گفتار ضد و نقیض علمای اهل سنت درباره ایمان یزید
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شخصیت یزید بن معاویه و عملکرد او در ترازوی نقد و بررسی چنان آشکار است، که هیچ فرد مسلمان و صاحب عقل سلیمی، حتی پژوهشگران غیر مسلمان هم، نمیتوانند اوصاف و خصوصیات روحی و اخلاقی او را سرپوش بگذارند و مخفی کنند، چرا که در کتب تاریخی، آنقدر در مورد این شخص فاسد، رذائل و فضاحت بد اخلاقی او نوشتهاند که جای هیچگونه شک و تردیدی برای عموم مردم باقی نگذاشتهاند، چرا که یزید را آنگونه که باید شناخته میشد، شناختهاند. اما آنچه که در این بین بسی جای تعجب دارد، این است که چگونه برخی از بزرگان اهل سنت به خود اجازه میدهند، که نسبت به این علف هرز در کتب خود مطالبی غیر واقع را بیان کنند و آبروی خود را ببرند و خود را انگشتنمای عام و خاص کنند. یکی از این بزرگان اهل سنت، ابن عربی است که یزید را اینگونه در کتاب خود تمجید و تعریف میکند: یزید اهل عدالت، مراقبت و مواظبت بر نماز بوده و بهدنبال کار خیر و پیوسته اجرا کننده سنت پیامبر و دستورات الهی بوده است...[1] ظاهراً این عالم سنی اشعار کفرآلود یزید را که حکایت از بیایمانی او دارد را ندیده است که از او اینگونه ستایش میکند، چرا که از یزید این اشعار نقل شده است:
«معشر الندمان قوموا............ واسمعوا صوت الاغانی
واشربوا کاس مدام............. واترکوا ذکر المعانی
شغلنی نغمه العیدان............. عن صوت الاذان
و تعوضت عن الحور........... خموراً فی الدنان.[2]
یاران هم پیالهی من، برخیزید و نغمههای مطربان خوش صدا را گوش کنید و ظرف شراب را پیدرپی بنوشید و مباحث علمی و ادبی را کنار بگذارید و صوت هوسانگیز ساز و آواز، مرا از شنیدن اذان و تکبیر باز میدارد و من حاضرم حوریان بهشتی را با خم شراب عوض کنم.»
در کتب تاریخی اهل سنت مثل «انساب الاشراف»[3] و «الکامل فی التاریخ»[4] و «الاغانی»[5] وارد شده که یزید در پیش روی امام حسین (علیه السلام) و ابن عباس و دیگران شراب خورد و در حال مستی اشعار مبتذل سروده، او اولین خلیفهی ناحقّی بود که آشکارا شرابخوری کرد و به دنبال میمون بازی و سگ بازی و... رفت.
نویسنده معروف مصری، محمود عباس عقاد در مورد وضعیت اخلاقی یزید مینویسد: «یزید جوان بدخویی بود که شب و روزش را به میگساری و ساز و آلات موسیقی میگذرانید و از مجلس خوانندهها و فحشاء برنمیخواست، مگر برای شکار که آن هم هفتهها در پی شکار و... بود و از وضع کشور و ملت بیاطلاع بود و غفلت میکرد...»[6]
قاضی محمد ثناء عثمان مظهری صاحب تفسیر مظهری، ذیل آیه 29 از سوره ابراهیم مینویسد: «اما بنوامیه فمتعوا بالکفر حتی اسلم ابوسفیان و معاویه و عمرو بن العاص و غیرهم ثم کفر یزید بن معاویه...[7] بنی امیه با کفر زندگی کردند، تا اینکه ابوسفیان و معاویه و عمرو بن عاص و غیر آنان مسلمان شدند، سپس یزید و کسانیکه همراه او بودند، به نعمت الهی کفر ورزیدند و دشمنی با اهل بیت (علیهم السلام) را در برنامه خود قرار دادند و حتی حسین (علیه السلام) را مظلومانه به شهادت رساندند و به دین پیامبر کافر شدند، او پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) کفر خود را علنی کرد و اشعاری هم سرود که مضمون آن این است که: کجایند بزرگان بنی امیه تا ببینند از آل محمد و بنیهاشم انتقام کشتههای بدر را گرفتیم... امروز شراب را حلال میکنم، هر چند روزی در دین محمد حرام شده بود، اما طبق آیین عیسی بن مریم آن را بنوش...»
و در نهایت حرف آخر را از ابن عساکر میآوریم که در کتاب تاریخ خود نسبت به یزید و بنی امیه میگوید: «یزید کسی بود که بر منابر مرتباً اهل بیت پیامبر را دشنام میداد... و بنیامیه هزار ماه بر این گمراهی خود ادامه دادند، ولی خداوند در دنیا از آنان انتقام گرفت و هیچ اثری از نسل آنان در روی زمین باقی نگذاشته است...»[8]
پس نتیجه اینکه از کلام بزرگان اهل سنت استفاده میشود، که اسلام یزید نزد ایشان پذیرفته نیست و از اشعار و بیان حالات نحس او برمیآید که او هیچگونه اعتقادی نداشته و کافر محض بوده، و کسانی هم که از او تمجید و ستایش میکنند، در حقیقت میخواهند برخی از وقایع مسلّم تاریخ و برخی متخلفین صدر اسلام را در حاشیه قرار دهند، تا از تیر نقد و اتهام در امان بمانند، لذا اگر بتوانند یزید را تبرئه میکنند و برای او و امثالش فضیلتتراشی کنند، قطعاً معاویه و کسانیکه مسبب نصب معاویه و... بودهاند را هم مبرّای از جنایات و... قلمداد میکنند، که البته زحمات این قبیل افراد، هدر است و جز رسوایی خود، کاری از پیش نمیبرند.
پینوشت:
[1]. العواصم من القواصم، ابن عربی، دار الجیل، بیروت، لبنان، (1407ق)، ص227.
[2]. تذکره الخواص، ابن جوزی، منشورات مکتبه الحیدریه، نجف، عراق، (1383ق)، ص291.
[3]. انساب الاشراف، بلاذری، دارالفکر، بیروت، لبنان، (1417ق)، ج4 ص1.
[4]. الکامل فی التاریخ، ابن کثیر، دارصادر، بیروت، لبنان، (1407ق)، ج4 ص127.
[5]. الاغانی، اصفهانی، دارالکتب العربیه، بیروت، لبنان، (1412ق)، ج15 ص182.
[6]. ابوالشهداء، محمود عباس عقاد، دارالنهضه، قاهره، مصر، (1998م)، ص39.
[7]. تفسیر مظهری، قاضی محمد ثناء عثمان مظهری، ندوه المصنفین، دهلی، هندوستان، ج5 ص135.
[8]. تاریخ دمشق، ابن عساکر، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، (1421ق)، ج6 ص407.
افزودن نظر جدید