چه کسی بر جنازه ابوبکر نماز گزارد

  • 1395/06/13 - 11:18
بنابر وصیت ابوبکر، عمر بن خطاب به‌عنوان جانشین وی انتخاب شد. بعد از فوت ابوبکر، به‌نظر می‌رسد عمر که جانشین او بود، باید بر جنازه ابوبکر نماز بگزارد، ولی چنین کاری نکرد! ابن سعد می‌گوید: «عمرو بن عاص بر ابوبکر نماز خواند و 4 تکبیر بر وی گفت.» اگر عمر در نماز ابوبکر شرکت داشت، جایی برای امامت عمروعاص باقی نمی‎ماند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ سیره‌ی حذیفه چنین بود که بر جنازه‌های منافقین نماز نمی‌خواند. لذا نماز نخواندن وی بر جنازه کسی، به معنی این بود که آن شخص از منافقان بوده است؛ عمر بن خطاب نیز در این مساله به حذیفه اقتدا می‌کرد؛ یعنی بر جنازه‌ای که حذیفه بر آن نماز نمی‌خواند، نماز نمی‌گزارد و آن میّت را منافق می‌دانست! «هر وقت کسی فوت می‌کرد، عمر بن خطاب از حذیفه درخواست می‌کرد. پس اگر حذیفه بر آن میّت نماز می‌خواند، عمر بن خطاب هم بر وی نماز می‌خواند، و اگر حذیفه بر سر جنازه آن شخص حاضر نمی‌شد؛ عمر بن خطاب نیز بر وی نماز نمی‌خواند و بر سر جنازه‌اش حاضر نمی‌شد.»[1]
بنابر وصیت ابوبکر، عمر بن خطاب به‌عنوان جانشین وی انتخاب شد. بعد از فوت ابوبکر، به‌نظر می‌رسد عمر که جانشین او بود، باید بر جنازه ابوبکر نماز بگزارد، و در برخی نقل‌ها آمده که عمر بر ابوبکر نماز خواند، ولی ابن سعد می‌گوید: «عمرو بن عاص بر ابوبکر نماز خواند و 4 تکبیر بر وی گفت.»[2] اگر عمر در نماز ابوبکر شرکت داشت، جایی برای امامت عمروعاص باقی نمی‎ماند.

از روایتی که در کنز العمال و تاریخ دمشق آمده است و ابن عساکر و متقی هندی می‌نویسند: «حذیفه می‌گوید: عمر به نزد من آمد، در حالی‌که من در مسجد بودم. پس به من گفت: فلانی(!) مرده است. بر جنازه‌ی وی حاضر شو! حذیفه می‌گوید: مدتی گذشت، تا این‌که عمر خواست از مسجد خارج شود، که مرا دید، در حالی‌که هنوز نشسته بودم. پس فهمید (که برای نماز خواندن بر میت نرفته‌ام)، به‎سوی من آمد و گفت: ای حذیفه! تو را به‌خدا قسم می‌دهم که آیا من از آن قوم (منافقین) هستم؟ حذیفه می‌گوید: گفتم: به خدا نه! و بعد از تو نیز هرگز کسی را مطلع نخواهم کرد.»[3] برداشت می‌شود که عمر در نماز بر جنازه آن صحابی، حاضر نشده، زیرا عمر در خواندن نماز جنازه از حذیفه تبعیت می‌کرد، و از سؤال انتهای این روایت بر می‌آید، که آن فرد کسی مانند خود عمر بوده و راویان این حدیث جهت حفظ آبروی او، نام او را حذف کرده‌اند و با لفظ «فلانی» از او یاد کرده‌اند! بنابراین، احتمال این‌که نقل ابن سعد در مورد کسی‌که بر جنازه‌ی ابوبکر نماز خوانده صحیح‌تر باشد، وجود دارد.
البته چنان‌که از انتهای روایت بالا معلوم است، عمر نیز از ایمان خویش چندان مطمئن نبوده است! چنان‌که در جریان مشابه دیگری، برائت از نفاق را از قول ام‌المومنین ام‌سلمه، طلب می‌کند! «ام سلمه از پیامبر اکرم نقل کرده است: کسانی از اصحاب من هستند، که بعد مرگ هرگز نه من آنان را خواهم دید و نه آنان مرا. قول ام سلمه به عمر رسید، به ام سلمه گفت، تو را به خدا قسم می‌دهم، آیا من نیز از آن صحابه می‌باشم؟ ام سلمه گفت: نه! ولی کسی را بعد تو جواب نخواهم داد.»[4] البته این پرسش چه از حذیفه و چه از ام سلمه، در زمان خلافت او بوده است و هر دو راضی به پاسخ دادن نبوده‌اند، زیرا وقتی شخصی مجبور به پاسخ دادن اکراهی باشد، می‌گوید دیگر پاسخ چنین پرسشی را نخواهم داد.

