معنای کلمه ولیّ در «أشهد أنّ علیاً ولیّ الله»

  • 1396/08/01 - 15:51
کلمه «ولیّ» در عبارت «اشهد ان علیاً ولیّ الله» به معنای "علی ولیّ مِن الله" یعنی علی، ولایت‌دارنده و صاحب ولایت از جانب خداست زیرا بر اساس اعتقاد عالمان علم نحو، بین مضاف و مضاف الیه، حرف جر در تقدیر است و در اینجا، حرف جرّ «مِن» بین مضاف یعنی کلمه "ولی" و بین مضاف الیه، یعنی کلمه "الله" در تقدیر است. 

پایگاه جامع فرق، و ادیان مذاهب_ گاهی مخالفین برای حق جلوه دادن عقاید خود به هر شبهه سستی تمسک می‌جویند تا به خیال واهی خویش عقاید شیعیان را زیر سوال ببرند. البته آن‌ها می‌دانند که این شبهات، پاسخ‌های آسانی دارد، اما با این شبهه‌پراکنی، تنها می‌خواهند اذهان عامه مردم را که از آگاهی عمیق دینی برخوردار نیستند، مشوّش کنند و آنان را با عقاید خود هم‌سو کنند.
آنان در یک شبهه بسیار ساده _ که آن را در فضای مجازی پراکنده کردند _ می‌گویند: شما شیعیان که مدعی هستید کلمه «ولیّ» در حدیث غدیر[1] به معنای سرپرست است، پس باید معنای این عبارت «أشهد أنّ علیّاً ولیُّ الله» این باشد که (علی سرپرستِ خداست)؛ آیا مگر خدا، سرپرست می‌خواهد؟! پس روشن است که ولیّ به معنای سرپرست نیست، بلکه به معنای همان دوست است.

جواب حلّی به شبهه
در پاسخ حلّی ابتدا معنای کلمه ولیّ را به لحاظ لغوی بیان می‌کنیم که معنای خلیفه و جانشین نیز می‌تواند از معانی این کلمه باشد و سپس معنای کلمه ولیّ را در عبارت «علی ولیّ الله» بیان می‌داریم:
معنای کلمه ولیّ به لحاظ لغوی
کلمه «ولیّ»، به لحاظ لغوی، صفت مشبهه است که در معنای فاعلی استعمال می‌شود بنابراین، ولیّ یعنی ولایت‌دارنده و متولی امر و صاحب ولایت.
اما به لحاظ معنایی: کلمه ولیّ در لغت عرب، معانی متعددی دارد تا جایی که برای آن تا 27 معنا نقل کرده‌اند: از جمله به معنای همسایه، عمو، رب و مالک و مُنعِم و دوست و ناصر (کمک‌کننده) حلیف(هم‌پیمان) و أولی بالتصرف....
اما در اعتقاد برخی از لغویین به لحاظ ریشه لغوی ماده «و ل ی» یک معنای جامع مشترک بین تمامی معانی‌ای که برای مشتقات این ریشه ذکر شده است وجود دارد یعنی در اصطلاح، مشترک معنوی است. در نزد ابن فارس و راغب اصفهانی، آن جامع مشترک «قرب و نزدیکی بدون فاصله» است اعم از قرب معنوی یا مکانی و یا منزلت و یا اعتقادی و نَسَبی و دینی و....[2]
بنابراین وقتی چند نفر پهلوی هم بدون فاصله نشسته باشند و ما بخواهیم وضع و ترتیب نشستن آنان را بیان کنیم، می‌گوییم: «وَلِیَ زیداً عمروٌ، و یَلی عمرواً بکرٌ؛ یعنی عمرو بی‌فاصله در کنار زید نشسته و در کنار عمرو نیز بکر بدون فاصله‌ نشسته است.» بنابراین برای خلیفه وجانشینِ یک شخص نیز که بعد از او می‌آید از کلمه ولیّ استفاده می‌شود و خلیفه نیز از مصادیق ولیّ است. در دیگر معانی‌ای که برای ولیّ و مولی، ذکر شده، نیز معنای قرب نهفته است چنان‌که در مالک و دوست و ناصر و رب و عمو و همسایه حلیف نیز قرب نهفته است، زیرا یک نحوه نزدیکی و اتصال وثیق و محکم بین مالک و مملوک، رب و مربوب، ناصر و منصور، و نیز بین دو همسایه و دو دوست و دو هم‌پیمان وجود دارد.

