اثبات علم غیب امیر المومنین با نقل داستان شهادت میثم
یکی از مباحث اختلافی میان شیعه و اهل سنت ، مساله علم غیب پیامبر اکرم و ائمه اطهار است ، شیعه با استناد به برخی آیات قرآن کریم و روایات کثیره ای که در زمینه علوم غیبیه از ائمه به ما رسیده و نیز شواهد بسیار تاریخی ، داشتن علم غیب برای ایشان را امری لازم و مسلم می داند ، و کمترین دلیل برای اثبات این مساله را اخباری می داند که قبل از وقوع برخی حوادث و رویدادها از ائمه علیهم السلام نقل شده است .
اما در مقابل اهل سنت وجود چنین علومی را در پیامبر اکرم و ائمه غیر ضروری و حتی محال می دانند و معتقدند حتی نبی اکرم نیز از چنین علومی برخوردار نبوده اند .
در این مقاله سعی داریم تا ضمن نقل داستان شهادت میثم تمار که سالها قبل از شهادت وی ، از زبان مبارک امیر المومنین علیه السلام نقل شده ،به بررسی این مساله و اثبات آن بپردازیم
و اما داستان این ماجرا . . .
ميثم تمار در ابتدا بنده زنى از طايفه بنى اسد بود، تا این که امير المؤمنين عليه السّلام او را از آن زن خريد و آزاد كرد و سپس به او فرمود:
نامت چيست؟
عرض كرد سالم،
امام فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من خبر داده كه آن نامى كه پدر و مادرت تو را در عجم بدان ناميده اند ميثم است؟
عرض كرد: خدا و رسولش راست گفته اند و تو نيز اى امير مؤمنان راست گفتى، بخدا نام من همين است،
حضرت فرمود: پس به همان نام كه رسول خدا تو را ناميد بازگرد و نام سالم را واگذار،
او نیز پس از آن به نام ميثم بازگشت و كنيه اش را ابو سالم نهاد.
روزى امير المؤمنين عليه السّلام به او فرمود:
همانا تو پس از من گرفتار خواهى شد و در نهایت به دار آويخته می شوى ، و چون سومين روز (به دار كشيدنت) فرا رسد، از سوراخهاى بينى دهانت خون باز شود كه ريشت را رنگين نمايد پس چشم به راه آن خضاب (و رنگين شدن) باش، که تو به در خانه عمرو بن حريث به دار آويخته خواهى شد، و تو دهمين نفرى كه در آنجا به دار آويخته می شوی . . .
حال برو تا آن درخت خرمائى كه بر تنه آن به دار كشيده می شوى را به تو نشان دهم
سپس حضرت، (او را آورده) و آن درخت را نشانش داد
پس از آن ميثم تا زنده بود به پاى آن درخت مى آمد و نماز مي خواند و مي گفت:
چه فرخنده درختى هستى، من براى تو آفريده شده ام، و تو به خاطر من خوراك داده می شوى.
راوى گويد:
ميثم گاهى كه عمرو بن حريث را ديدار مي كرد به او مي گفت:
همانا من همسايه تو خواهم شد با من حق همسايگى را خوب به جاى آور
عمرو هم در جواب او مي گفت:
آيا اراده دارى خانه ابن مسعود يا خانه ابن حكيم (كه در همسايگى او بود) را خريدارى كنى؟
اما نمي دانست مقصود ميثم چيست!
و ميثم در همان سالى كه کشته شد ، حج به جا آورد، و (در مدينه) به خانه ام سلمة عنها رفت
ام سلمة به او گفت:
تو كيستى؟
گفت: من ميثم هستم،
ام سلمه گفت:
به خدا سوگند چه بسيار رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) تو را ياد مى كرد، و سفارش تو را در نيمه هاى شب به على عليه السّلام مي فرمود.
