رفتار دو خلیفه در لحظات پایانی عمر پیامبر (ص)

  • 1395/02/06 - 12:20
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در آخرین لحظات عمر مبارک فرمود: کاغذ و دوادی بیاورید، تا مطلبی بنویسم که هیچ‌گاه گمراه نشوید! هنوز سخن پیامبر به اتمام نرسیده بود که عمر با ناراحتی صدایش را بلند کرد و گفت: او حالش خوب نیست، هذیان می‌گوید، کتاب خدا ما را بس است! با وجود کتاب خدا دیگر چه نیازی به سخن او داریم؟

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بعد از 23 سال پیامبری و تحمل رسالت در روز 28 صفر سال یازدهم هجری چشم از جهان فرو بست. رسول خدا در این سال‌ها بسیار زحمت کشید، تا انسان‌ها را برای همیشه به‌سوی دین حق و حقیقت هدایت کند و باعث رشد و کمال آن‌ها شود. تلاش پیامبر (صلی الله علیه و آله) در این سال‌ها تا حدودی به‌نتیجه نشست و اسلام به‌عنوان یک حکومت مقتدر در شبه جزیره مطرح شد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای این‌که اسلام را به یک حکومت فراگیر و عدالت محور تبدیل کند، از طرف خداوند، مأموریت یافت تا برای مردم جانشینی برگزیند، تا با هدایت و ولایت او حکومت اسلامی به برترین و متمدن‌ترین حکومت جهانی تبدیل شود و جهانی عاری از استعمار و استکبار شکل گیرد. اما افسوس که به سخن خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) عمل نشد و عده‌ای با پیروی از هواهای نفسانی، نهضت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را منحرف کردند.
قضیه از آن‌جا شروع شد که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بستر بیماری بود و آخرین لحظات عمر مبارکش را سپری می‌کرد. اصحاب و دوستان به دیدار حضرت مشرف شده و از پیامبر (صلی الله علیه و آله) عیادت می‌نمودند. روزی از روزها تعدادی از اصحاب بزرگ، برای عیادت به‌خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شدند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرصت را غنیمت شمرد، تا پیمانی که خدا در روز غدیر از او گرفته بود را، مجدداً بر روی کتیبه‌ای بنویسد، تا هیچ کس گمراه نشود، و راه توجیه و تأویل بر همگان مسدود شود. از این رو فرمود: کاغذ و دواتی بیاورید، تا مطلبی بنویسم که در دنیا و آخرت هدایت یابید و هیچ‌گاه گمراه نشوید!
هنوز سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) به اتمام نرسیده بود که عمر با ناراحتی صدایش را بلند کرد و گفت: «پیامبر (صلی الله علیه و آله) حالش خوب نیست، هذیان می‌گوید، کتاب خدا ما را بس است! با وجود کتاب خدا دیگر چه نیازی به سخن او داریم.»[1]
آری؛ او خوب می‌دانست که پیامبر (صلی الله علیه و آله) قصد نوشتن چه مطالبی را دارد، و از آن‌جا که می‌ترسید با نوشتن این چند جمله، تمام نقشه‌هایش به‌هم ریزد، این چنین پرخاشگری کرد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) با مشاهده رفتار او، ناراحت شد و فرمود: از پیش من بروید، دیگر نمی‌خواهم شما را ببینم.
اما چند روز از این واقعه بیشتر نگذشته بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) احساس کرد، آخرین لحظات عمرش است، با صدای نحیف و آهسته فرمود: «ادعو الی حبیبی» حبیب و دوستم را نزد من بیاورید. همسران پیامبر «عایشه و حفصه» از فرصت استفاده کرده و پدران خود را نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) حاضر کردند. غافل از آن‌که پیامبر (صلی الله علیه و آله) چند روز قبل، آن‌ها را از خانه خودش بیرون کرده است، اما دختر هستند و پدرانشان را دوست دارند و فکر می‌کنند چون خودشان دوست‌دار پدرانشان هستند، پیامبر نیز آن‌ها را دوست دارد.
پیامبر چشمانش را گشود و این دو (عمر، ابوبکر) را در بالای سر خودش مشاهده کرد، صورت برگرداند و با تأکید فرمود «ادعو الی حبیبی». گفتم دوست و رفیقم را بیاورید! در این هنگام فاطمه (علیها السلام) دختر رسول خدا، همسرش علی (علیه السلام) را به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) حاضر کرد، همین‌که حضرت چشم گشود و علی (علیه السلام) را مشاهده کرد، مسرور شد و دست او را گرفت و در کنار خود جای داد، سپس رو اندازی را که بر رویش انداخته بود، کنار زد و علی (علیه السلام) را در کنار خود جای داد و چیزهایی در گوش علی زمزمه کرد و با این حال در آغوش برادر و وصیش دعوت حق را لبیک گفت.[2]
بعد از مدتی از علی (علیه السلام) پرسیدند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در آخرین لحظات عمر، چه چیزی به شما فرمود: علی (علیه السلام) پاسخ داد: «هزار باب از علم را به‌رویم گشود، که از هر کدام، هزار باب گشوده می‌شود.»[3]
اکنون قضاوت با شما! کدامین خلیفه قابل محبت است! خلیفه‌ای که سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را هذیان می‌شمرد، یا خلیفه‌ای که هزاران باب علم از پیامبر دریافت می‌کند!!!

