اشو کیست که پیامبر اسلام را صوفی معرفی میکند؟
«راجنيش چاندرا موهان» که بعدها به «اُشو» معروف شد، مدعی عرفان و فيلسوف نمای معاصرِ هندی بود؛ وي مدّعی روشن ضميری و هدايت افراد برای رسيدن به خوشبختی، آرامش و آزادی شد. او در سال 1981 م جهت درمان بيماری جسمی خود به کشور آمريکا رفت و در آنجا حدود پنج سال اقامت داشت. دولت آمريکا «راجنيش چاندرا» ـ اين بُت به ظاهر معنوی ـ را در سال 1986 م به دليل نقض قانون مهاجرت و فساد اخلاقی،[1] مجبور کرد که به هند بازگردد. وی چهار سال بعد، يعنی در 19 ژانويه سال 1990 م از دنيا رفت. مشرب [و روش] «اُشو» به عنوان يک شبه معنويت، با خاستگاه شرقی، ترغيب به سوی جدی نبودن، بی هدفی، خنديدن، تفريحهای بیمورد و رقصيدن[2] است. اين مشرب، همه كائنات را يك شوخی دانسته[3] و خدا را هميشه در حال شوخي کردن ترسيم کرده و ميگويد: «خداوند هميشه در حال شوخي است. به زندگي خودت نگاه کن؛ خنده آور است! به زندگي ديگران نگاه کن؛ همه اش را شوخي خواهي يافت. شوخي، شوخي، شوخي. جدّيت بيماري است. جدّيت را با معنويت هيچ سروکاري نيست. معنويت، خنده و نشاط و تفريح است.»[4]
وى با وقاحت تمام، بعثت پيامبر اسلام را اينگونه توصيف ميکند:
«سال 610 ميلادى محمد، در غارى در کوهستان حرا بود. همينکه نخستين تجربه معنوي اش را درک کرد، از اينکه مبادا ديوانه يا شاعر شده باشد، ترسيد؛ پس با اضطراب به نزد همسرش رفت و با ترس گفت: اندوهى دارم. من شاعرم يا جن زده؟ او حتى براى از بين بردن خود به فکر پَرت کردن خود از صخره هاي بلند هم افتاده بود. اين حالت براى او مثل يک ضربه روحى قوى، مثل نيروى بزرگى از عشق بود. او به مدت 3 روز مدام در حال لرزيدن بود. طورى که انگار به تب عميق و خطرناکى مبتلا شده بود. او ترسيده بود، فکر ميکرد که شاعر يا ديوانه شده است. در اثر اين تجربه در محمد چشمه صوفىگرى جوشيدن ميگيرد. هميشه هردو حالت شاعرى و ديوانگى با هم همراه بوده است. او هردو بود. او هم شاعر و هم ديوانه بود. او ديوانه و عارف شده بود.»[5] اينهمه در حالي است که پيامبر اکرم هيچگاه صوفيگري به معناي مورد نظر اُشو را ترويج نکرد و امامان معصوم [جانشينان او] نيز آن را نفي کردند. پيامبر اسلام- هيچگاه از دايره عقلانيت خارج نشد، بلکه ملحداني همچون اُشو در آن زمان نسبت جنون را به ايشان داده و خداوند آن را نفي کرد.
پینوشت:
[1]. اسناد سازمان اتباع خارجه آمريکا که وزارت امور خارجه هند نيز آنها را تأييد کرده است، نشان ميدهد که اشو به دليل فساد اخلاقي از آمريکا اخراج شده است. (آفتاب و سايهها، محمد تقي فعالي، ص311)
[2]. حق با زرتشت است هنگاميکه ميگويد «من تنها ميتوانم به خدايي ايمان بياورم که قادر به رقصيدن است.» مايلم که به آن اضافه کنم: «اگر قادر به رقصيدنيد، پس خدا ميشويد.» (کتاب معبودي رقصان، اشو، صفحه آخر به نقل از کتاب: نگرشي بر آراء و انديشههاي اشو، محمدتقي فعالي، ص208)
[3]. الماسهاي اُشو، اشو، ترجمه: مرجان فرجي، ص105.
[4]. همان، ص20 و 66.
[5]. اينک برکهاي کهن، اشو، ص37.