مهدویت و اعتقاد به آن، در نگاه مستشرقین
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از دو قرن پیش، مستشرقان با انگیزههای تبشیری و استعماری و در برخی موارد علمی راهی مشرق زمین گشتند و به جهت ناآشنایی و عدم دسترسی به منابع اولیه چهره ناقص و نادرستی از تعالیم اسلام ارائه دادند.
اعتقاد به مهدی موعود، از صدر اسلام وجود داشته و بارزترین تجلّی را در بشارتهای پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) داشته است؛ و فرقههای اسلامی در پذیرش آن اتفاق نظر دارند.، بدیهی است سوء استفاده برخی از مدعیان که نوعاً برای کسب قدرت و مشروعیت، به این آموزه دینیِ اصیل تمسّک جستهاند، نباید به عنوان دلیلی برای زیر سؤال رفتن اصل مهدویت تلقی شود. متأسفانه بیشتر مستشرقین، توان تفکیک میان حقیقت مهدویت و سوءاستفادههای صورت گرفته از آن را نداشته و در پژوهشهایتاریخی خود، این دو را به هم آمیختهاند. البته این موضوع تا حدّی طبیعی است؛ زیرا کم نبودهاند کسانی که در طول تاریخ، سخن از مهدویت گفته و آن را در جهت مقاصد خود به کار بستهاند؛ به گونهای که مستشرقین به این ذهنیت رسیدهاند که این بحث پیش از آن که یک واقعیت باشد، دسیسه و بهانهای در دست معترضین و مخالفین سیاسی بوده است.
به طور کلی میتوان گفت نگاه به مهدویت در میان مستشرقین به دو صورت است، عدهای با نگاه غیر علمی و بعضاً استفاده از منابع و مدارج غیر معتبر ونادرست اصل مهدویت را زیر سؤال برده و آن را ساخته و پرداخته اذهان و توهمات مسلمانان میدانند.
اما در مقابل عدهای با استفاده از منابع اصیل و همچنین با نگرش منطقی به قضیه مهدویت توانستهاند تا حدودی به مسائل مربوط به مهدویت به دیده انصاف نگریسته و از درج مطالب خلاف واقع بپرهیزند.
در میان مستشرقینی که مهدویت را زیر سؤال برده و آن را خلاف واقع میداند «دار مستتر» شرق شناس یهودی الاصل فرانسوی است، او میگوید: حسن (علیه السلام) که امام یازدهم بود، پس از مرگ خود پسری شش ساله باقی گذاشت، به نام محمد، خلیفه آن پسر را در شهر حلّه، نزدیک خود به زندان افکنده بود، وی در 12 سالگی غایب شد. چون او تنها باقیمانده نسبت مستقیم پيامبر (صلی الله علیه و آله) بود، عامه چنین نتیجه گرفتند که این کودک در ساعتی که بخواهد ظهور خواهد کرد.[1] اين عبارات بیانگر آن است که از دیدگاه این مستشرق فرانسوی، مهدویت و موعود گرایی، افسانه واسطوره ای است که از آیین یهود ومسیحیت وارد اسلام شده و شیعیان ایرانی، آن را با اساطیر ایرانی بال و پر داده و بزرگ کردهاند.
«مستتر» با چیدن چند مقدمه در خصوص اعتقاد به منجی در ادیان دیگر از جمله مسیحیت، یهودیت، و دین مجوسی به این نتیجه میرسد که اعتقاد به منجی برگرفته از ادیان پیشین بوده و ایرانیان پس از پذیرفتن مذهب تشیع به آن پرو بال داده و آن را پر رنگ کردهاند.
او در قسمتی از مقاله خود میگوید: آیا می دانید که محمد (صلی الله علیه و آله) شریعت خود را چگونه بنیان نهاد؟ هنگامی که او ظهور کرد، در عربستان، علاوه بر شرک ملی باستانی، سه دیانت بیگانه موجود بود: آیین یهود، دیانت عیسوی و کیش زردشت. نکته مشترکی که در این سه دیانت یافت میشد، عبارت از اعتقاد به یک موجود مافوق الطبیعه بود که بایستی در آخرالزمان ظهور کند و نظم وعدالت از دست رفته را به جهان بازگرداند و مقدمه خلود و سعادت دائم انسان را فراهم سازد.[2]
وی اضافه میکند: اين اعتقاد که نخست در دیانت یهود بوده و عیسویت را به وجود آورده است، فقط وقتی در دیانت یهودیان وعیسویان به صورت نهایی در آمد که تحت تأثیر اساطیر ایرانی واقع شد ... مسلمانان در خصوص اعتقاد به ظهور منجی، اصول عیسویان را پذیرفتهاند.[3]
البته با وجود عدم معرفی درست و کامل از ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و مسئله مهدویت اصیل توسط علمای اسلامی، از مستشرقینی چون «مستتر» و دیگران زیاد انتظاری نیست که مهدویت را به صورت واقعی و درست آن معرفی کنند، زیرا متاسفانه مستشرقین اغلب از آثار علمایی استفاده کردهاند که بیشتر آنها مسأله مهدویت را یا درک و فهم نکردهاند و یا اینکه از روی غرض ورزی و مسائل دیگر به انکار آن پرداختهاند.
