خلیفه دوم در بسیاری از مسائلی که برای او و غیر او از اصحاب مشکل بود، به حضرت علی (علیه السلام) رجوع می‌کرد و بارها می‌گفت: «اگرعلی نبود عمر هلاک می‌شد»(ينابيع المودة لذوي القربى، ج1،ص216) و یا می‌گفت: «در مشکلی که ابوالحسن نیست، قرار نگیرم.»(شرح نهج البلاغة، ج1،ص18) و یا در جای دیگر می‌گفت: «هرگاه علی در مسجد حاضر باشد، کسی حق فتوا دادن ندارد.»(فلك النجاة في الإمامة والصلاة، ص175) و حتی در قضاوت هم، خلیفه دوم می‌گفت: «بهترين قاضى در بين ما على است.»(الاستيعاب، ج3،ص1102)
خواننده عزیز با این جملات چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟ حضرت علی چه جایگاهی دارد؟ این اعترافات به‌حق و به‌جا چه را ثابت می‌کند؟ غصب خلافت و پشت کردن به این جایگاه درست است؟ یا زانو زدن و در خدمت حضرت بودن؟ قضاوت با شما خواننده عزیز.

پی‌نوشت:

قندوزی، ينابيع المودة لذوي القربى، تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني،چاپ اول، 1416ق، دار الأسوة للطباعة والنشر، ج1، ص216،«كما قال عمر بن الخطاب رضي الله عنه في عدة مواطن : لولا على لهلك عمر وقال صلى الله عليه وآله وسلم : أعلم أمتي علي بن أبي طالب»
ابن أبي الحديد معتزلی، شرح نهج البلاغة، تحقيق : محمد أبو الفضل إبراهيم، مؤسسة إسماعيليان للطباعة والنشر والتوزيع، ج1، ص18، «القول في نسب أمير المؤمنين عليه السلام وذكر لمع يسيرة من فضائله» «وقوله غير مرة : لولا على لهلك عمر ، وقوله : لا بقيت لمعضلة ليس لها أبو الحسن وقوله : لا يفتين أحد في المسجد وعلى حاضر ، فقد عرف بهذا الوجه أيضا انتهاء الفقه إليه»
علي محمد فتح الدين الحنفي، فلك النجاة في الإمامة والصلاة، مصادر عقائد سنى، تحقيق :الشيخ ملا أصغر علي محمد جعفر، چاپ : الثانية، سال چاپ : 1418 - 1997 م، مؤسسة دار الاسلام،ص175«وعن عمر قال: لا يفتين أحد في المسجد وعلي حاضر»
ابن عبد البر، الاستيعاب، مصادر حديث سنى، تحقيق : علي محمد البجاوي، چاپ : الأولى، سال1412 - 1992 م، دار الجيل - بيروت – لبنان، ج3،ص1102«قال عمر رضي الله عنه : عليّ أقضانا»