ميثم از ام سلمة احوال حسين عليه السّلام را پرسيد؟
او گفت: حسین اکنون در خانه اش مي باشد
ميثم گفت: او را آگاه كن كه من دوست دارم بر او سلام دهم و ما ان شاء اللَّه تعالى نزد پروردگار جهانيان يك ديگر را ديدار خواهيم كرد
پس ام سلمة عطرى طلبيد و محاسن ميثم را خوشبو كرد (اين عمل از آداب مهمان نوازى در آن زمان بوده است) و به او گفت: آگاه باش كه به زودى اين محاسن تو به خونت رنگين خواهد شد.
پس ميثم به كوفه آمد، عبيد اللَّه بن زياد دستور داد او را گرفته و به نزدش آورند.
به عبيد اللَّه گفتند:
اين مرد از نيكوكارترين مردمان (و نزديكترين آنان) در نزد على عليه السّلام بود، گفت: واى بر شما اين مرد عجمى (چنين بود)؟
گفتند: آرى!
عبيد اللَّه به او گفت: خداى تو كجاست؟
ميثم گفت: در كمين هر ستمكارى است و تو يكى از ستمكاران هستى.
در این هنگام پسر زياد گفت: تو عجمى را اين جرأت رسيده كه هر چه خواهى بگوئى! آقايت (على) درباره كردار من نسبت به تو چه گفته است؟
میثم گفت: به من خبر داده كه تو مرا (زنده) بردار مي كشى و من دهمين نفر هستم و چوبى كه مرا بر آن به دار زنى كوچكتر از همه و به وضوء خانه نزديكتر اس.
ابن زياد گفت: هر آينه ما بر خلاف گفته او عمل خواهيم كرد
میثم گفت: چگونه با او مخالفت كنى به خدا سوگند آن حضرت بمن خبر نداده است جز آنچه از پيغمبر (صلی الله علیه وآله و سلم) شنيده و او از جبرئيل و او از خداى تعالى خبر داده،حال تو چگونه ميتوانى مخالفت اينان را (كه گفتم) بنمائى، و من مکانی را كه بردار كشيده ميشوم در كوفه ميشناسم، چرا که من نخستين مردى هستم كه در اسلام دهانه بر دهانم زنند! پس عبيد اللَّه او را با مختار بن ابى عبيدة به زندان افكند
ميثم (در زندان) به او گفت:
همانا (بدان كه) تو آزاد خواهى شد و براى انتقام خون حسين عليه السّلام خروج خواهى كرد و اين مرد را نیز كه اكنون ما را مي كشد ،خواهى كشت.
(ابن زياد پس از اندك زمانى تصميم به كشتن هر دوى آنها گرفت و دستور داد هر دو را نزدش حاضر كنند) چون مختار را برای کشتن آورد ، نامه رسان مخصوص از در رسيد و نامه ای از يزيد براى عبيد اللَّه آورد كه در آن نامه به او دستور داده بود مختار را آزاد كند، پس عبيد اللَّه مختار را آزاد كرد و درباره ميثم دستور داد او را زنده به دار كشند.
چون او را براى انجام دستور بردند مردى كه در راه او را ديدار كرد به او گفت:
اى ميثم چيزى نبوده كه تو را از اين جريان بى نياز كند (و جلو كشتن تو را بگيرد)
ميثم خنديد و اشاره به آن تنه درخت خرما كرده گفت: من براى اين درخت آفريده شده ام و اين درخت به خاطر من خوراك خورده است، چون او را بالاى آن چوب به دار كشيدند مردم بر در خانه عمرو بن حريث گرد او اجتماع كردند.
عمرو گفت: به خدا سوگند که او به من مي گفت: همانا من همسايه تو خواهم بود،
چون میثم را به دار کشیدند، به كنيزش دستور داد زير آن چوب را آب و جارو كند و بخور (چون عود و اسفند و چيزهاى خوشبوى ديگر) به او بدهد.
ميثم نيز شروع به بيان نمودن فضائل بنى هشام كرد پس به ابن زياد خبر دادند اين بنده عجمى شما را رسوا كرد.