«ابن خلدون» در فصل پنجاه و دوم از کتاب مقدمة خود، ذیل عنوان «فی امر الفاطمی و ما یذهب الیه الناس فی شأنه» ابتدا مینویسد:
«اعلمان فی المشهوربین الکافه من اهل الاسلام علی ممر الاعصار انه لابد فی آخر الزمان من ظهور رجل من اهل البیت یؤید الدین و یظهر العدل و یتبعه المسلمون و یستولی علی الممالک الاسلامیه و یسمی به المهدی و یکون خروج الدجال و ما به عده من اشرط الساعه الثابته فی الصحیح علی اثره وان عیسی ینزل من به عده فتقتل الدجال او ینزل معه فیساعده علی قتله و یأتم به المهدی فی صلاته .....، بدان که مشهور در میان عموم مسلمانان در طول زمان این بوده که در آخرالزمان، مردی از اهل بیت ظهور میکند که دین را تأیید و عدالت را حاکم میگرداند، مسلمانان از او پیروی میکنند و او بر همه کشورهای اسلامی مستولی میشود. نام او مهدی است واز شرایط ظهور او قیام دجال است، که در روایات، صحیحه مطرح شده است و عیسی نیز پس از او نازل میشود و دجال را میکشد و یا درکشتن او مساعدت میکند؛ و در نماز به مهدی اقتدا خواهد کرد.»[4]
ابن خلدون، سپس روایات مربوط به مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از کتب بزرگان اهل سنت نقل نموده و یک یک آنها را مورد نقد و طعن قرار میدهد؛ از مهمترین دلایل طرد و ردّ روایت نزد او، حضور یکی از رجال شیعه در سلسله سند روایت است.
در مقابلِ مستشرقان منکر مهدویت برخی دیگر از مستشرقان با نگاه مثبت به مهدویت پرداخته و نه تنها آن را اسطوره نمیخوانند، بلکه از نقاط مثبت تفکر اسلامی و خصوصاًشیعی به شمار میآورند.
از جمله این افراد «ماربین» مستشرق آلمانی است که در کتاب «سیاست اسلامی» در پایان فصل هفتم آن مینویسد: «از جمله مسائل بسیار مهم اجتماعی که همواره میتواند موجب امیدواری و رستگاری گردد، همانا اعتقاد به وجود یک حجت در هر عصر و انتظار ظهور اوست.
شیعه عقیده دارد که انسان چون به هنگام شب در بستر میرود، به این امید بخوابد که صبح هنگام، چون از خواب برخیزد و ببیند که حجت عصر ظهور کرده است، در تأیید او آماده باشد؛ و عقیده دارند که همه مردم و دولتهای روی زمین تابع او و تحت حکومت آنها خواهند بود.
گویا فرد فرد شیعه، به امید ترقی و عالم گیری و اقتدار مذهب خود، هر صبح از خواب بر میخیزد. شیعه، مجتهدین را نواب عام حجت عصر میدانند و البته بر دانشمندان علوم اجتماعی روشن است که اگر چنین عقیدهای در میان فرد فرد ملتی گسترش یابد و رسوخ کند، ناچار روی اسباب طبیعی آن، برای آنان فراهم خواهد آمد. يأس و حرمان، عامل همه گونه نکبت وذلت است و ضد آن، پشت گرمی، امیدوار ی و قوت قلب از روی اعتقاد، مایه فلاح ونجات میگردد.»
این مستشرق آلمانی، در ادامه نوشته خود، پیشگویی جالبی کرده و میگوید:
«اعتقادات مذهبی در ملل مشرق زمین، تا دو قرن دیگر کاملاً اثرات خود را خواهد بخشید؛ و میتوان گفت که در این مدت و با این همه جمعیت و اسباب طبیعی، شیعه پیشرفت محیر العقولی نموده و از حیث عده، نیرو و قدرت، مقام اول را حائز خواهد شد؛ و حتی اگر آثار اعتقادات مذهبی از بین برود، شیعه دارای آن سرمایهای خواهد بود که ماورای قوای طبیعی، شوکت، اقتدار، قوت و حکومت خود را در عالم نگه میدارد.[5]
در نتیجه باید گفت اعتقاد به مهدویت در میان مستشرقین، هم میتواند با تکیه بر عقل و مسائل منطقی مطرح شده و از طرفی منابع اصلی و درست مورد برسی قرار گیرد و هم میتواند با تکیه بر آثار و منابع غیر علمی و متعصبانه که توسط عدهای از دشمنان به صورت عامدانه به نگارش در آمده است و همچنین با غرض ورزیهای سیاسی و غیره آغشته شده است، مورد کنکاش و برسی قرار بگیرد.
بنابراین مستشرقینی از جمله مستتر، گلذیهر[6]، مارگلی یوت[7]، که درباره عقیده مهدویت دچار نوعی تصور واهی، استنباط غلط، غیر علمی و غیر منطقی شدهاند، باید این اصل را در منابع و آثار اسلامی اصیل و معتبر جستجو کرده و بعد از آن به ایراد نظر بپردازند. البته این سخن به معنای آن نیست که مستشرقین موافق مهدویت دارای نظرات و دیدگاه های کاملاً درست و منطقی درباره مهدویت هستند.
به نظر میآید که اگر مسئله مهدویت بدون اغراض سیاسی و قبیلهای مورد بررسی قرار بگیرد قطعاً حقایق زیادی از آن کشف شده که مورد بهره برداری تمامی انسانهای موحد قرار خواهد گرفت.
پی نوشت
[1]. دار مستتر، مهدی در 13 قرن، ترجمه محسن جهان سوز، صص 5و 6 به نقل مصلح جهانی، تألیف سید هادی خسروشاهی، ص 37
[2]. همان 58.
[3]. همان، ص 6، به نقل از کتاب ذهنیت مستشرقین، عبد الحسین فخاری، ص 58.
[4]. ابن خلدون، مقدمه، ص 311، دار الکتب العلمیه، چاپ چهارم، بیروت.
[5]. سیدهادی خسروشاهی، مصلح جهانی و مهدی موعود از دیدگاه اهل سنّت، نشراطلاعات، چاپ دوم، ۱۳۷۴ ص 77.
[6]. 1850-1921 Goldziher
[7]. Margoliouth
افزودن نظر جدید