آیا آیه 134 سوره بقره دلالت بر عدم جواز دخالت در امور صحابه دارد؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پرسش: آیا آیه 134 سوره بقره دلالت بر عدم جواز دخالت در امور صحابه دارد؟
خداوند سبحان میفرماید: «تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ.[بقره/134] آنها امّتی بودند که درگذشتند، اعمال آنان، مربوط به خودشان بود و اعمال شما نیز مربوط به خود شماست و شما هیچگاه مسؤول اعمال آنها نخواهید بود.»
پاسخ: این آیه دلالت بر مقصود کسانیکه به آن استدلال کردهاند، ندارد؛ زیرا:
اوّل: این آیه درباره یهود نازل شده و در صدد انکار بر آنان است، آنها ادعا میکردند که ابراهیم و موسی و انبیای دیگر، یهودی بودهاند و با این افتخار، قیام به عمل صالح نمیکردند. خداوند عزّ وجلّ آنان را به جهت این کار توبیخ میکند؛ ولی در این آیه، از نقد خطای دیگران و استفاده از تاریخ و معرفت به اسباب و عوامل انحطاط مسلمین و دیگر امور نهی نمیکند. کشف و پردهبرداری از اشتباهات گذشتگان در حکم جهاد است؛ زیرا نمیتوان این امّت حاضر را اصلاح کرد، جز آنکه خطاهای پیشینیان را که برای این امّت جنبه محوری داشته، برملا کرده و کشف نمود.
دوم: ما به تفکّر و سخن گفتن درباره امّتهای پیشین مأمور هستیم؛ زیرا قرآن کریم مملوّ از آیات و سورهها درباره امّتهای پیشین است. از طرفی نیز این حوادثی که در عهد صحابه اتفاق افتاده، همگی بهطور صریح در احادیث صحیح السند نقل شده است، پس ما نمیتوانیم از اینها بگذریم و برای مردم نقل نکنیم.
سوم: ما نمیتوانیم از اشتباهات و خطاهای پیشینیان بگذریم، این خلاف روش قرآن کریم و سنت صحیح نبوی است. خداوند سبحان در قرآن کریم، همانگونه که محاسن برخی از صالحان را ذکر کرده، خطاها و اشتباهات آنان و اشخاص دیگر را نیز ذکر کرده است.
چهارم: خداوند سبحان اصحاب انبیا را الگویی برای جوامع معرفی کرده است، آنجا که میفرماید: «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ...[ممتحنه/4] برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانیکه با او بودند، وجود داشت.»
حال برای بهدست آوردن الگوهای صحیح و کامل و اقتدا به آنان، ضرورت دارد که صحابه را مورد نقد و بررسی و جرح و تعدیل قرار دهیم.
پنجم: خداوند متعال میفرماید: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي حَتَّى تَفيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ.[حجرات/9] و هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ بپردازند، آنها را آشتی دهید؛ و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید، تا به فرمان خدا بازگردد.» میتوان از این آیه چنین استفاده کرد: افرادی که در زمان دو طایفه از مؤمنین که با یکدیگر به قتال برخاستهاند، زندهاند، باید به کمک فیزیکی طرف حقّ آمده و به نفع او بر ضدّ ظالم بجنگند، و کسانیکه بعد از آن دو دسته زندگی میکنند و آن دو هر کدام الگو برای دیگران شده و خطّ فکری برای جامعهی بعد از خود ایجاد کردهاند، وظیفه علما این است که به دفاع از خطّ مظلوم برآمده و خطّ ظالم را ابطال نمایند، تا مردم به آن تمایل پیدا نکنند.
ششم: نقد صحابه، سیره خود صحابه و بعد از آنان تابعین و علما تا این عصر و زمان بوده است. خوارزمی حنفی از ابوحنیفه نقل کرده که گفت: «کسی با علی نجنگید جز آنکه علی اولیتر از او بود در حقّ، و اگر آن حضرت در میان مردم نبود، کسی سیره و روش زندگی درست را نمیدانست، و تردیدی نیست که علی با طلحه و زبیر بعد از آنکه با او بیعت کردند، جنگید و در روز جنگ جمل علی در میان آنان به عدالت رفتار کرد، در حالیکه او اعلم مسلمانان بود و این سنّتی در جنگ با ظالمان شد.»[1]
شاگرد ابوحنیفه، محمّد بن حسن شیبانی نیز میگوید: «اگر معاویه در حال ظلم و تجاوز و طغیانگری با علی نجنگیده بود، ما نمیدانستیم که با ظالمان و متجاوزان چگونه بجنگیم.»[2]
در فقه حنفیه آمده است: «پذیرفتن مقام قضاوت از طرف سلطان جائر، همانند پذیرش آن از امام عادل، صحیح و جایز است؛ زیرا صحابه پست قضاوت را از طرف معاویه قبول کردند، در حالیکه حقّ ـ و حکومت ـ در زمان حکومتش به دست علی بود و نیز تابعین پست قضاوت را از حجّاج قبول کردند، در حالیکه او جائر بود.»[3]
پینوشت:
[1]. مناقب ابی حنیفه، خوارزمی، ج 2، ص 83 و 84: «ما قاتل أحد علیّاً إلّا و علیّ اولی بالحقّ منه، ولولا ما سار علیّ فیهم ما علم أحد کیف السیرة فی المسلمین. ولا شکّ أنّ علیّاً إنّما قاتل طلحة و الزبیر بعد أن بایعاه و خالفاه، وفی یوم الجمل سار علتی فیهم بالعدل و هو أعلم المسلمین، فکانت السنّة فی قتال أهل البغی».
[2]. الجواهر المضیئة فی طبقات الحنفیة، ج 2، ص 26؛ «لو لم یقاتل معاویة علیّاً ظالماً متعدّیاً باغیاً قتال کنّا لا نهتدی لقتال أهل البغی».
[3]. البنایة فی شرح الهدایة، ج 8، ص 25؛ «یجوز التقلّد من السلطان الجائز کما یجوز من العادل، لأنّ الصحابة تقلّدوا من معاویة، و الحقّ کان بید علیّ فی نوبته، و التابعین تقلّدوا من الحجّاج وهو کان جائراً».
افزودن نظر جدید