اما برخی دیگر از لغویین مانند مبرد در کتاب العبارة و ابن بطریق در کتاب العمدة، آن معنای جامع را «اولی بالشیء؛ یعنی سزوارتر به چیزی» گرفتند[3] علامه امینی نیز در الغدیر، همین قول را پذیرفته است. معنای «اولی بالشیء و سزاواری در چیزی» در مصادیق مختلف ولی به حسب حال خود است. به‌عنوان مثال در ربّ به گونه‌ای و در همسایه و دوست و ناصر به گونه‌ای دیگر است. در این معنا نیز، خلیفه می‌تواند یکی از مصادیق ولیّ باشد، چراکه سزاواری در خلافت بر امت یافته است.
اما بنابر قول برخی لغویین که معانی ولیّ و مولی، را مشترک لفظی می‌دانند باز هم برخی معانی نسبت به برخی دیگر از معانی عمومیت دارد و برخی از معنانی را به‌عنوان مصداق خود در بر می‌گیرند. مثلا، أولی بالتصرف، معنایی عام است که شامل سرپرست و مالک و رب و منعم و ... می‌شود.
أولی بالتصرف یعنی شخص ولیّ، نسبت به‌کسی‌که بر او ولایت دارد اولویت و برتری در تصرف دارد. یکی از مصادیق اولی بالتصرف، خدا و پیامبر اوست چنان‌که در آیه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ رَاکِعُون.[مائده/55] همانا ولیِّ شما فقط خدا و رسول او و کسانی هستند که ایمان آورده، نماز بر پا می‌دارند و در حال رکوع، زکات می‌دهند». در این آیه، قطعاً معنای اوّلیِ کلمه ولیّ، «أولی بالتصرف» است چون خداوند متعال در آیه دیگر در مورد ولایت پیامبرش بر مسلمانان فرمود: «النَّبِيُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ.[احزاب/6] پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.» وقتی پیامبر، از مسلمانان نسبت به خودشان سزاوارتر است جانشین پیامبر نیز باید «اولی بالمومنین من انفسهم» باشد. بنابراین کلمه ولیّ در قول سوم نیز معنایش «اولی بالتصرف» است که خلیفه پیامبر هم نسبت به امتش سزاواری در تصرف دارد.

اما معنای کلمه ولیّ در عبارت «علی ولیّ الله» چیست؟
در این عبارت، ولیّ به معنای همان اولی بالتصرف است و برخی مصادیق این معنای عام را در این‌جا می‌توان اخذ کرد مانند سرپرست و خلیفه، البته با توضیحی که در ذیل ذکر می‌شود.
در عبارت ولیّ الله، کلمه «ولی»، مضاف است و کلمه «الله» مضاف الیه. در کتب ادبیات عرب[4] آمده است: بین هر مضاف و مضاف‌الیه‌ای، یکی از سه حرف جر «مِن، فی، لِ» در تقدیر است.
به عنوان مثال:
«غلامُ زیدٍ» یعنی غلام لزیدٍ؛ یعنی غلامی که برای زید است.
«صلوة اللیل» یعنی صلوة فی اللیل؛ یعنی نمازی که در شب خوانده می‌شود.
«محمدُ رسولُ اللهِ» یعنی رسول من الله؛ یعنی او رسول و فرستاده از جانب خداست.
بنابراین توضیحات، مشخص می‌شود که در عبارت «علی ولیُ الله» بین مضاف و مضاف‌الیه حرف جر «مِن» در تقدیر است یعنی «علی ولیٌ من اللهِ»؛ یعنی علی (علیه السلام) صاحب ولایت و سرپرستی امت اسلام از جانب خداوند است و نسبت به آنان أولی بالتصرف است چون شیعه قائل به ولایت انتصابی از جانب خداست اما برادران اهل سنت قائل به ولایت انتخابی هستند که از دیدگاه آن‌ها، «علی ولیّ الناس» یعنی «ولیّ من الناس» است یعنی خلیفه چهارم از جانب انتخاب مردم است نه «ولیّ من الله».

