار واقع شدهاند در حالىكه قلبشان آرام و با ايمان است- آرى! آنها كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشودهاند، غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظيمى در انتظارشان!»، پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) بر مساله تقیه عمار مهر صحت زده است. زمانی که عمار در دام مشرکان گیر افتاد، از در تقیه حرفی زد و از چنگال مشرکان رهایی یافت و این در حالی بود که بلال و بانویی دیگر در حال شکنجه شدن توسط مشرکان بودند. عمار به نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) رفت و داستان را بازگو نمود، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: آیا قلبت به حرفت در نزد مشرکان راضی بود؟ عمار گفت: خیر! پس از آن خدای متعال آیه مذکور را نازل کرد.[3]
پینوشت:
[1]. محمد بنعبدالوهاب، التوحید، تحقیق: عبدالعزیز بن عبدالرحمن السعید، ریاض، جامعه الامام محمد بن سعود، بیتا، باب 9. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[2]. مفید، محمد بن نعمان، تصحیح اعتقادات الامامیه، تحقیق: حسین درگاهی، قم، کنگره شیخ مفید، 1414ق، ص137. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[3]. سیوطی، جلالالدین، الدر المنثور، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی، 1404 ه، ج 4، ص 132. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
افزودن نظر جدید