قرار نبود ابوبکر خلیفه شود

  • 1396/02/17 - 16:21

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به فرمان خدا در آخرین حجی که انجام داد در منطقه غدیر خم تمام حجاج بیت الله الحرام را جمع کرد و فرمان الهی را به مسلمانان رسانید و حضرت علی را به عنوان جانشین بعد از خود به مردم معرفی کرد، اما بعد از رحلت پیامبر منافقان دسیسه کردند و خلافت را که حق علی (علیه السلام) بود را ربودند.

 پیامبر در غدیر خم حضرت علی (علیه السلام) را به جانشینی خود برگزید و آن عبارت مشهور «من کنت مولاه فهذا علی مولاه...» را فرمودند و جالب‌تر این‌که خلفای غاصب مثل ابوبکر و عمر و دیگران جزء اولین نفراتی بودند که با امیرالمومنین علی (علیه السلام) بیعت کردند و وصایت و جانشینی او را تبریک گفتند. مثلاً ابن کثیر از بزرگان اهل سنت در کتاب خود می‌نویسد: عمر بن خطاب نزد حضرت علی (علیه السلام) آمد و پس از بیعت با او گفت: «هنیئاً لک، یا علی اصبحت مولای و امسیت مولای کل مومن و مومنه.» مبارک باد بر تو ای علی! صبح کردی در حالی‌که مولا و رهبر من می‌باشی و عصر کردی در حالی‌که مولا و مقتدای هر زن و مرد با ایمان هستی.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ آن‌چه در تاریخ وارد شده است این است که بعد از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، طبق آن‌چه که در روایات و سخنان و سفارشات پیامبر اکرم وارد شده است، وصی و جانشین پیامبر اعظم وجود مبارک حضرت علی (علیه السلام) باشد و بهترین شاهد این ماجرا را می‌توان واقعه‌ای در آخرین حجی که پیامبر اکرم با مسلمین انجام داد را بیان کرد، که در هنگام بازگشت حجاج بیت الله الحرام در منطقه‌ی گرم و سوزان به نام غدیرخم صورت گرفت و پیامبر در این محل حضرت علی (علیه السلام) را به جانشینی خود برگزید و آن عبارت مشهور «من کنت مولاه فهذا علی مولاه...»[1] را فرمودند و جالب‌تر این‌که خلفای غاصب مثل ابوبکر و عمر و دیگران جزء اولین نفراتی بودند که با امیرالمومنین علی (علیه السلام) بیعت کردند و وصایت و جانشینی او را تبریک گفتند. مثلاً ابن کثیر از بزرگان اهل سنت در کتاب خود می‌نویسد: عمر بن خطاب نزد حضرت علی (علیه السلام) آمد و پس از بیعت با او گفت: «هنیئاً لک، یا علی اصبحت مولای و امسیت مولای کل مومن و مومنه.[2] مبارک باد بر تو ای علی! صبح کردی در حالی‌که مولا و رهبر من می‌باشی و عصر کردی در حالی‌که مولا و مقتدای هر زن و مرد با ایمان هستی.»

