تقابل با شیعه امری ضروری!!!
همیشه نگاه به تشیع همراه تعصب و به دور از حقایق تاریخی و اعتقادی است که طبیعتاً زمینهساز دشمنی با این مکتب است. این خصومت نه تنها در دوران معاصر پررنگ بوده که باید در بازیابی آن به سدههای نخستین تاریخ اسلام نظر داشت. این مساله در کتب فرقهنگار که وظیفهی شناسایی جریانهای اسلامی را به عهده دارند، مشهود بوده و نباید آنها را از این قاعده مستثنی کرد. به عنوان مثال کتاب التبصیر فی الدین اثر ابوالمظفر اسفراینی که در قرن پنجم نگاشته شده است، متاثر از همین کنیهورزری بوده است که با جانبداری از عقیده خود، دیگر فرق اسلامی را گمراه پنداشته است.
ابوالمظفر با تکیه بر حدیث افتراق امت (امت اسلام به علت اختلاف به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشوند که تنها یک فرقه، ناجیه است) تنها هم رأیان خود (اهل سنت و جماعت) را رها شده از آتش دانسته و بر آن تاکید میکند.[1] او روافض و شیعیان را چون پیوند با عقاید فرقه ناجیه (اهل سنت و جماعت) نداشته، مؤمن نمیداند[2] و خاستگاه مکتب تشیع را، همان عبدالله بن سبا میداند.[3]
نکته جالب توجه این است که اگر قرار است انتقادی صورت بگیرد، باید به صورت جامع و کامل تمام احتمالات آن نیز مورد بررسی قرار گرفته و تک تک رد گردد. این در حالی است که اسفراینی در کتاب خود، دیگر احتمالات مبدا مکتب تشیع را نادیده انگاشته است و از سوی دیگر نیز پیشفرضهای خود را در مورد فرقه ناجیه بر حق میداند.[4]
پینوشت:
[1]. اسفراینی، شاهفور، التبصیر فی الدین، محمد زاهد الکوثری، بغداد، مکتبه المثنی، 1374 ق ؛ ص 170 تا 176.
[2]. همان، ص 156.
[3]. همان، ص 23.
[4]. همان، ص 165 تا 166.
افزودن نظر جدید