پی‌نوشت:

[1]. حدیث قرطاس (کاغذ و دواد) از احادیثی است که منابع اهل سنت به کرات آن را نقل کرده‌اند.
مثلا بخاری و مسلم این حدیث را این‌گونه می‌نویسند: «عن بن عَبَّاسٍ رضي الله عنهما أَنَّهُ قال يَوْمُ الْخَمِيسِ وما يَوْمُ الْخَمِيسِ ثُمَّ بَكَى حتى خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ فقال اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَجَعُهُ يوم الْخَمِيسِ فقال ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًافَتَنَازَعُوا ولا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه و سلم.ابن عباس می‌گفت که روز پنجشنبه و چه روزی بود آن روز. سپس آن قدر گريه كرد كه اشك چشمش سنگريزه‌ها را خيس كرد، آنگاه گفت روز پنجشنبه درد بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شديد شد، پس امر کرد كاغذی بياوريد تا برای شما چيزی بنويسم كه هرگز گمراه نشويد، حاضران اختلاف كردند در حالی‌كه چنين عملی در حضور پيامبر خدا شايسته و سزاوار نبود، گفتند او بيمار است و هذيان می‌گويد».
محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الجامع الصحيح المختصر، ج 3، ص1111، ح 2888 ، كتاب الجهاد والسير ، باب 176، باب هَلْ يُسْتَشْفَعُ إِلَى أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُعَامَلَتِهِمْ، بیروت: دار ابن كثير ، اليمامة، 1987، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا.
مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، صحيح مسلم، ج 3، ص1259، ح1637، كتاب الوصية، باب ترك الوصية لمن ليس عنده شيء، بیروت: دار إحياء التراث العربي، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي.
[2]. التوضيح لشرح الجامع الصحيح، ابن الملقن سراج الدين أبو حفص عمر بن علي بن أحمد الشافعي المصري (المتوفى: 804هـ)،الناشر: دار النوادر، دمشق - سوريا،الطبعة: الأولى، 1429 هـ - 2008 م،ج21، ص631
عمادالدین، کامل بهائی، مرتضوی، تهران:1382، ص232، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص293.
ر.ک: طبرسی، الاحتجاج، نشر مرتضی، مشهد:1404، ج1، ص126.
اظهار محبت پیامبر (صلی الله علیه و اله) به علی (علیه السلام) را بسیاری از محدثین، مفسرین و تاریخ نویسان اهل سنت، در موارد متعدد نقل کرده اند. چنانچه ذهبی در کتاب تاریخ الاسلام در رابطه با محبت پیامبر (صلی الله علیه و آله) به علی (علیه السلام) می‌نویسد: «عن ابن عبّاس قال: نظر النّبيّ صلى الله عليه و سلم إلى عليّ فقال: أنت سيّد في الدّنيا و سيّد في الآخرة. من أحبّك فقد أحبّني، و حبيبي حبيب الله. و عدوّك عدوّي، و عدوّي عدوّ الله، و الويل لمن أبغضك من بعدي».  تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، شمس الدين محمد بن احمد الذهبى (م 748)، تحقيق عمر عبد السلام تدمرى، بيروت، دار الكتاب العربى، ط الثانية، 1413/1993، ج20، ص40
برای اطلاع بیشتر در رابطه به محبت پیامبر (صلی الله علیه و آله) به علی (علیه السلام) مراجعه شود به مقاله «سفارش نبوی بر محبت علوی».
[3] . «عن الأصبغ بن نباتة قال: سمعت أمير المؤمنين عليه السلام: يقول إن رسول الله صلى الله عليه واله وسلم علمني ألف باب، وكل باب منها يفتح ألف باب، فذلك ألف ألف باب، حتى علمت ماكان وما يكون الى يوم القيامة، وعلمت علم المنايا والبلايا وفصل الخطاب». قندوزي، سليمان بن إبراهيم (م 1294)، ينابيع المودة لذوي القربى، تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني، دار الأسوة للطباعة والنشر، چاپ اوّل، 1416 هـ. ق، ج1، ص208
هاشمی خویی، منهاج البراعه، مکتبه الاسلام، تهران، ج12، ص236

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.