علل بیعت نکردن معاویه با حضرت علی(ع) در کتب اهل سنت

  • 1395/02/13 - 16:40
معاویه اولین کسی است که با علی (علیه السلام) مخالفت کرد. این دشمنی ریشه تاریخی دارد و به دوران معاویه و امیرمومنان علی (علیه السلام) رسیده بود. از این‌رو معاویه که در زمان خلفاء، خود را برای به‌دست گرفتن حکومت و سیطره بر جامعه اسلامی آماده کرده بود، در روزهای نخست حکومت امیرمومنان (علیه السلام) مخالفت با آن حضرت را آغاز کرد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ معاویه، نماد نیرنگ و فساد بود، وی اولین کسی است که با امام علی (علیه السلام) مخالفت کرد، و این مخالفت و دشمنی، ریشه تاریخی در میان دو قبیله از قریش (بنی‌هاشم و بنی‌امیه) داشته، و اینک به دوران معاویه و امیرمومنان علی (علیه السلام) رسیده بود. از این‌رو معاویه که در زمان خلفای سه‌گانه، خود را برای به‌دست گرفتن حکومت و تکیه بر مسند خلافت و سیطره بر جامعه اسلامی آماده کرده بود، در همان روزهای نخست حکومت امیرمومنان علی (علیه السلام) مخالفت با آن حضرت را آغاز کرد و امام (علیه السلام) هم به‌خوبی از نیت شوم معاویه، آگاه بود. لذا در آغاز اقدامات حکومتی خود، معاویه را عزل کرده بود و از او خواست تا بیعت کند.[1]
و از طرف دیگر معاویه هم با متهم کردن امام علی (علیه السلام) به قتل عثمان، حقایق را وارونه جلوه داد و با نوشتن نامه‌های تحریک آمیز به سران صحابه، آن‌ها را به مخالفت با حکومت نوپای امام علی (علیه السلام)، و گرفتن انتقام خون عثمان تشویق کرد. لذا در این مختصر نوشتار به بررسی علت‌های بیعت نکردن او با امیرالمومنین حضرت علی (علیه السلام) می‌پردازیم.
اولین علت بیعت نکردن همان علت تاریخی و ریشه‌ای بین دو طایفه از تبار قریش یعنی بنی‌امیه و بنی‌هاشم بود که میان این دو دشمنی دیرینه وجود داشت، چرا که قریش لقب «فهر بن مالک» جدّ پنجم قصی بن کلاب بود و قبیله قریش از او منشعب شده و این واژه به افراد این قبیله اطلاق شده است.[2]
قصی بن کلاب، موسس سازمان جماعت قریش و اولین کسی بود که حکومت را در میان آنان به‌دست گرفت. او پس از این‌که افراد و گروه‌های قبیله را از اطراف مکه گرد آورد، با صفات و فضایل انسانی و شجاعتی که در او بود، زمینه‌های سیادت قریش بر مکه و مسجدالحرام را فراهم ساخت.[3] عبدمناف و عبدالدار، از فرزندان قصی بودند. عبدمناف بر خلاف عبدالدار به دلیل داشتن زیبایی صورت، شرف ذاتی و صفات برجسته انسانی، مورد توجه پدر بود، اما چون عبدالدار فرزند ارشد قصی بود، وصیت کرد تمام مناصب او پس از مرگش به‌عهده وی باشد. عبدمناف هم به دلیل برخورداری از فضایل نفسانی دارای شهرت و محبوبیت بیشتری در میان مردم بود و در حقیقت، آینه تمام نمای صفات معنوی و فضایل روحی پدرش به‌شمار می‌رفت.[4]
از میان فرزندان عبدمناف دو پسر به نام‌های عبد شمس و هاشم شهرت تاریخی دارند، چرا که این دونفر، سر سلسله دو خاندان معروفی شدند، که به‌واسطه پیدایش حوادث و وقایع بزرگ میان آنان، نامشان در صفحات تاریخ عرب و خصوصاً دین اسلام ماندگار شد. پیشانی این دو برادر، در هنگام تولد، به‌هم چسبیده بود، به‌ناچار تصمیم گرفتند با شمشیر، آن‌ها را از هم جدا کنند. پس از این قضیه، این سخن بر سر زبان‌ها افتاد، که بین آن دو برادر تا ابد شمشیر حکم‌فرما خواهد بود.[5] و این پیش‌بینی درست از آب درآمد.