جواب نقضی به این شبهه
از جمله شواهدی که برای استعمال ولیّ در معنای خلیفه و جانشین می‌توان آورد، روایت صحیحی است که در منابع اهل سنت آمده است که عمر به عباس عموی پیامبر و به علی (علیه‌السلام) گفت: «لمّا تُوُفِّیَ رسول الله فابوبکر ولیّ رسول الله... و لمّا تُوُفِّی ابوبکر فأنا ولیُّ رسولِ الله و ولیُّ ابی بکر.[5] زمانی که پیامبر وفات یافت ابوبکر جانشین و خلیفه او بود.... و زمانی که ابوبکر مُرد من خلیفه‌ی او هستم.»
در این عبارت قطعاً مقصود عمر از کلمه ولیّ، جانشین و خلیفه است نه معانی دیگر چون معنای ناصر و دوست در این‌جا اشتباه است، چون دقیقاً این روایت طولانی در مورد بحث خلافت و جانشینی است که عباس و امیرالمومنین (علیه‌السلام) آنان را به‌عنوان خلیفه قبول نداشتند و اصلاً ذره‌ای سیاق روایت با معنای دوستی و نصرت، تناسب ندارد.
حال، اگر شبهه‌کننده پاسخ بالای ما را قبول نکند، دقیقاً همان اشکال او بر این روایت نیز وجود خواهد داشت. بدین صورت که: «اگر ولیّ به معنای سرپرست باشد، معنای این روایت این می‌شود که پس از وفات پیامبر، ابوبکر سرپرست او شد. قطعاً این معنا اشتباه است، پس باید ولیّ به معنای دوست باشد.»
چگونه است که اهل سنت در این روایت کلمه ولیّ را به معنای خلیفه معنا می‌کنند، اما هر جا که کلمه ولیّ برای امیرالمومنین (علیه‌السلام) وارد شده آن را به‌معنای دوست و یا ناصر می‌گیرند؟! این همان یک بام و دو هوای برادران اهل سنت است.

پی‌نوشت:

[1]. در بعضی روایات غدیر به جای کلمه «مولی» کلمه «ولیّ» آمده است: «...ثم قال إن الله مولای وأنا ولی كل مؤمن ثم أخذ بيد علي فقال من كنت وليه فهذا وليه...». خصائص أميرالمؤمنين علی بن أبی‌طالب، أحمد بن شعيب أبو عبدالرحمن النسائی(م303ق)، تحقيق: أحمد ميرين البلوشی، کویت، مكتبة المعلا، چاپ اول، 1406ق، ج1، ص96، ح79؛ متن کتاب؛/ و «.... من كنت وليه فإن عليا وليه». البحر الزخار(مسند البزار)، أبوبكر أحمد بن عمرو بن عبدالخالق العتكی المعروف بالبزار(م292ق)، المحقق: محفوظ الرحمن زين الله، مدینه، مكتبة العلوم والحكم، چاپ اول، 2009م، ج4، ص41، ح1203، متن کتاب؛/ «قال أَلَسْتُ أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ من نَفْسِهِ قالوا بَلَى قال فَهَذَا وَلِيُّ من أنا...». سنن ابن ماجه، ابن ماجه محمد بن يزيد القزوينی(م275ق)، فَضْلِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ(رضی‌الله‌عنه)، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت، دار الفكر، ج1، ص43، ح116، متن کتاب.
[2]. «(وَلَيَ) الْوَاوُ وَاللَّامُ وَالْيَاءُ: أَصْلٌ صَحِيحٌ يَدُلُّ عَلَى قُرْبٍ. مِنْ ذَلِكَ الْوَلْيُ: الْقُرْبُ. يُقَالُ: تَبَاعَدَ بَعْدَ وَلْيٍ، أَيْ قُرْبٍ. وَجَلَسَ مِمَّا يَلِينِي، أَيْ يُقَارِبُنِي. وَالْوَلِيُّ: الْمَطَرُ يَجِيءُ بَعْدَ الْوَسْمِيِّ، سُمِّيَ بِذَلِكَ لِأَنَّهُ يَلِي الْوَسْمِيَّ. وَمِنَ الْبَابِ الْمَوْلَى: الْمُعْتِقُ وَالْمُعْتَقُ، وَالصَّاحِبُ، وَالْحَلِيفُ، وَابْنُ الْعَمِّ، وَالنَّاصِرُ، وَالْجَارُ ; كُلُّ هَؤُلَاءِ مِنَ الْوَلْيِ وَهُوَ الْقُرْبُ». معجم مقاييس اللغة، أبوالحسين أحمد بن فارس بن زكرياء القزوينی الرازی(م395ق)، المحقق: عبد السلام محمد هارون، بیروت، دار الفكر، 1399ق-1979م، ج6، ص141، متن کتاب؛/ و «الوَلَاءُ والتَّوَالِي: أن يَحْصُلَ شيئان فصاعدا حصولا ليس بينهما ما ليس منهما، ويستعار ذلك للقرب من حيث المكان، ومن حيث النّسبة، ومن حيث الدّين، ومن حيث الصّداقة والنّصرة والاعتقاد، والوِلَايَةُ النُّصْرةُ، والوَلَايَةُ: تَوَلِّي الأمرِ، وقيل: الوِلَايَةُ والوَلَايَةُ نحو: الدِّلَالة والدَّلَالة، وحقيقته: تَوَلِّي الأمرِ». المفردات فی غريب القرآن، أبوالقاسم الحسين بن محمد المعروف بالراغب الأصفهانى(م502ق)، المحقق: صفوان عدنان الداودی، دمشق - بيروت، دار القلم - الدار الشامية، چاپ اول، 1412ق، ص885، متن کتاب.
[3]. «وقال أبو العباس المبرد في كتابه المترجم بـ " العبارة " عن صفات الله تعالى: " أصل تأويل الولي الذی هو أولى أی أحق، ومثله المولى " وفی الجملة من كان واليا لأمر ومتحققا بتدبيره، يوصف بأنه وليه وأولى به في العرف اللغوی والشرعی معا والأمر فيما ذكرناه ظاهر جدا». الشافی فی الإمامة، أبی القاسم علی بن الحسين الموسوی المعروف بالشريف المرتضى، محقق: السيد عبد الزهراء الحسينی الخطيب، تهران، موسسة الصادق، ج2، ص219، متن کتاب.
[4]. شرح‌ الرضی‌ علی‌ الکافیه، محمد استرابادی‌، به‌ کوشش‌ یوسف‌ حسن‌ عمر، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌-۱۹۷۸م‌، ج۲، ص۲۰۳؛/ و البهجة المرضیة فی شرح الالفیة، جلال الدین ابی بکر السیوطی، قم، موسسه دارالهجرة، چاپ دوم، 1422ق-1380ش، ج2، ص6.
[5]. الجامع المسند الصحيح المختصر من أمور رسول الله(صلى‌الله‌عليه‌وسلم) وسننه وأيامه[صحيح البخاری]، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاری الجعفی، المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة، ترقيم: محمد فؤاد عبد الباقی، چاپ اول، 1422ق، همان، ج5، ص89، ح4033، متن کتاب؛ همان، ج7، ص63، ح5358، متن کتاب؛/ و صحیح مسلم (المسند الصحيح المختصر بنقل العدل عن العدل إلى رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وسلم)، مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيری النيسابوری(م261ق)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت، دار إحياء التراث العربی، ج3، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَیءِ، ص1377، ح1757، متن کتاب؛/ و المصنف، أبوبكر عبدالرزاق بن همام بن نافع الحميری اليمانی الصنعانی(م211ق)، المحقق: حبيب الرحمن الأعظمی، هند، المجلس العلمی، و بیروت، المكتب الإسلامی، چاپ دوم، 1403ق، ج5، ص469، ح9772، متن کتاب؛/ و تاريخ المدينة، أبو زيد عمر بن شبة (واسمه زيد) بن عبيدة بن ريطة النميری البصری(م262ق)، محقق: فهيم محمد شلتوت، جده، 1399ق، ج1، ص202، ح204، متن کتاب؛/ و مستخرج أبی عوانة، أبو عوانة يعقوب بن إسحاق بن إبراهيم النيسابوری الإسفرايينی(م316ق)، تحقيق: أيمن بن عارف الدمشقی، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1419ق-1998م، ج4، ص247، ح6668، متن کتاب؛/ و الأوسط فی السنن والإجماع والاختلاف، أبوبكر محمد بن إبراهيم بن المنذر النيسابوری(م319ق)، تحقيق: أبو حماد صغير أحمد بن محمد حنيف، ریاض، دار طيبة، چاپ اول، 1405ق-1985م، ج11، ص345، ح6703، متن کتاب؛/ و صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، أبو حاتم محمد بن حبان بن أحمد بن حبان بن معاذ بن مَعْبدَ التميمی الدارمی البُستی(م354ق)، المحقق: شعيب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ دوم، 1414ق-1993م، ج14، ص575، ح6608، متن کتاب.

