عمروعاص یار و عمود فکری معاویه

  • 1395/03/12 - 18:36
معاویه که به خاطر ارضای جاه طلبی‌هایش، در جستجوی حکومت بر تمام مسلمین بود. برای رسیدن به آن، از هر وسیله‌ای استفاده کرده، و از هیچ ناجوانمردی هم روی‌گردان نبود، تا به خواسته‌های خود برسد، پس معاویه مجسمه فساد و تبهکاری بوده، و در این میان افرادی به مانند عمروعاص او را یاری کردند که دست کمی از خودش نداشتند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ معاویه کسی است که به‌خاطر ارضای جاه طلبی‌هایش، در جستجوی حکومت بر تمام مسلمین بود. او خواستار فرمان‌روایی بر سرزمین‌های وسیعی چون قلمرو اسلام بود و برای رسیدن به آن، از هر وسیله‌ای استفاده می‌کرد و هم‌چنین از هیچ ناجوانمردی و پلیدی هم روی‌گردان نبود، لذا با حیله‌گری و جنایات ناپسند و گناه و کفر و انکار از هیچ تلاشی دست بردار نبود، تا به خواسته‌های دنیایی خود برسد، پس معاویه مجسمه نیرنگ و فساد و تبهکاری در جنایات و سیاهکاری‌هایش بود و در این میان افرادی به مانند عمروعاص او را یاری کردند، که دست کمی از خودش نداشتند.
عمرو عاص:
او بدون تردید یکی از عوامل اصلی رسیدن معاویه، به حکومت اسلامی بود. عمروعاص از زیرکان عرب بود، که تنها در مسائل مادی و نیازهای طبیعی که با خواسته‌های او هم‌خوانی داشت، قدم برمی‌داشت، لذا زندگی سیاسی او، از زمانی شروع شد که قریش مسلمانان را آزار می‌داد، پس پیامبراکرم به مسلمانان دستور داد، که به حبشه هجرت کنند، قریش هم او و برخی دیگر را برگزید تا نزد نجاشی بروند و مسلمانان را تحویل بگیرند که با ممانعت نجاشی روبرو شدند، و نهایتاً با سؤال نجاشی مبنی بر این‌که‌، ای عمروعاص! تو که ادعا داری محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پسر عموی توست، چگونه امر او بر تو مشتبه مانده و این‌گونه با او رفتار می‌کنی؟ به‌خدا سوگند، محمد رسول خداست و حق با اوست. عمروعاص به نجاشی گفت: تو نیز این چنین اعتقادی داری؟ نجاشی گفت: آری! بیا حرف من را بشنو و به او بپیوند، او در سال فتح خیبر، به همراه خالد بن ولید و برخی دیگر در سال هشتم هجرت به مدینه آمدند و مسلمان شدند.[1]
او در خلافت عثمان والی مصر بود، تا این‌که در اثر پیش‌آمدی عثمان به او بدبین شد و او را عزل کرد و این آغاز کدورت و اختلاف میان آنان بود. یکی از چهار نفر مرد زیرکی است که وقتی خلیفه دوم، عمر بن خطاب، هرگاه می‌خواست کسی را در عقلش نکوهش کند، می‌گفت: شهادت می‌دهم که آفریدگار تو و عمروعاص یکی است، منظور او این بود که خداوند خالق اضداد است.[2]
از حیله‌های او که مسیر تاریخ اسلام را عوض کرد، مکر و حیله‌ای بود که در جریان حکمیّت بکار برد و خلافت معاویه را تثبیت کرد و هم‌چنین سیاست قرآن بر سر نیزه کردن بود، آن زمانی که مالک اشتر خیمه معاویه را به لرزه درآورده بود.
حضرت علی (علیه السلام) در خطبه‌ای نسبت به عمروعاص در کوفه فرمودند: «و لم یبایع حتی شرط ان یوتیه علی البیعه ثمناً فلا ظفرت ید البلیع و خزیت امانه المبایع...[3] عمروعاص با معاویه بیعت نکرد، مگر آن‌که شرط کرد تا برای بیعت، بهایی دریافت دارد (حکومت مصر)، که دراین معامله‌ی شوم، دست فروشنده هرگز به پیروزی نرسد و سرمایه‌ی خریدار به رسوایی کشانده شود.»
و در جای دیگری در شناساندن عمروعاص می‌فرماید: «عجبا لابن النابغه یزعم لاهل الشام انّ فی دعابه و انّی امرو تلعابه اعافس و امارس لقد قال باطلاً و نطق آثواً اما و شرّ القول الکذب انه لیقول فیکذب و یعد فیخلف...[4] شگفتا از پسر نابغه، میان مردم شام گفت، من اهل شوخی و خوش‌گذرانی بوده و عمر بیهوده می‌گذرانم. حرفی از روی باطل گفت و گناه در میان اهل شام انتشار داد، مردم بدانید، بدترین گفتار دروغ است. عمروعاص سخن می‌گوید، سپس دروغ می‌بندد، وعده می‌دهد و خلاف می‌کند، درخواست می‌کند و اصرار می‌ورزد، اگر چیزی از او بخواهید، بخل می‌ورزد و به پیمان خیانت می‌کند و پیوند خویشاوندی را قطع می‌کند...»
این سخن حضرت حاکی از این است که اگر معاویه خود اخلاق اسلامی ندارد و پای‌بند به هیچ چیزی نیست، قطعاً افراد و اطرافیان او هم، به مانند او اخلاق اسلامی ندارند و به مانند او در پستی و دنائت گوی سبقت را از هم‌دیگر ربوده‌اند و برای چند صباحی زندگی دنیایی، دست به هر کاری می‌زنند.

پی‌نوشت:

[1]. استیعاب، ابن عبدالبر، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، چاپ اول، ج3 ص1185.
[2]. همان، ج3 ص1187 ص1188.
[3]. نهج البلاغه، سید رضی، ستاد اقامه نماز، تهران، ترجمه دشتی، خطبه 26.
[4]. همان، خطبه 84.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.