اما چیزی که در ظاهر امر، این دو برادر را از هم‌دیگر متمایز کرده بود، حالات آن‌ها بود، چرا که روح بلند و اخلاق نیک در هاشم تبلور کرد و خوی زشت و انحراف فکری در عبد شمس تجلّی نمود، و دیری نپایید که اختلاف نظر و عقیده و روش در این دونفر، به جایی رسید، که جوی‌های خون و جسدهای کشتگان از هر دو طرف، بین آن‌ها را فاصله عمیق ایجاد نمود. چرا که بعدها عبد شمس، پسری به نام امیه داشت، که بنابر اصل وراثت از نظر خوی و خصلت به پدرش شباهت داشت و چنان ننگی برای خود در تاریخ اسلام برجای گذاشت، که سرگذشت زشت‌کاری‌های ستمگران تاریخ را زنده کرد.
از امیه هم فرزندی به نام حرب متولد شد، که در زشت‌کاری همانند پدر بود، و اما هاشم که خوی نیک و خیرخواهی داشت، فرزندی به نام عبدالمطلب داشت که عبدالمطلب هم خوی و خصلت پدرش را دنبال کرد و سیادت و آقایی او شهره کوی و برزن گردید، و همین‌طور این نسل ادامه پیدا کرد تا به دوران امیرالمومنین حضرت علی(علیه السلام) و معاویه رسید که این اختلافات از طرف معاویه، به‌صورت کینه و دشمنی باقی بود و منجر به حوادث تلخی گردید که در تاریخ اسلام باقی ماند.
دومین علت از عوامل مهمی که معاویه را وا داشت تا در مقابل امیرمومنان علی (علیه السلام) بایستد، قدرت طلبی او بود، چرا که معاویه از آغاز زندگی ننگین خود، پیوسته در فکر رسیدن به حکومت و قدرت بود. لذا در احوالات معاویه وارد شده که روزی، معاویه در دوران خردسالی و کودکی خود، مشغول بازی با همسالان خود بود، فردی از کنار او گذشت و با تیزبینی و درایت لحظه‌ای به او نگاه کرد، سپس گفت: گمان می‌کنم این کودک روزی بر مردم خود حکومت می‌کند...[6]
سومین علت از دلایل بیعت نکردن معاویه، دشمنی او با اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، و او در ظاهر اسلام آورد و بارها هم در حکومت خود، کفر خود را اظهار و دشمنی خود را با اسلام و پیامبر ابراز کرد.[7]
چهارمین علت از دلایل مانع شدن بیعت معاویه با امام علی (علیه السلام)، کینه‌های شخصی معاویه با حضرت علی (علیه السلام) بود که در دل داشت، چرا که از یاد معاویه نمی‌رود، که چند تن از بستگان و نزدیکان او (برادر و دایی و جدّ او) در جنگ بدر، به‌دست علی (علیه السلام) به خاک ذلت افتاده بودند.
ابن ابی‌الحدید در کتاب خود می‌نویسد: معاویه از گذشته‌های دور، بغض علی را در دل داشت و به‌شدت از او روی‌گردان بود، ... چرا این‌طور نباشد، که امیرالمؤمنین بزرگان و قهرمانان آنان را به‌خاک افکنده بود.[8]

پی‌نوشت:

[1]. الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، نشر آریا، تهران، (1413ق)، ج1 ص84،ص85.
[2]. سیره حلبیه، حلبی شافعی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج1 ص19.
[3]. تاریخ العرب قبل الاسلام، جواد علی، منشورات شریف رضی، قم، ایران، (1372ش)، ص277.
[4]. همان، ص278.
[5]. النزاع و التخاصم فی ما بین بنی‌امیه و بنی‌هاشم، مقریزی شافعی، الاهرام، قاهره، مصر، چاپ اول، ص10.
[6]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج2 ص112.
[7]. عقد الفرید، ابن عبد ربه، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، (1989م)، ج1 ص9.
[8]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی اللحدید، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج1 ص338.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.