فضائل بیاساس و مدح انسانهای عادی در زمان خلفا و صحابه
بعد از رحلت پیامبر اکرم، کسانی که هیچ ویژگی خاص و فضیلت مهم نداشتند، چنان به دنبال مناقب و فضائل رفتند و توجه نشان دادند تا از قافله اصحاب جلیل القدری به مانند حضرت علی(علیه السلام) و سلمان فارسی، عمار یاسر، ابوذر غفاری، و دیگر صحابه متدیّن پیامبر عقب نمانند. لذا دروغ پردازان و جاعلان احادیث از روی هوی و هوس در مدح و ستایش انساهایی عادی از زمان خلفا و صحابه بعد از رحلت پیامبر شروع به نقل روایاتی کردند که هیچ شایستگی و لیاقت نداشتند. مثلاً از باب نمونه به این احادیث منقبتی توجه کنید.
اعمش از خثیمه نقل میکند که مردی ظرف شرابی با خود داشت و نزد خالد بن ولید آمد، خالد پرسید این چیست؟ مرد گفت: عسل، خالد گفت خدایا آن را به سرکه تبدیل کن. مرد نزد دوستانش برگشت و به آنها گفت شرابی برای شما آوردهام که مانند آن را ننوشیدهاید. اما زمانی که درب آن را باز کرد تبدیل به سرکه شده بود و گفت به خدا قسم دعای خالد بن ولید مستجاب شد. در نقل دیگری آمده است که خالد دعا کرد مه عسل شود و شراب به عسل تبدیل شد.[1] سئوالی که مطرح است این میباشد که خالد بن ولید زناکار چگونه مستجاب الدعوه است و در حالی که او با زن مالک بن نویره زنا کرد و شوهر این زن را کشت و عمر بن خطاب کراراً به ابوبکر اعتراض میکرد که خالد مرتکب جنایت شده و ابوبکر به عمر بن خطاب گفت: «یا عمر، تاوّل فاخطا فارفع لسانک عن خالد لاأشیم سیفاً سلّه الله علی الکافرین[2] ای عمر، او اجتهاد کرد و خطا نمود پس دربارهی او سخن نگو که من شمشیری را که خدا بر کافران کشیده است را در غلاف نمیکنم». و همچنین گناهان دیگری هم داشت... آیا چنین شخصی سزاوار مدح و ستایش هم میباشد؟
عالم دیگر اهل سنت نقل میکند که: أسود عنسی –یکی از مدعیان نبوّت- ابومسلم خولانی را نزد خود فرا خواند و آتش زیادی را بر افروخت و ابومسلم را در آتش انداخت ولی آتش او را نسوزانید و خداوند مانند ابراهیم خلیل(علیه السلام) او را از آتش نجات داد، وقتی ابومسلم بر ابوبکر وارد شده و سلام کرد، ابوبکر با دیدن ابومسلم او را در میان خود و عمربن خطاب نشانید، عمر به او گفت سپاس خدایی را که مرا نمیراند تا این که فردی از امت پیامبر را به من نشان داد که دربارهی او همان چیزی انجام شد که دربارهی ابراهیم خلیل انجام شده بود و بعد پیشانی ابومسلم را بوسید.[3] و همچنین دربارهی او مناقب دروغی را از جمله: شکافته شدن دجله با دعای ابومسلم[4] تسبیح ابومسلم هم در هنگام خواب او ذکر خدا میگفت[5] و با دعای او آهویی به دام بچهها افتاد[6] نقل کردهاند.
