لحظات مرگ و اعترافات به تخلفات، هیهات
برای کسی پوشیده نیست که برای عمروعاص صفات زشتی در تاریخ اسلام ذکر شده و همگی حاکی از نشانههای نفاق و دورویی اوست، چرا که آثار بیایمانی به خدا و رسولش و خیانت به اطرافیان، تنها بخشی از اعمال اوست که مرتکب آن شده، اما این حالات زمانی اثر خود را میگذارد که جز مرگ راه دیگری ندارد و آن وقت شروع به حسرت و پشیمانی میکند که دیگر آن هم فایدهای ندارد. کسیکه نزدیک به صد سال بنا به نقل تاریخ عمر کرد و در همه دوران در تباهی بود و عمرش را اینگونه ضایع نمود و در آتش مخلد قرار گرفت. یعقوبی مورخ مینویسد، وقتی که مرگ عمروعاص فرارسید به پسرش گفت: فرزندم! پدرت دوست داشت که در جنگهای – ذات السلاسل- مرده بود، من دست به کارهایی زدم که نمیدانم نزد خدا چه دلیل و عذری برای آن بیاورم، سپس به مال فراوانش نگاه کرد و گفت ای کاش این ثروت من پشکل شتر بود، و ای کاش سی سال پیش از این مرده بودم، دنیای معاویه را آباد کردم و دین خود را فاسد نمودم، دنیا را بر آخرت برگزیدم، نسبت به طریق هدایتم کور بودم، تا وقتی که زمان مرگم فرا رسید، گویا میبینم که معاویه مال و ثروت مرا در اختیار خود گرفته و با شما پس از من بدرفتاری میکند.»[تاریخ یعقوبی، ج2 ص222]
پینوشت:
تاریخ یعقوبی، یعقوبی، دارصادر، بیروت، لبنان، ج2 ص222.«بنیّ، لودّ ابوک انّه کان مات فی غزاة ذات السلاسل، انّی قد دخلت فی امور لاادری ماحجّتی عندالله فیها، ثمّ نظر الی فرای کثرته، فقال: یا لیته کان بعراً، یا لیتنی متّ قبل هذا الیوم بثلاثین سنه اصلحت لمعاویه دنیاه و افسدت دینی...»
افزودن نظر جدید