پی‌نوشت:

[1]. «وكان عمر إذا مات ميت يسأل عن حذيفة، فإن حضر الصلاة عليه صلى عليه عمر، وإن لم يحضر حذيفة الصلاة عليه لم يحضر عمر.» اسد الغابه، ابن اثیر، بیروت: دارالکتب العلمیة، ج1، ص706، شرح حال حذیفة بن یمان؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج1، ص335. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
«کان عمر اذا کان میت، فان حضر الصلاة علیه، صلی علیه عمر والا فلا.» عمده القاری شرح صحیح بخاری، عینی، بیروت: دارالفکر، ج2، ص12. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[2]. «قَالَ: صلى عمرو عَلَى أَبِي بَكْرٍ فَكَبَّرَ عَلَيْهِ أَرْبَعًا.» الطبقات الكبرى، ابن سعد، بيروت: دار الكتب العلمية، 1410ق، ج3، ص154.
[3]. «عن حذيفة قال: مر بي عمر بن الخطاب وأنا جالس في المسجد فقال لي: يا حذيفة، إن فلاناً قد مات فاشهده. قال: ثم مضى حتى إذا كاد أن يخرج من المسجد التفت إلي فرآني وأنا جالس فعرف، فرجع إليّ فقال: يا حذيفة، أنشدك الله أمن القوم أنا؟ قال: قلت: اللهم لا، ولن أبرئ أحداً بعدك. قال: فرأيت عيني عمر جاءتا.» كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، متقی هندی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1401ق، ج1، ص369. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
تاريخ مدینة دمشق، ابن عساکر،  بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1415ق، ج12، ص376.
[4]. «عن أم سلمة قالت قال النبي من أصحابي من لا أراه ولا يراني بعد أن أموت أبدا. قال فبلغ ذلك عمر قال فأتاها يشتد أو يسرع شك شاذان قال لها أنشدك الله أنا منهم قالت لا ولكن لا أبرئ أحدا بعدك.» «دخل عبد الرحمن على أم سلمة فقالت: سمعت النبي يقول إن من أصحابي لمن لا يراني بعد أن أموت أبدا. قال فخرج عبد الرحمن من عندها مذعورا حتى دخل على عمر فقال له اسمع ما تقول أمك فقام عمر حتى دخل عليها فسألها. ثم قال أنشدك الله أمنهم أنا قالت لا ولن أبرئ بعدك أحدا.» تاريخ مدینة دمشق، ابن عساکر،  بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1415ق، ج44، ص307. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.

برچسب‌ها: 
تولیدی

دیدگاه‌ها

اولا خودتان می گویید در حدیث اومده فلان،تازه اگر فرض کنیم این فرد ابوبکر بوده باز مشکل بیشتر می شود،چون این یعنی ابوبکر منافق باشه و عمر نباشه،که با عقل جور در نمیاد،مگر اینکه تقیه کنه و ام سلمه هم تقیه کنه،که به هر حال اگر می گفتند برو توبه کن بهتر نبود؟ مگر اگه می گفتند تو متاسفانه منافقی می کشت اونها رو؟ همسر پیامبرو می خواست چی کار کنه؟ تازه کسی که منافقه و خودش هم میدونه و برای غصب خلافت توطئه کرده چی کار داره بره از کسی بپرسه من منافقم یا نه

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.