رأفت اسلامی در سیره خلفا
از ویژگی اصحاب هر پیامبر، مطیع بودن و پیرو بودن است. این خصوصیت نیز باید در صحابه رسول خاتم نیز بیشتر به چشم بیاید. چرا که دین اسلام به عنوان دین کامل برای مردم معرفی شده است، لذا اصحاب هم باید در اخلاق و منش خود کامل باشند.
اما آنچه که از رفتار و منش برخی از صحابه رسول خدا به چشم میخورد، دقیقاً خلاف این مسئله است. برخی از صحابه نه تنها الگوی جامعه نبودند، بلکه دقیقاً بر خلاف سنت رسول خدا عمل میکردند.
رسول خدا در غزوات و جنگهای بسیاری که انجام داد، بهترین برخورد را با اُسرا و حتی دشمنان خود داشت. ایشان هرگز آغاز کننده جنگ نبودند و تا حد امکان با نصایح خود از خونریزی اجتناب میکردند.
در تاریخ آمده است که پیامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) در ماجرای فتح مکه، وقتی وارد شهر مكه شد، آمار کل مسلمانان حدود 10 هزار نفر بود، این مقدار مسلمان، حاصل تلاش 21 ساله پیامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) بود. ولی وقتی حضرت از دنیا رفت، تعداد مسلمانان، 116 هزار نفر بود. یعنی نزدیك به 90 هزار نفر مسلمان، برای سال 9 و 10 هجری بودند. همه مورخان نوشتهاند كه اخلاق پیامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) در فتح مكه، بزرگترین عامل توجه مردم به اسلام بود. این رأفت اسلامی بود كه دستههایی از اطراف مكه و مدینه آمدند و به اسلام گرویدند.
اما بعد از رحلت رسول خدا و بر سر کار آمدن برخی از صحابه آنچه که دیده میشود، بر خلاف منش و سیره رسولخدا بود.
مثلاً یکی از جنگهایی که در دوران خلافت ابوبکر به وقوع پیوستهاست، نبرد ذات العیون یا جنگ انبار بود. این جنگ به دستور ابوبکر و به فرماندهی خالد بن ولید رخ داده است. خالد بن ولید، وقتی وارد شهر انبار شد، دستور داد تا تیراندازان ماهر، افرادی از دشمن که در مقابل بودند را فقط به چشمانشان تیر بزنند، لذا هزار نفر را كور كردند، به خاطر همین این جنگ را جنگ ذات العیون نامیدند.[1]
محمد بن جریر طبری در کتاب خود واقعه بسیار تلخی از ورود لشکر مروان به شهر فلسطین را بیان میکند.
او آورده است: «فقطعت أیدیهم و أرجلهم ثم حملوا إلى دمشق فرأیتهم مقطعین فأقیموا على باب مسجدها...[2] وقتی وارد فلسطین شدند، تعدادی از افرادی كه جزء شورشیها بودند و در برابر اینها مقاومت كرده بودند و بعد تسلیم شدند، دستور دادند دست و پاهایشان را بریدند و دست و پای بریده را به دمشق كه مركز حكومت بنیامیه بود، فرستادند و آنها را از بالای درب مسجد آویزان كردند.»
جنایات جانشینان دروغین رسول خدا، منحصر به کشورهای دیگر نبود، بلکه مردم مدینه نیز چندین بار مورد هدف این جنایات قرار گرفتند.