ابن زياد گفت: دهنه بدهانش بزنيد (كه ديگر نتواند سخن بگويد) و او اولين كسى بود كه در دنياى اسلام دهانه بر او زدند، و كشته شدن ميثم رحمه اللَّه ده روز پيش از آمدن حسين بن على عليه السّلام به عراق بود، و چون سه روز از دار كشيدنش گذشت حربه به ميثم زدند و او تكبير گفت.
و در آخر آن روز از بينى و دهانش خون سرازير شد (و به شهادت رسيد).
چقدر بین انسانها تفاوت وجود دارد ،شخصی می شود میثم تمار با آن عظمت و دیگری عبید الله که خون فردی مسلمان و شیعه علی را مباح می داند و او را می کشد.
اين واقعه از جمله اخبار غيبى است كه از امير المؤمنين عليه السّلام رسيده و داستانش معروف شده و گروه بسيارى از دانشمندان آن را نقل كرده اند. حال چگونه است که اهل سنت این علم غیب را از اهل بیت انکار می کنند.
آیاتی در قرآن وجود دارد كه علم غیب را برای افراد برگزیده خداوند و به خصوص برای خاتمالانبیاء (صلی الله علیه وآله و سلم) ثابت میكند؛
از آن جمله میتوان به آیاتی مانند : «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاءَ كُلَّهَا» (البقره/آیه:31) ، «لاَ َأْتِكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِلِهِ قَبْلَ أَنْ َأْتَِكُمَا»( یوسف/آیه:37) و «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» (آل عمران/آیه:7) اشاره كرد كه در آنها علم غیب برای انبیاء سلف ثابت شده است. بر همین اساس در آیاتی دیگر علم غیب برای حضرت آدم، حضرت موسی و انبیاء دیگر نیز ثابت میشود كه از آن جمله آیه «وَمَا يَنْطِقُ عَنْ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى» (النجم/آیه:3) است كه نشان میدهد ایشان علم بما یكون را هم داشتهاند
چنانچه قرآن می فرماید : ای پیامبر! ما این اخبار غیبی را به تو وحی میكنیم. «سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَى» (الاعلی/آیه:6) ما به تو تعلیم می دهیم ما به تو یاد می دهیم «ذَلِكَ مِنْ أنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ» (آل عمران/آیه:7) و این اخبار غیبی است که ما آن را به تو وحی می کنیم.
پس پیامبر علم به غیب دارد، منتها این علم غیبی ذاتی نیست و از جانب خداوند و به وسیله وحی به او رسیده است.
در این زمینه حضرت امام باقر (علیه السلام) روایتی را نقل میكند مبنی بر اینكه «لا والله لایكون عالمٌ جاهلا ابداً عالما بشی جاهلا بشی الله اجل و اعز و اکرم من ان یفرض طاعه عبد یحجب عنه ثنائه و .. »: شأن خداوند اجل است از این است كه بر مردم فرضكند كه از بندهای اطاعت كنند در حالیکه این بنده علم نداشته باشد و از اخبار آسمان و زمین بیاطلاع باشد؛
بدین معنا که خداوند اخبار زمین و آسمان را از عبدی كه او را به عنوان نبی یا امام بر مردم قرار داده و اطاعتش را بر مردم واجب كرده است، نپوشانده است؛ چه اینكه «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (الاحزاب/آیه:6)؛ منتها باید توجه داشت كه این اخبار غیبی به وسیله وحی با افاضه خداوند به پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) میرسد.
پس علم ائمه علیهمالسلام به غیب از مسلمات است، و دلیلش روایات متعددی است كه وارد شده است ، بزرگان و مشاهیر اهل سنت نیز به این مسئله اعتراف كردهاند.
از سوی دیگر با توجه به علم غیبی كه برای ائمه وجود دارد، خود اهل سنت هم اعتراف دارند كه این علم ذاتی و مستقل نیست، بلكه افاضه خداوند است كه از طریق وحی یا الهام به آنها رسیده است. پس از این جهت نیز اشکالی به علم غیب وارد نیست .
دیدگاهها
محب
1393/02/20 - 11:33
لینک ثابت
شیعیان واقعی اینها بودند
افزودن نظر جدید