تولیدی

دیدگاه‌ها

سلام عالی خدا خیرتون بده

سلام جواب نقضی عالی بود احسنت ولی در جواب حلی خطا شده زیرا سه حرف جری که بین مضاف و م.الیه در تقدیر است عبارتند از 1.لام تخصیص 2.من بیانیه 3.فی ظرفیه حالا اگر بین ولی و الله حرف من بیانیه رو لحاظ کنیم معنا فاسد میشود اینگونه که علی(ع) ولی ای است از جنس خدا و یا در مثال شما: محمد(ص) رسولی است از جنس خدا پس جواب چیست؟ آنچه که حقیر معتقدم این است که این دو تعبیر اصلا اضافه معنوی نیستند که لازم باشد یکی از سه حرف جر فوق را در تقدیر بگیریم بلکه اینها اضافه لفظی هستند یعنی اضافه شدن صفت مشبهه(ولی،رسول) به معمول خودشان! توضیح اینکه در اضافه لفظی باید یک لفظ مشتق که معنای فعلی دارد(شبه فعل) داشته باشیم که به عاملش اضافه شود و این ترکیب اضافی در واقع یک جمله خلاصه شده است: مانند این مثال: ضارب زیدٍ که بوده یضرب زیداً (بصورت جمله فعلیه) همچنین:عبارت جاعلک در آیه 124بقره که نمیتوان بین مضاف(جاعل) و م.الیه(ک) حرف جری از آن موارد در تقدیر گرفت که معنا دهد بلکه اینجا هم اضافه لفظی داریم که معادل یک جمله است: انی جاعلک للناس اماما میشود: انی اجعلک للناس اماما(مضاف تبدیل میشود به فعل یعنی جاعل برابرست با اجعل) بنابراین معنای محمد رسول الله میشود: "الله جعل محمدا رسولا یا محمد ارسله الله"و همه مسلمین به این حقیقت شهادت میدهیم! و معنای علی ولی الله میشود: "الله جعل علیا ولیا یا علی ولّاه الله" و همه شیعیان به این مطلب شهادت میدهند و برایش دلایل زیادی اقامه میکنند!

تشکر بابت مطلب مفیدتون

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.