ابوبكر و عمر، اعلمِ امت نبودند
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ خلفای پیامبر بعد از خود پیامبر باید عالمترین مردم باشند، تا هم به اسرار و رموز قرآن و هم به گفتار و سخنان پیامبر اکرم آگاهی کامل داشته باشند و دین و دستورات آن را آنطوری که هست، برای مردم تبیین کنند. علمای اهل سنت، درباره خلفای وقت، خصوصاً ابوبکر و عمر میگویند که آنان به امور پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و سنت آن حضرت و احوال او، اعلم امت اسلامی بودند. چرا که از اصحاب نزدیک پیامبر بوده و در همه حال او را همراهی میکردند، بنا بر قول علمای اهل سنت، اگر ابوبکر اعلم اصحاب است، پس چرا از او فقط 142 حدیث نقل کردهاند؟ و یا اگر عمر اعلم بود، چرا از او فقط 537 حدیث نقل کردهاند.[1] تازه علمای اهل سنت از این تعداد حدیث عمر بن خطاب فقط 50 حدیث را صحیح میدانند و مابقی آن را صحیح نمیدانند.[2] آیا معقول است که فردی به مانند ابوهریره در عرض دو سال بالغ بر 5374 حدیث حفظ کند و این دو خلیفه هم این مقدار حدیث را از ایشان نقل کنند، پس اگر اینطور باشد، باید قبول کنیم که ابوهریره عالمتر از این دونفر بوده و او باید خلیفه و جانشین پیامبر میشد.
البته برخی از علمای اهل سنت برای کم بودن روایات این دو خلیفه گفتهاند: چون این دو نفر بعد از پیامبر خدا زیاد عمر نکردند، بهخاطر همین از ایشان زیاد روایت نقل نشده و اگر عمر طولانی داشتند، بیشترین روایات را به خود اختصاص میدادند، که این سخن هم مضحک و هم باطل است، چرا که به اقرار صریح و گفته این دو نفر، خود را اعلم امت نمیدانستند. مثلاً مفسرین اهل سنت نقل میکنند که از ابوبکر دربارهی کلاله سؤال کردند که در جواب گفت: «انّی ساقول فیها برایی فان یک صواباً فمن الله و ان یک خطا فهو منّی من الشیطان.[3] من درباره آن به نظر شخصی خود سخن میگویم، اگر درست بود، از جانب خداست و اگر نادرست بود از من و شیطان است».
آیا جای تعجب از خلیفهی مسلمین نیست که حکمی را که در قرآن و سنت پیامبر خدا بیان آن آمده است، را رها کند و نظر شخصی خودش را بازگو کند؟ و یا در مورد عمر بن خطاب در کتاب صحیح بخاری روایتی آمده است، تحت این عبارت که: «سال العمر احد الصحابه ایام خلافته، فقال: با امیرالمومنین انّی اجنبت فلم احد الماء... فقال له عمر، لاتصل، و اضطر عمار بن یاسر ان یذکره بالتیمم ولکن عمر لم یقنع بذلک و قال لعمار، انّا نحملک ما تحملت.[4] یکی از اصحاب، در زمان خلافت عمر از او سؤال کرد که من جنب شدم و برای غسل آب پیدا نکردم، چه کنم؟ عمر در جواب گفت: نماز نخوان. عمار به ناچار آیه تیمم را متذکر شد، ولی عمر بن خطاب قانع نشد و به عمار گفت: ما تا آنجا که در حدّ توان و قدرت شما هست، بر شما تحمیل میکنیم».
حال سؤالی که مطرح میشود این است که چگونه باید قبول کرد، که کسی را که به قرآن قانع نمیشود، اعلم اصحاب پیامبر باشد و یا در جایی دیگر خود عمر بن خطاب اقرار میکند، که همه مردم حتّی زنان از خود او عالمتر هستند و آن عبارت این است: «فقال عمر: کل الناس افقه من عمر، حتی ربات الحجال.[5] عمر گفت: همه مردم داناتر از عمر هستند حتی زنان.» و این روایت فوق را بسیاری از بزرگان اهل سنت مانند ابن ابی الحدید، سیوطی، ابن کثیر، زمخشری، قرطبی، بیهقی، قسطلانی، متقی هندی، ذهبی، شوکانی، ابن اثیر، و... در کتب خود نقل کردهاند.
حال اگر خود عمر بن الخطاب اعتراف میکند که مردم حتی زنان جامعه اسلامی به دین و قرآن و سنت پیامبر از او آگاهتر هستند، پس چه لزومی دارد، که تلاش شود تا او و ابوبکر، اعلم اصحاب پیامبر و امت اسلامی معرفی گردند.
پینوشت:
[1]. اسماء الصحابه الرواه، ابن حزم، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ص57، ص42.
[2]. ملل و نحل، شهرستانی، دارالمعرفه، بیروت، لبنان، تحقیق فاعور، ج3 ص61.
[3]. تفسیر طبری، طبری، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، (1421ق)، ج4 ص191.
[4]. صحیح بخاری، بخاری، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج1 ص52.
[5]. در المنثور، سیوطی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، (1421ق]، ج2 ص133.
افزودن نظر جدید