لقاءالله از دیدگاه بهائیت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در آموزههای اسلامی «لقاءالله» از جمله مباحث مهم دینی است و بالاترین مرتبهی عرفان بهشمار میرود. آیات متعددى در قرآن مجید از قیامت و رستاخیز، تعبیر به «لقاءالله» یا «لقاء ربّ» نموده است.
برخی از مفسرین منظور از «لقاءالله» را ملاقات فرشتگان خدا در قیامت، ملاقات حساب، جزاء و ثواب او و همچنین ملاقات حکم و فرمان او دانستهاند.
فخر رازى در تفسیر خود از لقاءالله اینگونه تعبیر میکند: «انسان در این دنیا به خاطر غرق شدن در امور مادى و تلاش براى معاش، غالباً از خدا غافل مىشود، ولى در قیامت که همه این شواغل فکرى برطرف میگردد، انسان با تمام وجودش متوجه پروردگار عالم مىشود و این است معنى لقاءالله.»[1]
در حدیثی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) میخوانیم: «لاتدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان؛ ديدهها هرگز او را آشكار نمیبينند، اما دلها با ايمانِ درست او را درمىيابند.»[2]
این حالت ممکن است بر اثر تهذیب نفس، مراقبه و رعایت تقوا در همین دنیا براى انسان حاصل شود، در حالیکه شهود باطنى در قیامت براى همگان پیدا مىشود و آثار عظمت و قدرت خداوند چنان آشکار میگردد که هر کوردلى هم ایمان قطعى پیدا میکند.
اما آنچه بهائیان از لقاءالله بیان میکنند، چیزی غیر از این معناست؛ چرا که حسینعلی نوری، سرکردهی بهائیان، منظور از آن را، لقاء خویش میداند و مردم را به خود دعوت میکند. او خود را چشمهای میداند که هرکه از آن نوشد، جاودانه خواهد شد و هرکه ننوشد، در زمرهی مردگان محسوب میشود: «ای بندگان! هر که از اين چشمه چشيد، به زندگی پاينده رسيد و هر که ننوشيد از مردگان شمرده شد. بگو ای زشت کاران! آز شما را از شنيدن آواز بینياز دور نمود، او را بگذاريد، تا راز کردگار بيابيد و او مانند آفتاب جهانتاب روشن و پديدار است.»[3]
او با چنان وصفی و چنان لحن حق به جانبی مردم را به وصال دعوت میکند که گویی واقعاً منظورش لقاء خداوند یگانه است؛ اما از آنجا که خود را خدای یکتا میداند، منظورش لقاء بهاءالله است: «باری در اين ايّام، شيطان به اسم رحمان دعوت مينمايد و سامری به ذکر ازلی ندا ميکند و ابليس به نهايت تلبيس مشغول گشته. ففرّوا عنه يا ملأ الارض لعلّ انتم بلقاء اللّه ترزقون. ان شاءاللّه اميدواريم که از بدايع الطاف لايزالی و عنايات ابهائی از صراط امر نلغزی و در کنف عصمةاللّه مستريح شوی.»[4]
در جای دیگری اینگونه خود را میستاید: «ای بلبلان فانی، در گلزار باقی، گلی شکفته که همه گلها نزدش چون خار و جوهر جمال نزدش بیمقدار. پس از جان بخروشيد و از دل بسروشيد و از روان بنوشيد و از تن بکوشيد که شايد به بوستان وصال درآئيد و از گل بیمثال ببوئيد و از لقای بی زوال حصّه بريد و از اين نسيم خوش صبای معنوی غافل نشويد و از اين رايحه قدس روحانی بینصيب نمانيد.»[5]
جالب اینجاست که هر که به لقاء او نرسد، اگرچه هزار سال هم تحصیل کرده باشد، جاهل است: «حال ملاحظه فرمائيد اگر کسی در يوم ظهور حقّ، ادراک فيض لقاء و معرفت مظاهر حقّ را ننمايد، آيا صدق عالم بر او میشود، اگر چه هزار سنه تحصيل کرده باشد و جميع علوم محدوده ظاهريّه را اخذ نموده باشد؟»[6]
و البته چون میداند که اهل علم و عقل گزافههای او را به سخره میگیرند، مجبور شده آنان را محروم از این فیض عظمی قلمداد کند: «جميع، اين آيات مدلّه بر لقاء را که حکمی محکمتر از آن در کتب سماوی ملحوظ نگشته، انکار نمودهاند و از اين رتبه بلند اعلی و مرتبه ارجمند ابهی خود را محروم ساختهاند.»[7]
به هر حال هر نفس بیدار و وجدان آگاهی با اندک تأملی میفهمد که هدف از خلقت، رسیدن به مرتبهی اعلای انسانیت است که رمز جاودانگی است و با لقاء خدای قلابی و فانی از جنس خود انسان هیچگاه به مقصود نخواهد رسید.
پینوشت:
[1]. آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1371 ه. ش، چاپ دهم، ج17، ص359.
[2]. محمد بن حسين شريف الرضى، نهج البلاغة، ترجمه دشتى، قم، چاپ اول، 1379ش، خطبه 179.
[3]. حسینعلی نوری، دریای دانش، ص 42.
[4]. همان، ص ١٨٣.
[5]. همان، ص 30و31.
[6]. حسینعلی نوری، ایقان، مؤسّسه ملّی مطبوعات بهائی آلمان، هوفمايم، آلمان، چاپ اوّل (نشر جديد)، ۱۵۵ بديع، ۱۳۷۷ شمسی، ۱۹۹۸ ميلادی، ص95.
[7]. همان، ص92.
افزودن نظر جدید