سؤالی که مطرح است این است که چگونه علمای اهل سنت مولای در این عبارت را به معنای دوست معنا می‌کنند، در حالی‌که پیامبر ضمن همین جریان وصایت در غدیر خم به مردم فرمودند: «ای مردم! آیا من اولی بر همگان از وجودشان نیستم، که مردم در جواب پیامبر اکرم گفتند: بلی! و بعد حضرت عبارت (من کنت مولاه...) را بیان فرمودند و در دنباله خطبه حادثه غدیرخم، وقتی تأیید را گرفتند به مردم فرمودند: ای مردم بگویید آن‌چه برایتان گفتم، و از این به بعد علی را با کلمه‌ی امیرالمومنین سلام کنید و بگویید: (الحمدالله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا ان هدانا الله...) حمد خدایی را سزاست که هدایت کرد ما را بر آن و ما هدایت نمی‌شدیم، مگر این‌که هدایت کرد ما را خداوند بر آن ... و بعد فرمودند که هر کس پیمانش را با علی بشکند، خداوند پیمان رحمتش را با او خواهد شکست...»[3]
اما بعد از رحلت پیامبر اکرم، ابوبکر با اجماع مسلمین به طبق گفته‌ی تاریخ به خلافت رسید و خلیفه رسول خدا شد، که ظاهراً اجماعی هم در کار نبود، چرا که در آن لحظات حساس، انصار مدعی خلافت بودند و از طرف دیگر مهاجرین خلافت را حقّ مسلّم خود می‌دانستند. باز سؤالی که مطرح است این است که این چه اجماعی است که بین انصار و مهاجرین بر سر خلافت دعوا و نزاع بوده است و فریاد می‌زدند: از ما امیری و از شما امیری؛ در حالی‌که به گفته‌ی تاریخ چند نفر با زیرکی خاصی که از قبل نقشه‌ی آن را کشیدند، خلافت را بر گردن ابوبکر انداختند و دیگران هم با اجبار و تطمیع و بعضاً تردید مجبور به بیعت شدند، در حالی‌که سران اصلی این فتنه‌ها که همگی منافق بودند هنوز واقعه‌ی غدیر خم را فراموش نکرده بودند و خلافت را از جای اصلی خود دور کردند و بدن بی‌جان رسول خدا را رها کردند و در سقیفه‌ی بنی ساعده جمع شدند، این منافقین طبق سخن بزرگان اهل سنت مثل شهرستانی در ملل و نحل[4] و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه[5] و طبری در تاریخ خود[6] و ابن قتیبه دینوری در الامامه و السیاسه[7] افرادی مانند: معاذ، ابوعبیده جراح، عمر، ابوبکر، عبدالرحمن بن عوف و دیگران بودند. به هر حال ابوبکر با تعارف و سخنی از پیامبر که فرمود (الائمه کلهم من قریش) نامزد خلافت می‌شود چرا که خودش از قبیله قریش بود. لذا عمر بن خطاب سریعاً با او بیعت می‌کند و دیگران یکی پس از دیگری طبق همان شیوه‌ی تهدید و تطمیع و اجبار و ... با ابوبکر در همان سقیفه بیعت می‌نمایند و به اصطلاح تکلیف مسلمین، حکومت و رهبری بر امت رسول خدا و البته دغدغه‌های پیامبر اکرم روشن می‌شود.[8]
و سؤال دیگری نیز مطرح می‌شود که پیامبر چه دغدغه‌ای داشتند؟ مگر حجت را بر این مردم در غدیرخم تمام نکرد و در حضور 120 هزار نفر حاجی بیت الله الحرام طبق نقل تاریخ برای حضرت علی (علیه السلام) به‎عنوان جانشینی بیعت نگرفت؟ و اصلاً در زمان قبل از رحلتش چرا قلم و دوات و کاغذ درخواست نمود؟ و چه چیزی را می‌خواست بنویسد تا مسلمین بعد از او گمراه نشوند؟ که همین منافقین برچسب هذیان گویی - نستجیربالله - به پیامبر دادند و از نوشتن آن جلوگیری کردند. نیک معلوم است که منافقین خوب می‌دانستند که پیامبر چه می‌خواست بنویسد و اگر آن را می‌نوشت دیگر اختلافاتی میان مسلمانان از همان زمان تا الان به‌وجود نمی‌آمد، اما در هر صورت این منافقین به گفته‌ی بزرگان اهل سنت نگذاشتند، و شد آن‌چه که نباید می‌شد.
در آخر بحث توجه به دو روایت عجیب را درباره‌ی خلافت ابوبکر از کتب علمای اهل سنت بیان می‌کنیم تا عمق فاجعه‌ای که برای مسلمانان در صدر اسلام رخ داده است معلوم شود.
عمر بن خطاب طی سخنی در مورد خلافت ابوبکر گفت: «انّ بیعة ابی‌بکر کانت فلته وقی الله شرها فمن عاد الی مثلها فاقتلوه.[9] همانا بیعت با ابوبکر شتابزده بود که خدا شرش را دفع کرد، پس کسی‌که آن را تکرار کند، حتماً او را بکشید.»
چرا مسلمین موقع به خلافت رسیدن عمر بن خطاب او را نکشتند؟ و این کلام و عبارت صریح از عمر بن خطاب است که حتماً او را بکشید.
و روایت دیگراین‌که ابوبکر گفت: «انّ بیعتی کانت فلته وقی الله شرها و خشیت الفتنه...[10] همانا بیعت من امر ناگهانی و شتابزده بود که خداوند شرّ آن را دفع کرد، و من از فتنه ترسیدم...» پس معلوم شد که فتنه‌گران چه کسانی بودند و منافقین از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کیانند و چه خوب هم خداوند آن‌ها را در قرآن لعنت می‌کند.

پی‌نوشت:

[1]. معجم الکبیر، طبرانی، مکتبه ابن تیمیه، قاهره، مصر، ج5 ص195.
[2]. البدایه و النهایه، ابن کثیر، دارالفکر، بیروت، لبنان، ج5 ص235.
[3]. همان، ج5 ص235.
[4]. ملل و نحل، شهرستانی، دارالمعرفه، بیروت، لبنان، ج1 ص30.
[5]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دارالجیل، بیروت، لبنان، ج2 ص23.
[6]. تاریخ طبری، طبری، دارقاموس الحدیث، بیروت، لبنان، ج3 ص303.
[7]. الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، دارالاضواء، بیروت، لبنان، ج1 ص9-11.
[8]. انساب الاشراف، بلاذری، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، تحقیق عبدالعزیز دوری، ج1 ص580.
[9]. مسند، احمد بن حنبل، موسسه الرساله، بیروت، لبنان، ج1 ص55.
[10]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دارالجیل، بیروت، لبنان، ج1 ص123.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.