ربیع بن خراش عبسی میگوید که برادرم بیمار شد و من از او پرستاری میکردم تا اینکه فوت کرد، ما برای تجهیز او بیرون آمدیم وقتی دوباره برگشتیم برادرم که مرده بود پارچه را کنار زد و سلام کرد، جواب سلام او را دادیم و پرسیدیم آیا تو مردهای؟ گفت بله، و جای من در بهترین جاها و لباسی از حریر و سندس به من پوشاندهاند من از پروردگارم اجازه گرفته تا این بشارت را به شما بدهم و خداوند هم اجازه داد فلذا میبینید که با شما سخن میگویم...[7]
عمر بن خطاب لشگری به سوی مدائن که زیر سلطه کسری بود فرستاد وقتی به رود دجله رسیدند هیچ کشتی و قایقی برای عبور نیافتند در این لحظه سعد بن ابی وقاص که فرمانده لشگر بود و خالد بن ولید، گفتند: «یا بحر انّک تجری بأمر الله، فبحرمه محمد(ص) و عدل عمر الاّ خلیتنا و العبور...[8] ای دریا به امر خدا روان گشتهای، به حرمت محمد و عدل عمر قسم میدهیم که راه عبور را بر ما هموار کنی... پس همه با اسبها و شتران خود عبور کردند بدون این که آنان و سم حیواناتشان ذرهّای خیس و نمناک شود». آنچه که در تاریخ مشهود است این است که عمر بن خطاب کارهای ناشایست فراوانی داشته آن وقت چگونه خداوند به عدالت او توجه کرده است؟ والله العالم
و همچنین دعای سعد آن زمانی که مرگش فرا رسید از خداوند در خواست کرد که خدایا بچههای من کوچکند تا زمان بلوغ آنها مرگم را به تاخیر انداز و خدا هم دعای او را مستجاب کرد که و بیست سال دیگر زنده ماند.[9] عجب است از فرزندان سعد که یکی از آنها –عمر بن سعد- است و چقدر این فرزند نزد خدا عزیز بوده که خدا دعای سعد را اجابت کرد. راستی این عمر بن سعد همانی نیست که در جریان واقعه عاشورا باعث قتل پسر پیامبر شد؟
و در کتب تاریخ اهل سنت از این مناقب و فضائل جعلی فراوان است مانند امان نامهای که برای عمر بن عبدالعزیز نازل شد- و یا زنی با دعای مالک بن دینار پسر چهار سالهاش به دنیا آورد- و یا مستجاب الدعوه بودن عبدالله بن شقیق عقیلی بصری ناصبی- و یا مردی که نشسته در آسمان به یک مرد و زنی که تکهای از چوب کشتی شکسته را گرفته بودند و از خدا درخواست آب کردند او به آنها آب داد- و یا سر احمد بن نضر خزاعی که بر دار کشیده بودند قرآن میخواند و سخن میگفت- و یا افتخار پیامبر به ابوحنیفه- و یا نوشتهای از خداوند برای احمد بن حنبل- و...
علامه امینی چه زیبا میفرماید: که این دروغگویان هیچ معجزهای و نشانهای برای انبیاء نگذاشتند مگر این که آن را به انسانهای عادی که دل در گرو آنها نهادهاند نسبت دادهاند و از روی عمد حتی مناقب و فضائلی که از عقل به دور است را در ستایش آنها بافتهاند. آیا هدف آنان کوچک کردن مقام پیامبران است یا بالا بردن مقام این انسانهای عادی ؟ یا اولی الابصار
پینوشت:
[1]. البدایه و النهایه، ابن کثیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج7 ص130 حوادث سال21هجری.
[2]. تاریخ طبری، طبری، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج3 ص279 حوادث سال 11 هجری.
[3]. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، دارالبشیر، دمشق، سوریه، ج27 ص200-201 شماره3213.
[4]. همان، ج27 ص210.
[5]. همان، ج27 ص216.
[6]. همان، ج27 ص215.
[7]. البدایه و النهایه، ابن کثیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج6 ص175.
[8]. نزهه المجالس، صفوری، دار الایمان، دمشق، سوریه، ج2 ص191.
[9]. صفوه الصفوه، ابن جوزی، دار المعرفه، بیروت، لبنان، ج1 ص360 شماره 9.
افزودن نظر جدید