اعتراف نورعلی تابنده بر بیاساس بودن شطح
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از انحرافات صوفیه که به دلیل کفرآمیز و باطلبودن آن، حتی در بین خودشان هم مخالفانی وجود دارد، مسئلهی شطحگویی است. یحیی باخرزی یکی از مشایخ موافق شطح، «شطحیات را ناشی از غلبهی حال و قوّت سُکر و افزونی وجد میداند»[ اوراد الاحباب و فـصوص الآداب، ص59] در میان صوفیان معروفی که چنین شطحیاتی داشتند میتوان از بایزید بسطامی و حلاج نام برد که بایزید در یکی از شطحیات، خود را منزه و بزرگتر از هر چیزی دانسته و گفته: «سبحانی ما اعظم شأنی» و یا حسین بن منصور حلاج، عقوبت و به هلاکترساندن قوم عاد و ثمود را به خود نسبت داده و گفته: «انا مُهلک عاد و ثمود؛ من هلاککننده قوم عاد و ثمودم»[شرح شطحیات، ص330] از دلایل مهمی که صوفیان برای حاصل شدن شطح ذکر کردهاند حالت سُکر و مستی و از خود بیخود شدن است که گویند سالک با خالق یکی شده و به مرحله فنا رسیده است. بنا بر نظر خود صوفیان، سالک در این حالت چیزی متوجه نمیشود و حتی خودش هم نمیداند که چه چیزی را بر زبان جاری میکند؛ چنانچه نورعلی تابنده قطب فرقهی صوفیهی گنابادی، در بررسی شعر سعدی و حافظ، وقتی به شعر حافظ میرسد اشعار او را بیربط دانسته و گفته حافظ در وقت شعر گفتن، خودش هم نمیفهمید! وی میگوید: «سعدی وقتی شعر میگفت خودش میفهمید که چه می گوید، لذا استاد سخن سعدی است. ولی حافظ یک حالی به او دست میداد و سپس شعر میگفت، لذا بعضی وقتها خودش هم نمیفهمید و شعرهایش به هم ربطی نداشت بلکه حال خودش را شعر میگفت.» این اعتراف تابنده بر بیربط بودن اشعار حافظ در حالت سکر، در واقع بیاعتباری و باطل بودن شطحیات را ثابت میکند. زیرا در شطحیات صوفیان بر پایهی همین حالت بیخودی و مستی است.
پینوشتها:
بـاخرزی، ابو المفاخر یحیی، اوراد الاحباب و فـصوص الآداب، زیر نظر ایرج افشار، انتشارات فرهنگ ایران زمین،1358، ص 59
روزبهان بقلی شیرازی، شرح شطحیات، ترجمهی محمد علی امیر معزّی، انتشارات طهوری، چاپ چهارم، 1382، ص330
سخنرانی نورعلی تابنده، مجلس صبح یکشنبه ۹۶/۹/۱۹
افزودن نظر جدید