نقشهای برای غصب خلافت
خلافت و جانشینی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) امری است که معرکه آراء و اختلاف نظرات فراوان شده است. با تحقیق و جستجویی که در منابع تاریخی صورت گرفت این بحث به چشم می خورد که غصب خلافت امری نبود که به طور اتفاقی صورت گرفته شده باشد و بالعکس با برنامه ریزی دقیق مخالفان خلافت حضرت علی(علیه السلام) صورت گرفته است
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اینکه غصب خلافت و حضور ناگهانی خلیفه اول و دوم در سقیفه بنی ساعده، یک اتفاق بود و یا یک برنامه از پیش طراحی شده، به مواردی از دلایل اثبات نظریه طراحی غصب خلافت اشاره شد.[1] در این مقاله چند دلیل دیگر را بیان خواهیم کرد:
1) یکی از مواردی که بهوسیله آن، نقشهی غصب خلافت ثابت میشود، نامهای است که معاویه بن ابیسفیان برای محمد بن ابیبکر نوشت. در تاریخ آمده است که محمد بن ابوبکر در نامهای، معاویه را مورد انتقاد قرار داده و گفته است که چرا در برابر خلافت مشروع حضرت علی (علیه السلام)، سنگاندازی کرده و با خلافت ایشان مخالفت میکنید؟ معاویه در پاسخ به محمد بن ابوبکر نکات حائز اهمیتی را مطرح کرد و مطالبی را بیان کرد، که نشان دهندهی توافق بین خلفا برای غصب خلافت بود. معاویه گفت: «ما و پدرت در زمان حیات رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فضیلت و حق علی (علیه السلام) را میشناختیم و امتیاز و برتری او بر خودمان را پذیرفته بودیم. بعد از اینکه خداوند روح رسولش را بهسوی خویش فرا خواند و پیامبر اکرم رحلت نمود، در آن هنگام پدر تو و فاروق (عمر بن خطاب) اولین کسانی بودند، که حقّ علی (علیه السلام) را ربودند و با امامت او با توافق هم، مخالفت کردند و علی (علیه السلام) را به تبعیت از خودشان وادار کردند.[2]
کلام معاویه به وضوح نشان میدهد که یک نوع نقشه و توافقی برای غصب خلافت بین ابوبکر و عمر وجود داشته است.
2) دلیل دیگری که میتوان بیان کرد، وعدهای بود که خلیفه دوم به برخی از نزدیکان خود داد.
در تاریخ اینچنین نقل شده است، روزی سعید بن عاص به نزد عمر بن خطاب رفت و از او خواست تا زمینی را به او ببخشد، عمر با پای خود مقداری از زمین را مشخص کرد و آن را به سعید بن عاص بخشید. او از خلیفه خواست تا مقدار بیشتری از زمین را به او بدهد. عمر گفت: همین مقدار کافی است، ولی رازی را با تو در میان میگذارم و آن اینکه بعد از من خلیفهای بر سر کار خواهد آمد که بیش از این به تو خواهد بخشید.[3]
سؤالی که مطرح است این است که پیشگویی خلیفه دوم از کجا نشأت گرفته است؟ قطعاً ایشان به منبع وحی الهی متصل نبودند، بنابراین آیا غیر از این است که تعیین خلیفه از پیش طراحی شده بود؟ و وقتی هم به تاریخ رجوع میکنیم، میبینیم که خلیفه سوم حاتم بخشیهای فراوانی نیز داشته است و خلیفه دوم از این رفتار خلیفه سوم آگاه بود.
3) دلیل دیگر برای اثبات ادعا، نوشتن وصیتنامهی ابوبکر توسط عثمان است. منابع تاریخی اینچنین نقل کردهاند که هنگامیکه ابوبکر در بستر مرگ بود، عثمان را فراخواند و به او گفت: بنویس، (بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما عهد ابوبکر بن ابی قحافه الی المسلمین، اما بعد ...)، این وصیت ابوبکر بن ابیقحافه است به مسلمانان، بعد از این جمله از شدت بیماری بیهوش شد، ولی عثمان نوشت: اما بعد من بر شما عمر بن خطاب را خلیفه قرار دادم و از خیرخواهی به شما کوتاهی نکردم، بعد از اینکه ابوبکر به هوش آمد، به عثمان گفت بخوان، و عثمان آنچه را که نوشته بود خواند، ابوبکر گفت: الله اکبر! ترسیدی مسلمانها بعد از من گرفتار اختلاف شوند، بله همین را خواستم بنویسم.[4]
این واقعه بیانگر این موضوع است که از پیش، بین ابوبکر، عثمان و عمر تبانیای صورت گرفته بود و کارها از قبل تقسیم شده بود، که چه کسی خلیفهی اول و دوم و سوم باشد.
4) شاید بتوان مهمترین و صریحترین دلیل برای اثبات مدعا را کلام نورانی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دانست، حضرت در خطبه فدکیه خود، صراحتاً خطاب به ابوبکر و عمر فرمود: «تتربصون بنا الدوائر و تتوکفون الاخبار...[5] شما انتظار میکشیدید که برای ما اهلبیت حادثهای رخ دهد و از فاصلهی دور منتظر شنیدن آن واقعه بودید، شما افراد فرصت طلب و موقعیت خواهی بودید که در انتظار رحلت پیامبر نشسته بودید، تا بتوانید خود را خلیفهی بعد از او معرفی کنید.»
دلایلی که گفته شد اگر نگوییم هر کدام به تنهایی بیانگر این واقعیت است، که ابوبکر و عمر از زمان حیات رسول خدا به دنبال رسیدن به خلافت بودند، ولی میتوان گفت مجموع دلایل اثبات میکند که غصب خلافت امری اتفاقی نبود، بلکه توطئهای از پیش طراحی شده بود.
پینوشت:
[1]. «غصب خلافت اتفاق یا توطئه»
[2]. مروج الذهب، مسعودی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص315
[3]. الطبقات الکبری، ابن سعد، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج5، ص20
[4]. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، دارالکتب العربی، بیروت:ج2،ص420،
تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص353،
انساب الاشراف، بلاذری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج5، ص582
[5]. الاحتجاج، طبرسی، منشورات شریف رضی، قم: ج1، ص136
نویسنده: محمد یاسر بیانی
افزودن نظر جدید