بغض صحابه کفر نیست
برخی از مخالفین شیعه، حكم به تكفير شيعيان میدهند و علت حكم به كفر و ارتداد شيعيان را، بغض شيعيان نسبت به صحابه مىدانند. سؤالی که مطرح است این است که آيا حقیقتاً بغض به صحابه موجب كفر و ارتداد میشود؟ مگر صحابه چه ویژگیای دارند که بغض نسبت به آنها موجب ارتداد میگردد؟ آیا صحابه خبط و اشتباهی مرتکب نشدند که اینچنین برای آنها قداست قائل هستند؟ آیا خود صحابه با هم اختلاف و کینه نداشتند؟
برای پاسخ به این پرسش ابتدا دو مقدمه را بیان میکنم:
اولاً: اینکه خداوند در قرآن اعتقادی به پاک بودن همه صحابه ندارد و خبر از ارتداد بعضى از صحابه مىدهد. خداوند در قرآن میفرماید:«أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ.[آل عمران/144] اگر پيامبر به مرگ طبيعى يا قتل از دنيا رفت، شما به عقب بر مىگرديد و اسلام را رها كرده، به دوران جاهليت و كفر باز مىگرديد.»
زمخشرى در ذیل این آیه این اتفاق را ثابت میکند و مىگويد: «و روى انه لما صرخ الصارخ قال بعض المسلمين ليت عبدالله بن ابى يأخذ لنا اماناً من ابى سفيان و قال ناسٌ من المنافقين لو كان نبياً لما قتل ارجعوا الى اخوانكم و الى دينكم.[1] نقل شده هنگامىكه نداى كشته شدن پيامبر (صلیاللهعليهوآله) بلند شد بعضى از مسلمانها و صحابه گفتند: اى كاش عبدالله بن اُبى براى ما از ابوسفیان امان نامه مىگرفت و عدهاى ديگر منافقانه گفتند به دين برادران خود برگرديد.»
ثانیاً: دليل آنهایى كه مىگويند همه اصحاب خوبند، آيه سوره فتح است. خداوند در این آیه فرموده است: «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ.[فتح/18] خداوند از مؤمنان هنگامىكه در زير آن درخت با تو بيعت كردند، راضى و خشنود است.»
در خصوص این آیه میتوان گفت که اين آيه فقط همان عمل بيعت را امضاء مىكند، نه اعمال بعدى بیعت کنندگان را. همچنین طبق آنچه که در تاریخ نقل شده است، در آن بیعت، 1300 تا 1500 نفر بیشتر حضور نداشتند و همه صحابه در آن بیعت حاضر نبودند. پس نمیتوان با استناد به این آیه، پاکی همه صحابه را اثبات کرد.[2]
با بیان این دو مقدمه معلوم شد که همه صحابه دارای صفت طهارت نفس نیستند و حتی بالاتر برخی دارای فسق و عصیان آشکار مانند شرب خمر و زنا بودند. پس آیا بغض نسبت به اینگونه صحابه باعث کفر و ارتداد میگردد؟
آنچه که از کلمات برخی از بزرگان اهلسنت به دست میآید، برخی از آنها صرف طعن و بغض صحابه را باعث كفر نمىدانند.
صاحب کتاب شبهای پیشاور آورده است: ايجى شافعى، كافر شدن به سبب بغض صحابه را رد نموده است، و امام غزالى مىنويسد: سب و شتم صحابه ابداً باعث كفر نمىشود، حتى اگر سب شيخين باشد، و ملاسعد تفتازانى میگويد بغض صحابه باعث كفر نمىشود.[3]
بر فرض که بپذیریم بغض و دشنام به صحابى رسولخدا، باعث كفر میشود، آیا مخالفین میتوانند بپذیرند که معاویه کافر است؟ چرا که به شهادت تاریخ، بغض على (عليهالسلام) را بسیار در دل داشت و سب و دشنام بر حضرت على را او رواج داده است.
ابن ابیالحدید در کتابش در این خصوص آورده است: «عدهاى از بنى اميه از معاويه خواستند كه دست از لعن على بردارد. او گفت: «لا و الله حتى يربوا عليه الصغير و يهرم عليه الكبير.[4] نه قسم به خدا! دست بر نمىدارم تا كودكان بر بغض على و دشنام بر او تربيت شوند و بزرگان بر اين عمل پير شوند.»
بغض صحابه سابقه طولانی دارد و در بین خود صحابه رایج بود. مثلا عایشه بغض شدیدی نسبت به حضرت زهرا و حضرت علی (علیهماالسلام) و عثمان داشت.
ابن ابیالحدید معتزلی و دیگران از اهلسنت اینگونه گفتهاند: «نقل الناس اخبارا للامام علی علی تنم عن سرور عائشه بموت فاطمة بنت محمد.[5] مردم اخباری نقل کردند برای مولا علی (علیهالسلام) که بیان بود از خوشحالی عایشه از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها).»
یا اینکه عايشه نسبت به عثمان گفته است: «أما والله لوددت أنه مقطع في غرارة من غرائري، واني أطيق حمله، فأطرحه في البحر.[6] به خدا قسم دوست داشتم كه او پاره پاره در جوالى از جوالهاى من بود و مىتوانستم او را حمل كنم و به دريا افكنم.»
با این احتساب آیا اهلسنت میتوانند عایشه را کافر بدانند؟
با نکاتی که بیان شد، جعلى بودن احاديثى همچون «ان اصحابى كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم» روشن مىشود. اصحابی که با هم کینه و عداوت بسیار داشتند و در میان آنها شارب خمر و زناکار نیز وجود داشت. چگونه اینگونه افراد میتوانند مایه هدایت بشریت شوند؟
پینوشت:
[1]. الكشاف، زمخشری، دارالكتب العربى، بیروت: ج1، ص423
[2]. الكشاف، زمخشری، دارالكتب العربى، بیروت: ج4، ص340
[3]. شبهاى پيشاور،سلطان الواعظین، دار الكتب الاسلامية، تهران: ص584
[4]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، دار احياء التراث العربى، بیروت: ج3، ص57
[5]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، دار احياء التراث العربى، بیروت: ج2، ص457
انساب الاشراف، بلاذری، دارالعلم، بیروت: ج1، ص586
الوافی بالوفیات، صفدی، دارالعلم، بیروت: ج6، ص17
تاریخ یعقوبی، یعقوبی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص125
[6]. تاریخ یعقوبی، یعقوبی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص176
افزودن نظر جدید