صاحب کتاب مروج الذهب ماجرایی از استاندار معاویه نقل میکند که در خور توجه است. هنگامیكه اهل مدینه باخبر شدند كه معاویه استاندارى مدینه را به زیاد بن أبیه سپرده، پیش از عزیمت او به حجاز تمامى اهل شهر، در مسجد پیامبر اجتماع كرده و به قبر رسولخدا پناه برده و تا سه روز در آنجا متحصن شده و به توسل و تضرع روى آورده و دعا كردند، كه او به مدینه نیاید. زیرا ظلم و سفاكى و شدت عمل او را مىدانستند، لذا قبل از عزیمت او به حجاز دچار بیمارى سختى شده و در نزدیكى كوفه درگذشت.[3]
آیا در زمان رسول اكرم (صلیاللهعلیهوآله) اینچنین اعمالی سابقه داشت؟ آیا حضرت اینچنین دستوراتی صادر میكردند؟ آیا اینگونه اعمال، مردم را به اسلام بدبین نمیكند؟ آیا رأفت اسلامی و سیره پیامبر اسلام این بود؟ با دیدن اینگونه کردارها از برخی صحابه، چگونه بگوییم «صحابه کلهم عدول»؟
آیا واقعاً اینگونه افراد، خلیفه رسول خدا هستند یا شخصی مانند حضرت علی که به فرزندش امام مجتبی دستور میدهد که با قاتلش با عدالت برخورد کند و حتی غذای خود را به قاتلش میدهد.
علامه مجلسی در بحارالانوار روایتی از زبان حضرت علی به قاتلش را نقل کرده است که حضرت به ابن مجلم فرمود: ... پس گمراهی بر تو غالب شد، مرا کشتی، ای بدبختترین بدبختان. سپس ابن مجلم گریست و گفت: یا امیرالمومنین آیا تو میتوانی کسی را که بر در جهنم است، نجات دهی؟ پس امیرالمومنین برای او به امام حسن سفارش کرد فرمود: او را طعام و آب بده و دست و پای او را در زنجیر مکن، و با او رفق و مدارا کن. چون من از دنیا بروم، او را به یک ضربت قصاص کن و جسد او را به آتش مسوزان و او را مثله مکن که دست و پا و گوش و سایر اعضای او را نبری، که حضرت رسول اكرم فرمود که: زنهار مثله مکنید اگر چه سگ درنده باشد، و اگر شفا یابم من سزاوارترم به آنکه او را عفو کنم، زیرا که ما اهلبیت کرم و عفو و رحمتیم.[4]
پینوشت:
[1]. البدایة و النهایة، ابن كثیر، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج6، ص386
[2]. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج5، ص609
[3]. «فى سنة ثلاث و خمسین هلك زیاد بن أبیه... و قد كان كتب الى معاویة أنه قد ضبط العراق بیمینه، و شماله فارغة فجمع له الحجاز مع العراقین. واتصلت ولایته بأهل المدینة، فاجتمع الصغیر و الكبیر بمسجد رسول الله و ضبحوا الى الله، و لاذوا بقبر النبى ثلاثة ایام لعلمهم بما هو علیه من الظلم و العسف، فخرجت فى كفه بثره ثم حكها ثم سرت و اسودت فصارت أكلة سوداء، فهلك بذلك.» مروج الذهب، مسعودی، دارالعلم، بیروت: ج3، ص32
[4]. «... فغلبت علیك الشقاوة فقتلتنی یا شقی الأشقیاء، قال : فدمعت عینا ابن ملجم و قال: یا أمیرالمؤمنین أفأنت تنقذ من فی النار؟ قال له: صدقت، ثم التفت(علیه السلام) إلى ولده الحسن و قال له: ارفق یا ولدی بأسیرك و ارحمه، و أحسن إلیه و أشفق علیه، ألا ترى إلى عینیه قد طارتا فی أم رأسه، و قلبه یرجف خوفا و رعبا و فزعا؟ ... یا بنی نحن أهل بیت لا نزداد على الذنب إلینا إلا كرما و عفوا، و الرحمة و الشفقة من شیمتنا لا من شیمته، بحقی علیك فأطعمه یا بنی مما تأكله، و اسقه مما تشرب، و لا تقید له قدما، و لا تغل له یدا، فإن أنامت فاقتص منه بأن تقتله و تضربه ضربة واحدة و تحرقه بالنار، و لا تمثل بالرجل فإنی سمعت جدك رسول الله یقول: إیاكم و المثلة و لو بالكلب العقور، و إن أنا عشت فأنا أولى بالعفو عنه، و أنا أعلم بما أفعل به، فإن عفوت فنحن أهل بیت لا نزداد على المذنب إلینا إلا عفوا و كرما.» بحارالانوار، علامه مجلسی، موسسة الوفاء، بیروت: ج42، ص289
افزودن نظر جدید