علی(علیه السلام) سکوت کرد چون...
در جریان خلافت، یکی از سوالاتی که بسیار مطرح است، این است که چرا حضرت علی (علیه السلام) در برابر غاصبین حق خلافت، سکوت کردهاند و از حق خویش دفاع نکردند؟ وقتی به تاریخ رجوع میکنیم و مباحث مرتبط با آن را مطالعه میکنیم و همچنین کلمات حضرت علی (علیه السلام) را نگاه میکنیم، پاسخ این سوال را دریافت میکنیم.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بعد از رحلت رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و بعد از اینکه در سقیفه بنی ساعده، خلیفه تعیین شد، برخی از بزرگان بنیهاشم و بنی امیه، از حضرت علی (علیه السلام) خواستند که خود را برای جانشینی رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی نماید تا از ایشان حمایت کنند. حتی 12 تن از اصحاب حضرت با حمایت مسلحانه، آماده جانفشانی برای ایشان بودند، ولی حضرت از این پیشنهاد استقبال نکردند و سکوت اختیار نمودند.
با رجوع به تاریخ چند دلیل برای این فعل حضرت علی (علیه السلام) میتوان بیان کرد.
1) احترام و قداست به بدن مطهر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)
هر چند برای برخی از انصار مثل سعد بن عباده و اسید بن حضیر و برخی از مهاجرین، رها کردن بدن مطهر رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و مشغول شدن به رقابتهای سیاسی و تعیین خلیفه، امری آسان و پیشپا افتاده بود، ولی برای شخصی مانند حضرت علی (علیه السلام) که به مقام و منزلت رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) واقف بودند، ترک تجهیز و تدفین پیکر پاک ایشان، نه تنها امری آسان نبود، بلکه محال بود. لذا در پاسخ به اعتراض عمویش عباس که گفته بود: «دیر جنبیدی و گذاشتی دیگران به خلافت برسند»، فرمود: «افکنت اترک رسول الله میتا اخرج الی الناس انازعهم فی سلطانه.[1] آیا جنازه پیامبر را رها نموده و به دنبال مردم میرفتم و در سلطنت با مردم درگیر میشدم؟»
2) اجرای وصیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
صاحبان قلم در کتب خود اینگونه نوشتند که پیامبر گرامی پس از نزول هر آیه، از کاتبان میخواست که آن آیه و تفسیرش را روی تکههای کاغذ و پوست و استخوان بنویسند، این آیات در خانه رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) موجود بود. در هنگام وفات، پیامبراکرم به حضرت علی (علیه السلام) وصیت نمودند: «که پس از تجهیز من، ردا بر دوش مکن و از منزل خارج مشو تا اینکه قرآن را جمعآوری کنی.»[2]
احترام به رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اجرای وصیت حضرت، سبب شد، تا علی (علیه السلام) سکوت اختیار نماید و به جمعآوری قرآن بپردازد. هرچند که بعد از اتمام کار و ارائه به خلیفه اول، مورد پذیرش واقع نشد.[3]
3) علت دیگر سکوت حضرت علی (علیه السلام) که از اهمیت بالایی برخوردار است، حفظ جان اقلیت محبان و شیعیان حضرت بود.
حضرت علی (علیه السلام) میدانست که اگر در آن شرایط بحرانی به مقابله با سران سقیفه بپردازد، قطعاً جنگ داخلی رخ خواهد داد و اقلیت شیعه در مقابل اکثریت مهاجر و انصار شکست خواهند خورد و دیگر هیچ مخالفی در مقابل آنها نخواهد بود.
