ذکر نام حضرت مهدی (ع) در کتب صحاح اهل سنت
هر فکر و عقیده محکمی در هر مکتب و مذهبی جایگاه ویژهای دارد و آن مذهب برای تبیین و توضیح آن عقیده تلاش میکند، تا آن را گسترش دهد و از این راه حیطه نفوذ خود را بهدست آورد، در طول تاریخ تنها افکاری به جای مانده و به نسلهای بعدی رسیده است که از بهترین و موثرترین شیوه تبلیغی و پیام رسانی برخوردار باشد.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ هر فکر و عقیده محکمی در هر مکتب و مذهبی، جایگاه ویژهای دارد و آن مذهب برای تبیین و توضیح آن عقیده تلاش میکند، تا آن را گسترش دهد و از این راه حیطه نفوذ خود را بهدست آورد، در طول تاریخ تنها افکاری به جای مانده، و به نسلهای بعدی رسیده است، که از بهترین و موثرترین شیوه تبلیغی و پیام رسانی برخوردار باشد. لذا از زمانهای گذشته تاریخ اسلام، روایات و احادیث بهصورت محفوظات ذهنی نسل به نسل بیان میشد و از آنجایی که ذهن امکان خطا و اشتباه را داشت، آن را به رشته تحریر در میآوردند، پس بزرگان آن را با نوشتن به زنجیر میکشیدند، تا نابود نشود و باقی بماند و نسلهای بعدی مورد استفاده قرار دهند و این روش به همین طریق ادامه پیدا کرد و در کتب مهم و معتبر فریقین وارد گردید، تا مورد استدلال و مناظره قرار گیرد و برای حقانیت مذهب خود به آنها اشاره گردد. در این نوشتار مختصر نیمنگاهی به کتب معتبر و دست اول اهل سنت میاندازیم، تا ببینیم آیا نامی از مهدی (علیه السلام) در این کتب آمده است یا خیر.
در تمام کتب صحاح اهل سنت، نام مهدی (علیه السلام) وجود دارد، البته در بخاری موجود نیست، ولی در کتب دیگر بخاری با صراحت نام آن را آورده که متذکر آن خواهیم شد. نام حضرت مهدی و سخنان پیامبر اکرم درباره آن حضرت در کتابهای صحیح ترمذی[1] و سنن ابن ماجه[2] و سنن ابی داود[3] موجود میباشد، اما در کتابهای دیگر اهل سنت مثل صحیح مسلم و سنن نسایی موجود نیست و حذف گردیده است، و شاهد این مدعا بر احادیث محذوف در این دو کتاب، آن است که ابن حجر در کتاب الصواعق المحرقه[4] متقی هندی در کتاب کنزالعمال[5] و حمزاوی در کتاب مشارق الانوار[6] حدیث: «المهدی حق و هم من ولد فاطمه[7] مهدی حق و حقیقت است و او از فرزندان فاطمه است.» را از کتاب صحیح مسلم نقل کردهاند، که الان این حدیث در این کتاب موجود نیست و همچنین در کتاب سنن نسایی هم پیامبر سخنانی را درباره حضرت مهدی (علیه السلام) گفته بود، مانند این حدیث: «المهدی منیّ اجلی الجبهه اقنی الانف.[8] مهدی از من است، پیشانی بلند و کشیده بینی است.» و شاهد بر این مدعی این است که سلّمی در عقد الدرر این حدیث را از کتاب تسایی نقل میکند.[9] البته افراد دیگری از بزرگان اهل سنت مانند ابن صبّان و ابن حجر عسقلانی و حمزاوی و عبّاد و علی ناصف[10] این قبیل احادیث را از مسلم و نسایی نقل کردهاند. که سؤالی را بهوجود میآورند که آیا اینان - علمای اهل سنت - دروغگو بودهاند، که احادیث را از این دو کتاب نقل کردهاند و یا اینکه این دو کتاب دستخوش تحریف و حذف قرار گرفتهاند.
با اینوجود هر چند نام حضرت مهدی (علیه السلام) در کتاب صحیح مسلم موجود نیست، اما چند حدیث در مورد آمدن خلیفهای در آخر الزمان[11] و نزول حضرت عیسی (علیه السلام) از آسمان[12] و نماز خواندنش پشت سر آن خلیفه ذکر شده است. که باز سؤالی طرح میشود و آن اینکه: این خلیفه کیست که یکی از پیامبران اولوالعزم الهی در نماز به او اقتداء میکند؟ آیا او غیر از مهدی موعود (علیه السلام) است؟
و همچنین بخاری اگر چه در کتاب خود، احادیث مهدی را نیاورده، اما او در کتاب تاریخ خود، در چند مورد نام مهدی (علیه السلام) را ذکر کرده است. او در تاریخ خود این حدیث را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است که: «المهدی منّا اهل البیت.[13] مهدی از ما اهل بیت است.» و او در همین کتاب حدیث اول بحث: «المهدی حق من ولد فاطمه.[14] مهدی حق و حقیقت است و او از فرزندان فاطمه است.» را آورده و متذکر آن شده است. پس بنا بر نظر اهل سنت اگر نام مهدی در برخی از صحاح سته آمده باشد، کفایت میکند که بگوییم نام حضرت مهدی (علیه السلام) در صحاح آمده و لزومی ندارد، که حدیث حضرت مهدی در بقیه صحاح موجود نباشد، چرا که این گونه احادیث، احادیثی مورد قبول هستند.
پینوشت:
[1]. سنن ترمذی، ترمذی، دارالفکر، بیروت، لبنان، (1403ق)، ج2 ص505.
[2]. سنن ابن ماجه، ابن ماجه، دارالفکر، بیروت، لبنان، ج2 ص1368.
[3]. سنن ابی داود، ابوداود، دارالفکر، بیروت، لبنان، (1410ق)، ج2 ص367.
[4]. الصواعق المحرقه، هیثمی، موسسه الرساله، بیروت، لبنان، ص163 باب 11 فصل اول.
[5]. کنز العمال، متقی هندی، موسسه الرساله، بیروت، لبنان، (1409ق)، ج14 ص264.
[6]. مشارق الانوار، حمزاوی، مصر، بی نا، (1370ق)، ص112.
[7]. سنن ابی داود، ابی داود، دارالفکر، بیروت، لبنان، ج4 ص107 حدیث 4284.
[8]. مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، دارالمعرفه، بیروت، لبنان، (1406ق)، ج4 ص558.
[9]. عقدالدرر، مقدسی شافعی، انتشارات مسجد جمکران، قم، (1416ق)، ص147.
[10]. التاج الجامع للاصول، منصور علی ناصف، نور محمد آخوند بازیار، گنبد کاووس، ایران، ج5 ص343.
[11]. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، دارالفکر، بیروت، لبنان، ج2 ص107.
[12]. همان، ج4 ص2264.
[13]. تاریخ الکبیر، بخاری، دارالفکر، بیروت، بی تا، ج1 ص317.
[14]. همان، ج3 ص346.
افزودن نظر جدید