وجود منافقین در بین صحابه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از مسائل قطعی میان مسلمین که اسناد زیادی در قرآن و سنت دارد، وجود منافقین در میان صحابه است. همچنین در کتب اهل سنت آمده است: حذیفه بن یمان، صاحب سرّ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و نام منافقین را میدانست. او يكى از آن هفت نفرى است كه بر حضرت فاطمه (عليها سلام) نماز گذاشتند و او با پدر و برادر خود صفوان، در جنگ اُحُد در خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر بوده و در آن روز يكى از مسلمانان، پدر او را به گمان آنكه از مشركين است، در اثناى جنگ، به شهادت رساند.
ذهبی از امیرالمومنین در مورد حذیفه آورده است: «علم المنافقین، و سأل عن المعضلات، فان تسالوه تجدوه بها عالما.[1] او منافقان را میشناسد. در مورد مشکلات از وی سوال نمایید، زیرا اگر از وی بپرسید، وی را عالم بر آنها خواهید یافت.» حاکم نیشابوری نیز در کتاب «المستدرک علی الصحیحین» از قول امیرالمومنین (علیه السلام) در مورد حذیفه نقل میکند: «کان اعلم الناس بالمنافقین.[2] وی داناترین مردم به (نامهای) منافقین بود.»
سیرهی حذیفه چنین بود که بر جنازههای منافقین نماز نمیخواند. لذا نماز نخواندن وی بر جنازه کسی، به معنی این بود که آن شخص از منافقان بوده است؛ عمر بن خطاب نیز در این مساله به حذیفه اقتدا میکرد؛ یعنی بر جنازهای که حذیفه بر آن نماز نمیخواند، نماز نمیگزارد و آن میّت را منافق میدانست! «وكان عمر إذا مات ميت يسأل عن حذيفة، فإن حضر الصلاة عليه صلى عليه عمر، وإن لم يحضر حذيفة الصلاة عليه لم يحضر عمر.[3] هر وقت کسی فوت میکرد، عمر بن خطاب از حذیفه درخواست میکرد. پس اگر حذیفه بر آن میّت نماز میخواند، عمر بن خطاب هم بر وی نماز میخواند، و اگر حذیفه بر سر جنازه آن شخص حاضر نمیشد؛ عمر بن خطاب نیز بر وی نماز نمیخواند و بر سر جنازهاش حاضر نمیشد.»
مسألهی شناخت منافقین در بین صحابه، توسط حذیفه چنان قطعی بود، که ذهبی در تاريخ خود از قول عمر آورده که از حذيفة بن يمان عاجزانه میخواست، که به او بگويد: آيا جزء منافقان هستم يا نه، «حذيفة أحد أصحاب النبي...کان النبي ـ صلي الله عليه و سلّم ـ أسرّ اِليه أسماء المنافقين... وناشده عمر باللّه: أنا من المنافقين؟ ... [4] عمر به حذیفه گفت: تو را به خدا سوگند! آیا من نیز از منافقان هستم؟ حذیفه گفت: نه، ولی زین پس دیگر پاسخ این پرسش را نخواهم داد.»
البته باید این نکته را در نظر داشته باشیم، که این پرسش خلیفه از حذیفه پس از زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در زمانی بوده که وی در اوج قدرت بوده است و همانگونه که از جواب حذیفه برداشت میشود، وی چندان از دادن چنین پاسخی به عمر راضی نبوده؛ زیرا او پس از پاسخ، میگوید دیگر پاسخ چنین پرسشی را نخواهم داد.
پینوشت:
[1]. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1413ق، ج2، ص363.
[2]. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج3، ص381.
[3]. اسد الغابه، ابن اثیر، بیروت: دارالکتب العلمیة، ج1، ص706، شرح حال حذیفة بن یمان.
الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج1، ص335.
«کان عمر اذا کان میت، فان حضر الصلاة علیه، صلی علیه عمر والا فلا.» عمده القاری شرح صحیح بخاری، عینی، بیروت: دارالفکر، ج2، ص12.
«شرح حال حُذيفه»
[4]. تاريخ الاسلام (عهد الخلفاء الراشدین)، ذهبی، ج3، ص494.
البداية والنهاية، ابن کثیر، ج5، ص25.
تفسیر ابن کثیر، ابن کثیر، بیروت: دار الفکر، 1401ق، ج2، ص386.
جامع البیان عن تأویل آی القرآن، طبری، بیروت: دار الفکر، ج11، ص11.
دیدگاهها
علیرضاپرتوی
1395/06/13 - 13:43
لینک ثابت
سلام علیکم. آقا جون منافق با
افزودن نظر جدید