این مطلب را خود حضرت بیان داشتند. وقتی برخی از اصحاب خاص حضرت، مانند سلمان و ابوذر و مقداد و ... قصد پایین آوردن ابوبکر از منبر را داشتند، حضرت با آنها مخالفت نموده و از این کار منعشان کرد و فرمود: «اگر چنین کرده بودید، چارهای نداشتید، جز اینکه با آنها بجنگید. در این صورت چون سرمهای در چشم و نمکی در توشه راه میشوید. زیرا این مردمانی که گفتار خود را رها کرده و بر پروردگار خود دروغ بستهاند، همگی در اطراف اویند و من خود، در این راه با افراد خاندانم مشورت کردم و جز سکوت در این امر چارهای ندیدم، ... به خدا سوگند! اگر چنین میکردید، شمشیرهایشان را از نیام میکشیدند و آماده جنگ و کشتار میشدند.»[4]
حضرت در سخن دیگری فرمودند: «فَنَظَرتُ فَإِذَا لَيسَ لِي مُعِينٌ إِلَّا أَهلُ بَيْتِي فَضَنِنتُ بِهِم عَنِ المَوتِ وَ أَغضَيتُ عَلَى القَذَى وَ شَرِبتُ عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرتُ عَلَى أَخذِ الكَظَمِ وَ عَلَى أَمَرَّ مِن طَعمِ العَلقَمِ ...[5] پس نيك انديشيدم و جوانب كار را از همه سو نگريستم، بدانجا رسيدم كه جز خاندانم، هيچ كس ياورم نيست. پس نخواستم آنان را از دم تيغ اجل بگذرانم، و چشمى را که خار در آن خلیده بود، بستم و با گلویى که استخوان در آن مانده بود، نوشیدم و بر گرفتگى راه نفس و حوادث تلختر از زهر صبر کردم.»
4) دلیل دیگر که میتوان ذکر کرد، جلوگیری از اتهاماتی همچون ریاست طلبی و قدرت دوستی است.
در شرایط بحرانی و خاص آن زمان که قریب به اتفاق مهاجرین و انصار به خلافت ابوبکر تن داده بودند، اگر امام (علیه السلام) در مقام مقابله بر میخاست، قطعاً متهم به ریاست طلبی و قدرت طلبی میشد.
حضرت علی (علیه السلام) در این خصوص فرموده است: «هذَا مَاءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ يَغَصُّ بِهَا آكِلُهَا وَ مُجْتَنِي اَلثَّمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِهَا كَالزَّارِعِ بِغَيْرِ أَرْضِهِ فَإِنْ أَقُلْ يَقُولُوا حَرَصَ عَلَى اَلْمُلْكِ وَ إِنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا جَزِعَ مِنَ اَلْمَوْتِ ... لَوْ بُحْتُ بِهِ لاَضْطَرَبْتُمْ اِضْطِرَابَ اَلْأَرْشِيَةِ فِي اَلطَّوِيِّ اَلْبَعِيدَةِ.[6] اين خلافت و رياست، مانند گندابه يا لقمهای گلوگير و مرگآور است. اكنون زمان قيام نيست، چرا كه ميوه نارس چيدن، چون كشت کردن در زمين دیگران، بهره بيگانه است. «اگر از خلافت سخن گويم، شيفته آنم خوانند» و اگر دم فرو بندم، هراس از مرگ را به من بندند،... سكوت من از دانشی است كه اگر آن را آشكار سازم، پريشان و بیتاب شويد، همانگونه كه ريسمان در چاه عميق به شدّت لرزد و تعادل از كف دهد.»
موارد مذکور تنها بخشی از ادلهای است که میتوان با توجه به سخنان حضرت علی (علیه السلام) و منابع تاریخی، بهدست آورد و قطعاً دلایل دیگری نیز وجود دارد که در این مختصر نمیگنجد.
پینوشت:
[1]. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج12، ص87
الامامة و السیاسة، ابن قتیبه، مکتبة الحیدریة، قم: ج1، ص12
[2]. عمدة القاری، عینی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص16
فتح الباری، ابن حجر، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج10، ص386
[3]. کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس، مکتبة المنتظر: ص18
[4]. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص66
[5]. نهج البلاغة، انتشارات ستاد اقامه نماز: ص72، خطبه 26
[6]. نهج البلاغة، انتشارات ستاد اقامه نماز: ص50، خطبه5
نویسنده: محمد یاسر بیانی
افزودن نظر جدید