پشیمان بودن خلیفه دوم از غصب خلافت بهخاطر شنیدن دو حدیث
خلاصه مقاله
بعد از رحلت پیامبر بزرگ اسلام (صلیاللهعلیهوآله) برخی از اصحاب فرصت طلب با دسیسه بازی و ظلم و ستم، خلافت و جانشینی پیامبر را از صاحب آن غصب کردند که نه لیاقت آن را داشتند و نه استحقاقش را؛ پس با کودتایی که جهل مردم هم در آن دخیل بود آن را از دستان بهترین فرد این امت که همگان و حتی دشمنان او به آن اقرار داشتند، ربودند و چنان ضربهای را بر پیکره دین اسلام زدند که تا به الان و شاید تا روز قیامت هم کمر بلند نکند. اینان بهخاطر چند صباحی حکومت کردن که ناشی از جهل جاهلیت بود، اقدام به این کار کردند و بدعتها و ... را رواج دادند، ولی با شنیدن سخنی در مورد قیامت، از این غصب خود پشیمان میشدند.
متن مقاله
در تاریخ اسلام وارد شده است که بعد از رحلت پیامبر اکرم و دسیسههای برخی از اصحاب فرصت طلب، خلافت و جانشینی را از اهل بیت پیامبر گرفتند و حضرت علی (علیهالسلام) را به مدت 25 سال خانه نشین کردند و غاصبین خلافت، کردند آن چرا که باید میکردند و خوردند و دوشیدند آن چرا که باید میخوردند و میدوشیدند. لذا در طی این مدت حکومت، انحراف و بدعتها و ظلم و ستمهای فراوانی را ایجاد کردند که در کتب فریقین وارد شده است و تاریخ هم از گفتن آن شرم دارد و غیر مسلمانان یعنی ادیان دیگر الهی را هم در بهت و ناباوری از عملکرد خود قرار دادند که آیا اینان همان اصحاب دین پیامبر خاتم هستند؟
و این در حالی بود که خداوند در مناسبتهای مختلف در قرآن به مسلمانان هشدار میداد و پیامبر هم متذکر حوادث و وقایع آیندهای که اینان انجام میدهند میشد تا به انحراف کشیده نشوند و حسرت و نادم و پشیمان از اعمال خود نگردند. مثلاً روایتی در کتاب مجمع الزوائد از ابو وائل شقیق و او از ابوسلمه نقل میکند که: عمر بن خطاب یکی از اصحاب پیامبر به نام بشر را برای دریافت صدقات قبیله هوازن منصوب کرد، بشر در این امر تخلف کرد، عمر بن خطاب وقتی او را دید به او گفت: چه چیزی باعث گردید که تو تخلف کنی؟ آیا از ما پیروی نمیکنی و گوش به فرمان و دستورات ما نیستی؟ بشر گفت: آری و لیکن من از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: «من ولیّ شیئاً من امر المسلمین أتی به یوم القیامه حتی یوقف علی جسر جهنم...[1] هر کس چیزی از ولایت مسلمانان را در دست بگیرد، روز قیامت او را میآورند و بر روی پل دوزخ نگه میدارند، پس اگر نیکوکار باشد، نجات مییابد و اگر بدکار باشد پل پاره میشود و او را به پایین و به درون هفتاد گودال فرو میاندازند.» عمر از بشر جدا شد و با اندوه و ناراحتی فراوان رفت و ابوذر غفاری را ملاقات کرد و ابوذر از او پرسید تو را چه شد که میبینم اندوهناک و گرفتهای؟ گفت من چگونه اندوهناک و نادم نباشم، در حالیکه از بشر این روایت را که از پیامبر شنیده بود شنیدم، ابوذر گفت مگر آن را از پیامبر نشنیده بودی؟ گفت: نه! ابوذر گفت من گواهی میدهم که از پیامبر شنیدم که فرمود: «من ولیّ احداً من الناس اٌتی به یوم القیامه حتی یوقف علی جسر جهنم...[2] هر کس چیزی از ولایت مسلمین را در دست بگیرد در روز رستاخیز او را آورده و روی پل جهنم نگه میدارند، اگر نیکوکار بود نجات مییابد و اگر بدکار بود، پل خراب میشود و او به درون هفتاد گودال جهنم فرو میرود... ای عمر! پس کدامیک از این دو حدیث دل تو را به هراس میافکند؟ و تو را ناراحت و پشیمان میکند؟ عمر بن خطاب گفت، هر دو حدیث دل مرا به ترس و هراس میاندازد، چه کسی وجود دارد تا آن –خلافت- را با آنچه در آن هست را از من بگیرد...»
در نتیجه طبق این دو حدیث در مییابیم که عمر بن خطاب هم در جریان خلافت که آن را غصب کردند، نگران و پشیمان از آخر و عاقبت آن بوده است، چرا که خود میدانست که نه لیاقت و شایستگی خلافت و نه استحقاق آن را داشت، فلذا نگرانی او هم بی مورد نبود.
پینوشت:
[1]. مجمع الزوائد، هیثمی، دار الکتاب العربی، بیروت، لبنان، (1402ق)، ج5 ص205.
[2]. همان، ج5 ص206.
افزودن نظر جدید